< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

90/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 تفسیر مقارن نگاه تازه ای نیست بلکه از مرحوم شیخ طوسی و مرحوم شیخ طبرسی در بحث هایشان این نگاه مقارن را داشتند هم در فقه هم در تفسیر خصوصاً تفسیر مجمع البیان اقوالش هم شامل اقوال علما شیعه است وهم شامل اقوال اهل سنت به همین خاطرست که دارالتقویب مصر تفسیر مجمع البیان را با نشر اَلآظهر چاپ کردند وتفسیری است که در کتابخانه های اهل سنت هم هست چون آراء اهل سنت را دارد اگر شما برای این بحث دنبال متنی هستید مجمع البیان اولین متنی است که برای تفسیر مقارن میتوان پیشنهاد کرد چه در لغت چه در معنا چه در اعراب چه درشأن نزولهایش نوع تفسیر مجمع البیان تفسیر مقارن است برتر از تفسیر مجمع البیان تفسیر المیزان است که هر جا مورد اختلاف بین مفسران اهل سنت واهل شیعه بوده علامه طباطبایی درآنجا ورود پژوهشی داشتند واین اقوال را به قرآن عرضه داشتند وبه کمک تفسیر قرآن به قرآن وتفسیر موضوعی غالباً نظر علمای شیعه را تبیین واثبات کردند ونظر دیگران را نفی ورد کردند علت برتری این است که در تفسیر مجمع البیان ارائه اقوال اما مشخص کردن قول راجح انجام نگرفته وجهت دوم برتری این است که تفسیر المیزان تفسیر استدلالی است مثل مکاسب، مکاسب فقه است فقه استدلالی است مثل شرح لمعه که نیمه استدلالی است خود لمعه در آن استدلال نیست اما اگر بخواهیم مهارت تفسیر پیدا کنیم باید رویکرد استدلالی وپژوهشی داشته باشیم از امتیازات این مرحله از کار نسبت به مرحله قبل همین سطح کار است باز در تفسیر تسنیم اقدام گسترده هت برداشته شده یعنی تفسیر تسنیم را میتوانیم المیزان زمان زمان بدانیم یکبار میگوییم المیزان فارسی است یا نه المیزان زمان است که متناسب با مسائل روز ما با همان رویکردی که المیزان با ما داشته ورود پیدا کرده وبحث ها راپژوهش وبررسی کرده وبنابر اینکه قول راجح مشخص شود نه فقط ارائه اقوال، ارائه اقوال جهت اطلاع رسانی خوب است ولی از جهت هدایت علمی انسان مردد می ماند این عرض اول من.یک نوع نگاه وروش را در تفسیر مطرح می کنم بعد آنرا تطبیق دهم در رابطه با این آیه شریفه وآن اینکه اگر بخواهیم پژوهشی در مورد یک موضوع قرآنی داشته باشیم وتفسیر موضوعی انجام دهیم حدوداً9 مرحله را باید طی کنیم آیه 5 سوره مائده دو مسئله را مطرح کرده یک مسئله ذبیحه اهل کتاب یک مسئله طعام اهل کتاب یک مسئله نکاح اهل کتاب هر یک مسئله، مسئله است اگر بخواهیم این مسئله را از باب تفسیر قرآن به قرآن یا بالاتر از آن تفسیر موضوعی به نتیجه برسانیم 9 مرحله را باید طی کنیم مرحله اول اینکه خود آیه را خوب بفهمیم دوم اینکه یک تدبر موضوعی در رابطه با کلید واژه داشته باشیم در کل قرآن وآیاتی که با این آیه اشتراک لفظی دارند را ببینیم مثلاً در خود آیه محل بحث آیه 5 سوره مائده باید از خودش خوب استفاده کنیم درباره مسئله نکاح اهل کتاب بعد آیات نکاح را هم ببینیم آیات دیگری هم هست که به شکلی به اهل کتاب برمی گردد وآیاتی که به آنها استشهاد شده گرچه کلید واژه خود نکاح یا اهل کتاب درآن نیست ولی دیگران پژوهش کردند در رابطه با این آیه وبه آن آیات استشهاد کردند مرحله دوم آیاتی که از لحاظ لفظی مشابه اند چه از لحاظ محتوایی مشابه است. محتوایی را خودمان نمی خواهد آنچه که مفسران وفقها انجام دادند بایدآراء را ببینیم تفسیری عمل کنیم مرحله سوم به یک اصل قرآنی دست یابیم با توجه به اینکه این آیه وآیات مشابه لفظی ومعنایی را با همدیگر جمعبندی کردیم نظر قرآن را در این رابطه بدست آوردیم مثلاً در رابطه با نکاح اهل کتاب به این نتیجه رسیدیم که نکاح اهل کتاب مطلقا جایز است یا موقت یا دائم چه در حال عادی چه در حال ضرورت بعد به سراغ روایات برویم مرحله 4 ملاحظه روایات ذیل آیه مرحله 5 ملاحظه همه روایات مرتبط لفظی ومعنایی مرحله 6 تأسیس روایی یعنی بالاخره نظر روایت این است مرحله 7 این است که با جمعبندی اصل روایی واصل قرآنی ت اینجا کلاً نظر نقل مشخص میشود که قرآن وسنت باشد مرحله 8 لحاظ عقل خود عقل دو سرشاخه دارد عقل تجریدی، عقل تجربی. عقل تجریدی یعنی مجرد از ماده باشد مقداری که درمباحث علمی به کارمی آید عقل عملی است که درعلم اصول بحث میشود.عقل تجربی یقینیاتی است که بوسیله علم تجربی با مشاهده وآمار اطمینان آور است مرحله 9 حکم نهایی توضیحی که دادیم شرح بحث قبل بود بحث قبل این بود که اگر بخواهیم در بحثی نظر اجتهادی ارائه دهیم باید اجتهاد قرآنی، اجتهاد روایی واجتهاد عقلی داسته باشیم 3 مرحله 3 مرحله مربوط به این اجتهادهاست مرحله اول اجتهاد قرآنی، 3مرحله دوم اجتهاد روایی و3 مرحله سوم واجتهاد عقلی است در قالب یک نمونه که همین آیه شریفه باشد بحث راپی بگیریم از آیه محل بحث بدست می آوریم که نکاح اهل کتاب جایز است وَالمُحصناتُ مِنَ المومناتِ وَالمحصناتُ من الذینَ اُوتوا الکتابَ مِن قبلکم اذا آتیتُموهُنَّ اُجورَهنَّ مُحصنینَ غیرَ مُسافحینَ ولا مُتَّخذی اَخدان» حلال است بر شما با اینها ازدولج کنید شاهد مثال ما وَالمحصناتُ من الذینَ اُوتوا الکتابَ مِن قبلکم است منتها به این شرطها مهر آنها را بدهید، محصنین باشند، یعنی ازدواج نکرده بعد نکاح باشد نه سفاح و دوست بازی نباشد اما وقتی آیات دیگر را نگاه می کنیم میبینیم یک عده مؤیدند یک عده مخالف آیاتی که موید است آیه 23 و24 سوره نساء است شاهد مثال در این آیات اُحلُّ لکم ماوراءَ ذلکم است قبلش بیان فرموده حرام است بر شما امهات، ابنات، اخواتتان، وکسانی که ازدواج کردند مگر کنیزهایی که به اسارت در بیایند حلال است برشما غیر اینها یکی از مصادیق غیر اینها میشود محصنات از اهل کتاب ماوراء عمومیت دارد صراحت وظهور ندارد اقتضاء دلالی آن این است آیه مورد بحث ما صراحت دارد اما آیاتی که بر خلاف است آیه 221 سوره بقره است لا تنکِحوا المُشرکات حتّی یُؤمنَّ بالمُشرکات ازدواج نکنید مگر اینکه ایمان بیاورید از طرف دیگر آیه 30 و31 سوره توبه از نصارا نقل میکند می فرماید اهل کتاب ونصاری مشرکند حالا با این آیه شریفه چه کنیم این را چگونه جواب می دهید؟ پاسخ این است که مراد از شرک دو جور است یکبار شرک فقهی است یکبار شرک کلامی است منظور از فقهی وکلامی یعنی یکبار ظاهری است یکبار باطنی است فقه بر اساس ظواهر است کلام بر اساس باطن است امور کلامی آخرت ما وامور فقهی دنیای ما را تامین میکند بحث ما این است که اطلاق مشرکین به اهل کتاب از نگاه فقهی است یا کلامی به اصطلاح المشرکین و المشرکان مکه مشرکان غیر اهل کتاب دلیل آیات فراوانی است از جمله آیه اول سوره بیّنه. مشرکین در مقابل اهل کتاب قرار گرفتند پس اگر گفته شد وَلا تَنکِحُوا المشرکات این نشاندهنده این است که اهل کتاب را شامل باشد چون مشرکات مقابل اهل کتاب هستند آیه 17 سوره حج خدا بین اینها را جدا میکند یَفصِلَ یعنی نمی توانیم احکامی که مربوط به مشرکان است به اهل کتاب نسبت دهیم اینها مقابل هم قرلر گرفتند وقتی تفسیر می رویم تفسیر قاعده است تفسیر قاطع شرکت است یعنی دیگر نمی توانیم اینها را مشترک بگیریم پس ما نمی توانیم از دستور وَلا تَنکِحُوا المشرکات بفهمیم که نکاح با اهل کتاب مشکل دارد فقط میتوانیم بفهمیم نکاح با مشرکین و مشرکات مشکل دارد یک جمله دیگر بگویم تا استدلال تمام شود آن اینکه آم آیه 30 و 31 سوره توبه که یُشرکون به اهل کتاب نسبت داده بود آن اسناد فعلی است نه اسناد اسمی گاهی اوقات المشرکین اسم است آن هم وصف در مقام تسمیه اما یشرکون فعل است ممکن کسی فعلی را انجام دهد ولی هنوز وصف در مقام تسمیه برای او صدق نکند مثلاًکسی یکبار فسقی را انجام داد به او نمی گوییم الفاسق، الفاسق زمانی است که استمرار درفسق داشته باشد در قرآن از اهل کتاب به عنوان اسم یا وصف در مقام تسمیه یاد نشده است یعنی المشرکون یا المشرکات به اهل کتاب اطلاق نشده است اگر بنا باشد صرف اطلاق فعلی مصحح مشرک بودن باشد در سوره یوسف آیه 106 به مومنین هم گفته شده اینها مشرکند ولی اسناد فعلی است لذا اگر بنا باشد به خاطر اسناد فعلی کسی را مشرک بدانیم این مشکل برای مومنین هم پیش می آید این استدلال اول به این آیه شریفه 4 استدلال شده استدلال دوم ایمان در اصطلاح قرآن به کسی اطلاق میشود که مومن به وحی ورسالت باشد یعنی قرآن را قبول کند ورسول الله را بپذیرد پس چون اهل کتاب یومنَّ نیستند از لحاظ ملاک وغایت با مشرکان مشترک هستند یعنی هم مشرکان بر ایشان یومنَّ اطلاق نمی شود هم اهل کتاب ملاک ازدواج ایمان است و این ایمان در اهل کتاب وجود ندارد پس آن آیه شریفه واین آیه مقابل هم قرار میگیرند حالا این مسئله راچگونه حل کنیم؟ پس معیار تحقق ایمان است نه معیار نفی مشرک در اهل کتاب هم نفی کردیم اما اینها مومن هستند یا نیستند؟ استدلال بعدی که انجام گرفته این است که وَلِعَمَة مؤمنةٌ خَیرٌ مِن مُشرکَه این خیر بودن هم معلوم میشود که حداقل مومن از اهل کتاب بهتر که هست لذا در تفاسیر اقوال مفسران و فقیهان گفتند اگر امر دائر باشد بین انسان زن مسلمان بگیرد یا زن مسیحی اولویت با زن مسلمان است ولی دیگر چاره نباشد اضطرار باشد زن مسیحی بگیرد آنهایی هم که جایز میدانند مساوی نمی گیرند در روایتی هم نقل شده که با بودن زن آزاد زن کنیز گرفته نشود وبا بودن زن مسلمان زن مسیحی گرفته نشود اینها از کجا استفاده کردند از کلمه خیرٌ این خیریت در مقایسه بین مومن و اهل کتاب هم وجود دارد استدلال سوم معیار این است زن مشرکه انسان را بسوی جهنم دعوت میکند الان بحث این است که آیا یهودیها و مسیحی ها هم مشرکند اهل نارند چون معیار اهل کتاب هم این دعوتهاست به آن سو، ما را به سوی ایمان دعوت نمی کنند به سوی خیرش دعوت میکنند پس اینها هم برای ازدواج شایسته نیستند اینها 3 استدلال شد جواب این است که این 3 استدلال هم از نوع حکمت بود نه علت معیار اصلی ایمان به خدا یعنی موحد بودن است در پرانتز عرض کنم در رابطه با ذبیحاً که معیار موحد بودن است یا مسلمان بودن که عرض کردم موحد بودن معیار است منتها شروطی گذاشتند که ذبیحه اهل کتاب به شرط اینکه ما نام خدا را بشنوییم یا به ما اخبار بدهند یا اطمینان داشته باشیم که نام خدا را می گوید پاک است حتی گفتند که بگویند مسیح چون مسیح یکی از نامهای خداست نام خدا بردن ملاک است. جواب این است که معیار ایمان به خدا وتوحید است اما ایمان به معنای ایمان به قرآن و رسالت رسول الله این حکمت اسن بعد خیر بودن و دعوت به جنت حکمت است نه علت فرق حکمت وعلت این است که حکم دائر مدار است نه حکم دائر مدار حکمت درست است که گاهی اوقات حکمتها نیست ولی حکم به قوت خود باقی است مسئله علت حکم وحکمت حکم در موضوع طلاق وعده نگهداشتن ها مطرح میشود که عده طلاق ووفات نگه داشته میشود بر فرض هم طرف شرایط اختلاط میاه نداشته باشد باز هم باید عده نگه دارد پس نمی توان گفت آن به خاطر این است وگرنه با عدم که باید عده منتفی میشد نه اینها حکمت است نه علت این استدلالها از حکمتهاست نه علت به چه دلیل به دلیل این آیه وَالمُحصناتُ مِنَ المومناتِ وَالمحصناتُ من الذینَ اُوتوا الکتابَ مِن قبلکم هم آیه قرآن است باید هر دو را با هم ببینیم تک نگری به آیات مسئله ساز میشود یک استدلال دیگر که از باب همین حکمت است گفتند که در مسئله ازدواج مودت و رحمت باید باشد آیه 21 سوره روم پس ازدواج بر پایه مودت است آیه بعدی که ضمیمه این میشود این است که اگر کسی در مقابل رسول خدا ایستاد اگر ما مودت نسبت به او داشته باشیم دیگر مومن نیستیم آیه 22 سوره مجادله لاتَجدُ قومً یؤمنونَ بالله وَالیوم الاخر یوادّونَ مَن حادّ الله بنا باشد یک مسلمان با یک مسیحی زندگی کند باید بینشان مودت باشد اما این آیه شریفه اجازه نمی دهد مودت برقرار باشد جواب چیست؟ مودت هم از حکمتهای ازدواج است دلیلش این است که زن ومرد با هم دعوا دارند ولی صرف اینکه مودت بین آنها از بین رفت باعث جدایی نمی شود مودت علت نیست وگرنه ناشز بودن زن ومرد علت جدایی است یعنی صرف نشوز میشود دلیل طلاق در حالیکه بین ماشزها مودتی نیست ولی حکم ازدواج به قوت خود باقی است. بحث روایی را فقط اشاره می کنم در همین مسئله نکاح اهل کتاب از امام رضا(ع) روایتی نقل شده که ایشان به یکی از شاگردانش گفتند نظرت در رابطه با نکاح اهل کتاب چیست او گفت که نکاح اهل کتاب جایز نیست ایشان فرمودند به چه دلیل گفتند به دلیل وَلا تَنکِحُوا المشرکات حتی یومنَّ امام لبخند زد یعنی ناتمام است روایت دیگری در کنارش هست که با این آیه شریفه قرآن پس چه؟ ولبخند زد وآیه دیگری را از قرآن برایش آورد پس هر کسی نمی تواند با یک آیه از قرآن حکم کند بعد همه آیات را با هم بگوید نه آنجا بحث روایی هم انجام شده که در جلسه بعد انشاالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo