< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

98/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه واجب (6)

0.1استدلال 3: بر وجوب مقدمه:

اخوند: هم در اوامر شرعی و هم در اوامر عرفی مواردی است که آمر و حاکم برای مقدمه هم وجوب تشریع می کند و روشن است که در این موارد ملاکی خاصی برای مقدمه وجود ندارد که ان را تبدیل به واجب نفسی کند بلکه هر چه هست همین مقدمیت است پس امر به مقدمه در بعضی موارد شاهد بر این است که همه مقدمات واجب است چون بین ان دسته اول که مولی به ان مقدمه امر کرده است با دسته دوم که مولی به ان دسته امر نکرده است تفاوتی وجود ندارد و هر دو به ملاک مقدمیت واجب شده است پس می فهمیم که هر مقدمه ای واجب است.

ان قلت: اگر همه مقدمات واجب است چرا به همه مقدمات امر نشده است بلکه به بعضی از مقدمات امر شده است پس معلوم می شود که ملاک، مقدمیت نیست بلکه خصوصیت دیگری است.

قلت: همان طور که قبلا هم گفتیم وجوب مقدمات، ارتکازی است یعنی به ان دسته از مقدماتی که مولی التفات داشته است امر کرده است و به ان دسته که التفات نداشته است امر نکرده است. پس ملاک در همه همان مقدیمت است.

0.1.1اشکال اقای خویی به اخوند:

امر به مقدمه ارشادی است که این ارشادیت در شرعیات یعنی شارع با امر خود ارشاد می کند که این مساله مقدمیت دارد مثل ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن‌﴾[1] که نشان می دهد وضو مقدمه نماز است پس شارع با امر ارشاد به مقدیمت می کند.

در موارد عرفی هم همین است که ارشاد به مقدمیت می کند که مثلا برو از مغازه فلانی گوشت بخر که اشاره به این است که فلان شخص گوشت خوب دارد پس امر به این مقدمه می کند.

ارشاد به مقدمیت لازم نیست که همیشه با جهل به مقدمه باشد مثلا کسی به فرزند خود می گوید وضو بگیر و نماز بخوان که در این مورد با این که فرزند می داند که وضو چیست بلکه برای توجه دادن و التفات دادن به مقدمه است.

بله در مواردی مثل این که مولی می گوید برو بازار مداد بخر در این موارد علم به مقدمه هست لذا این قسم با تسامح ارشادی است و ارشاد حقیقی در مورد جهل و در مورد غافل است. در کل، این مقدمات ارشاد به مقدمیت دارد لذا ملاک شما در مقدمیت خراب می شود.

 

0.2استدلال 4 بر وجوب مقدمه:

ملازمه عرفیه بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه است که در موارد زیادی موالی در کنار وجوب ذی المقدمه وجوب مقدمه را هم مطرح می کنند لذا ملازمه ای در ذهن عرف بر این مساله شکل می گیرد و همچنین عرف این ملازمه را در تمامی مقدمات می بیند لذا این ملازمه سبب شده در شرعیات هم وجوب ذی المقدمه همراه با وجوب مقدمه باشد ( این دلیل می تواند تقریب دیگری از دلیل سوم باشد) پس وقتی این دلالت عرفیه ثابت شد برای ما ظهور عرفی درست می کند که وجوب ذی المقدمه باعث وجوب مقدمه هم می شود.

0.2.1اشکال:

اولا: این ملازمه در صورتی به درد می خورد که عرف وجوب را بفهمد مثلا در لا تصل فی وبر مالایوکل لحمه که با این که ظاهرش نهی است اما ارشاد به مانعیت می کند پس نمی توان گفت در همه موارد ملازمه ای شکل می گیرد.

و ثانیا: این ملازمه عرفی باید به قدری قوی باشد که بتواند ملازمه شود یعنی هر وقت وجوب ذی المقدمه مطرح شد خود به خود ذهن عرف به سمت وجوب مقدمه برود ولی با این امثله کم اصلا نمی توان ادعای ملازمه کرد.

 

0.3استدلال 5 بر وجوب مقدمه:

شهید صدر می فرماید: حکم 3 مرحله دارد:

مرحله ملاک یعنی عمل دارای ملاک باشد.

مرحله اراده و شوق: یعنی آمر به ان اراده و شوق داشته باشد.

مرحله جعل و اعتبار: که پس از اراده و شوق بر اساس ان جعل و اعتبار داشته باشد.

کسانی که می گویند مقدمه واجب، واجب است ناظر به کدام مرحله اند؟

در مرحله ملاک معنا ندارد که بگویند وجوب ذی المقدمه ملازمه دارد با وجوب مقدمه چون لازمه این کلام این است که اگر ذی المقدمه ملاک داشته باشد مقدمه هم دارای ملاک می شود که اگر این را بپذیریم در این صورت مقدمه، واجب نفسی می شود چون ملاک در نفس مقدمه می شود با این که فرض این بود که مقدمه دارای ملاک نیست.

در مرحله سوم یعنی مرحله جعل و اعتبار هم نمی شود بگوییم وجوب ذی المقدمه ملازمه دارد با وجوب مقدمه، چون بین دو فعل اختیاری مولی تلازم عقلی وجود ندارد که حتی یک مورد هم تخلف نداشته باشد بلکه ممکن است یکی را اراده کند و دیگری را اراده نکند. پس این هم صحیح نیست و کسی چنین ادعایی هم نکرده است.

ان قلت: در همین مرحله جعل و اعتبار به لحاظ اراده وجوب ذی المقدمه ملازمه دارد با وجوب مقدمه یعنی جعل وجوب برای ذی المقدمه انگیزه برای جعل وجوب برای مقدمه می شود پس می تواند ادعا کرد در این مرحله ملازمه وجود دارد که یک فعل اختیاری علت است برای اراده اختیاری در فعل دیگر.

قلت: ایشان دو جواب برای این کلام می دهد که رجوع شود.

اما در مرحله شوق و اراده:

اگر مولی اراده به ذی المقدمه داشته باشد این اراده تلازم دارد با اراده به مقدمه، پس وقتی که این تلازم در مرحله شوق و اراده ثابت شود وجوب ارتکازی مقدمه هم ثابت می شود پس اگر مولی ذی المقدمه ای را بخواهد مقدمه را هم می خواهد.

در این جا شهید صدر می فرماید اراده از مراتب و مراحل حکم است اما در جایی دیگر ایشان حقیقت حکم را نفس اراده می داند و جعل و اعتبار را ظاهر شکلی حکم می داند پس تمام کسانی که حقیقت حکم را اراده و کراهت می دانند اگر تلازم را در ناحیه اراده بپذیرند پس قبول کرده اند که وجوب ذی المقدمه ملازمه دارد با وجوب مقدمه.

این کلام ایشان در این جا که اراده را مرحله ای از مراحل حکم است مثل همان کلام اغاضیا است که حکم را اراده مبرزه می داند که می تواند به صورت جمله خبری و یا انشایی و یا حتی بیان شوق و اراده باشد.

دلیل شهید صدر بر این که بین اراده به مقدمه و اراده به ذی المقدمه تلازم وجود دارد این است که .... سیاتی...

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo