درس تفسیر استاد الهي زاده
90/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
معنی تفسیر مقارن:
تفسیر مقارن یعنی تفسیر مقایسه ای بین مفسران شیعه و اهل سنت منتهی قبل از تفسیر ما نیاز داریم که با تدبر هم آشنا بشویم چون مسیر تفسیر از تدبر میگذرد تدبر هم باید هم به صورت ترتیبی و هم به صورت موضوعی باشد پس از تدبر وارد تفسیر میشویم.
مقصود از تدبر ترتیبی:
تدبر ترتیبی اینست که فهم منظم و هدفمندی از یک آیه یا یک مجموعه آیات داشته باشیم این کار را در ابتدای ورود به هر آیه انجام میدادیم و یک دسته بندی از محتوای آن آیه را ارائه میدادیم به این کار تدبر ترتیبی میگوییم .
مقصود از تدبر موضوعی :
گاهی اوقات هم تدبر موضوعی داشتیم مانند موضوع طعام که آیا مراد از طعام گندم است یا مراد غذاست؟ ،در کلاس به آیات متعددی اشاره کردیم که طعام در قرآن غالبا به غذای پخته اطلاق شده یعنی فقط به گندم و امثالهم اطلاق نشده است .
اگر در اینجا مسئلهی طعام مطرح شد و مراد از آن این شد که غذایی که اهل سنت بپزند ،باید بحث نمود که این نگرش را با چه وسیله ای بدست آوردیم؟ با نگرش موضوعی؟با بحث و قرآن؟ البته این مانع از آن نیست که ما طعام را بر غلات بتوانیم اطلاق کنیم ،ولی مراد و معنای اولیه و رایج طعام ،پختنی جات است .
لازمهی این بحث پختنی جات این بود که اهل کتاب پاک باشند چون غذای پختنی با رطوبت دست آنها سروکار دارد این ثمرهی آن بحث بود،بعبارتی از تلفیق ترتّب تلفیقی و تدبّر موضوعی ،تفسیر قرآن به قرآن متولد میشود .
سوال :
تفسیر قرآن به قرآن در بحث تفسیر مقارن چه جایگاهی دارد ؟تفسیر مقارن که مقایسهی کار تفاسیر اهل سنت وتفاسیر شیعه بود ،پس جایگاه تفسیر قرآن به قرآن کجاست ؟
جواب :
میگوییم که داور ما در اختلاف نظر مفسران با همدیگر باید خود قرآن باشد ،قرآن میزان است تفسیر قرآن به قرآن از این جهت مطرح میشود که بین مفسران فریقین داوری کند ،و در هنگامیکه تعدد اقوال پیش میآید آن قول راجح به وسیلهی تفسیر قرآن به قرآن مشخص شود. برداشتهها باید به قرآن عرضه شود.
وقتی خواستیم وارد تفسیر شویم خود بخود یک لایهی تفسیر، مفاهیمش است .پس باید بدانیم که واژهها چه معنایی دارند ما باید بدانیم که واژهها چه معنایی دارند !یکی از پایههای فهم ما واژهها و عبارات هستند و اگر ما اختلاف نظر در عبارات داشته باشیم خود بخود اختلاف نظر در نتیجهها هم خواهیم داشت و باز برای اینکه بتوانیم اختلاف نظر در واژهها را حل کنیم آنهم از طریق تدبر موضوعی( واژگانی مانند مسئلهی طعام حل میشود ،یعنی باز هم باید به قرآن مراجعه میکنیم اختلاف واژگانی را به قرآن مراجعه میکنیم و آن را حل مینماییم.
گام دوم :
دومین مرحله در بررسیهای قرآن شناسی این است که فهم قرآن بصورت سیاقی انجام گیرد ،خصوصا در این 5(ابتدای سورهی مائده)برای رسیدن به یک نتیجهی مطلوب، مسئلهی فهم سیاقی جایگاه بسیار بالایی دارد و بسیار هم ظریف است .
ممکن است یک کسی بگوید که من کلمه کلمهی این قرآن را میفهمم،در پاسخ به او میگوییم که پس ارتباط بین آنها (آیات)چه میشود ؟پس برادران یکی از محورهای اساسی مفاهیم هستند .
دیگر از مفاهیم اساسی مفاهیم ارتباطات هستند .
گام سوم:
سوم از محورهای اساسی معارف هستند که تفسیر ،محصول معارف است یعنی تفسیر چرخهی تولید معارف است ،تفسیر قرآن چرخهی تولید معارف است و آن معارف هم باید بصورت قرآن به قرآن انجام گیرند.
حالا خواهید فهمید که نگاه من حقیر در بارهی اولین مسئله که مسئلهی مفاهیم باشد و دومین مسئله که مسئلهی ارتباطات باشد و سومین مسئله که معارف باشد چقدر به ما در رفع اختلافات قرآن کمک میکنند.
سوال :
چه زمانی میتوان از قرآن بدین نحو برای داوری و میزان اندیشه و آراء دیگران استفاده کرد؟
جواب :
زمانی که فهم قرآن روشنمند باشد ،تفسیر قرآن قانونمند باشد ،آنهم نه قانونی که فقط مورد استفادهی خودمان باشد بلکه قانونی که بصورت کلی است ،این قانون جزء اصول است ، اصول تفهیم با تفهّم ،اصول محاوره ای،این اصول،اصول محاورهی بشر است اینها دیگر شیعه و سنی ندارد اینها مربوط به بشریت است .
هنگامیکه میخواهیم اختلافات تفسیری را بر طرف کنیم ما باید محور کار تفهیم و تفهّم را بر این اصول تفهیم و تفهّم قرار دهیم .
پس خود تفسیر قرآن به قرآن هم مبتنی بر یک فهم روشمند اصولی ،محاوره ای و متعارف بشری است ،و ما نسبت به همین اصول متعارف داوری میکنیم منظور از معارف یعنی نتیجه ای که از تحلیل یک آیه بدست میآید مثلا در اینکه آیا اهل کتاب از دیدگاه قرآن پاکند یا نجس؟ اگر گفتیم که اینها پاکند، این یک معرفت میشود و اگر گفتیم نجسند این یک معرفت است. این یک بحث است یک نتیجه است و سایر مباحث تفسیری را معارف بازگو میکند .یعنی پاسخهایی که قرآن به سوالات ما میدهد یا خود عبارات قرآنی مطالبی را در آن زمینهها بیان میکنند معارف هستند .
سوال :
از کجا ما به این پاسخها برسیم ؟
جواب :
با تفسیر ما به این پاسخهای قرآنی میرسیم و نظر قرآن را کشف میکنیم پس با شیوهی تفسیر قرآن به قرآن ،به پاسخ سوالاتمان میرسیم و به آن پاسخ معارف میگوییم ،معارفی که از پاسخهای قرآنی به سوالاتمان بدست آمدند مارا به نتیجه ای میرسانند که تدبر شناسی برروی بحر قرآن است ،در حالیکه تفسیر غوّاصی در اعماق قرآن است .پس هر کسی که میخواهد تفسیر کند اول باید ظاهر قرآن را بداند تا بعد بتواند به اعماقش دست یابد.
تفسیر معنای دوم است و تدبر معنی اول است .
چه کسی میتواند بدون اینکه معنی اول را بفهمد به سراغم معنی دوم برود ؟لذا برای رسیدن به تفسیر باید تدبر کرد تا با معارف قرآنی به نتیجهی مطلوب که تفسیر است ،برسیم
پس اینکه میگوییم راه تفسیر از تدبر میگذرد بخاطر همین است . بعنوان مثال یکی از مباحث جدی که مطرح شد مسئلهی نکاح اهل کتاب است که بالاخره با اهل کتاب میشود ازدواج کرد یا خیر ؟چه بصورت موقت یا دائم ؟
اصلش تنها بحث فقهی است و عملا شاید واقع نشود ، اما اینکه ازدواج با اهل کتاب میتوان کرد یا خیر؟ به تفاسیر مراجعه میکنیم به 4 تا دلیل ازدواج با اهل کتاب را چه بصورت موقت چه دائم رد میکنیم :
- وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ ( الممتحنة : 10 )اهل کتاب کافرند پس نمیشود با آنها ازدواج کرد .
- دوم: وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ ( البقرة : 221 )،اهل کتاب را اگر مشرک بدانیم جایز نیست .
- وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ ( البقرة : 221 )
- و بالاخره استدلال میکنیم که خانم مومنه خیرٌ من اهل کتاب ،اینکه دیگر روشن است ،یعنی اگر امر دایر باشد بین یک مومنه ای و یک اهل کتاب،اظهر من الشمس است که مومنه اولی است این خیر بودن در مومنه است اما در اهل کتاب نیست
- نکتهی بعدی اینکه در آیهی بعدی میفرماید: بالاخره اگر اینها با همدیگر زن و مرد شدند باید باهم اهل محبت و مودت و رحمت باشند و جعل بینکم موده و رحمه و حال آنکه مودت به کفار نهی شده است و مومنین نباید به کفار مودت و محبت کنند، لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آَبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( المجادلة : 22 )، نباید با کسانی که کفر میورزند مودت داشت ،چون به این مطالب اطلاق شده که مودت بین مومنان است است.
برای اینکه بگوییم که این طبق آیات بالا بگوییم که ازدواج اهل کتاب با مومنین اشکال دارد نیاز به آیات قرآنی داریم که با قرار گرفتن کنارهم این نتیجه را برایمان حاصل میکنند.
بالاخره برای رسیدن به نتیجه ما باید قدرت داوری را از دیدگاه خود قرآن داشته باشیم ،اما اینکه چگونه داوری کنیم ،داوری ما به این ترتیب است که ببینیم که نص کدام است ؟منطق کدام است ؟،صراحت مفهوم چگونه شکل میگیرد ؟تاببینیم که از مفهوم یا از منطوق میتوانیم استفاده میکنیم ،یا صریح نسبت به ظاهر ،یا محکم نسبت به متشابه .
اینها را باید توجه داشته باشیم که این آیات معارفند ما باید این آیات را بپذیریم و به این نتیجه برسیم که اقتضای بحث این است که با اهل کتاب ازدواج نشود اصل مطلب همین است اما آیهی شریفه ورود امتنانی دارد الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ و.....
[1]
،بعد تصریح میکند که این معاشرتها و ارتباطات باعث نشود که لاابالی بشویم .
مانند کسی که قرآن در موردش میفرماید:وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ این معاشراتی که انسان با اهل کتاب ایجاد میکند، کم کم باعث تساهل و تسامح در عمل میشود ،کم کم ایمان را رها میکند و کسی که این کار را کرد وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ،هشدارهای قرآنی قبلا داده شده واما اینجا یک حکم اجتماعی صادر شده و آن حکم امتنانی هم هست . الان که غلبه بر اسلام است و حاکمیت آن با رسول گرامیاسلام است الان مسئله ارتباط بین مومنان و اهل کتاب از لحاظ معاشرتشان مانعی ندارد ، میتوانند غذا هم بخورند اما اگر گفتید :
پس تکلیف سایر آیات که این ارتباطات را حرام دانسته چه میشود ؟
اولا از بحثهایی که از روز اول خدمت شما عرض کردیم گفتیم که سورهی مبارکهی مائه آخرین سوره ای است که ناز ل شده است و سوره ای که ناسخ غیر مسنوخ است و همهی این آیات که این مستشکلین به آن استشهاد کردهاند همه مال سورههایی قبل از سورهی مائده است اصلا سور هی مائده اصلا نسخ نمیشود .
آیا بقیه آیات دیگر نسخ میشوند؟
و اگر نکته ای ،برداشتی از آن آیات شده باشد ،آن برداشت یا نکته تحت الشعاع قرار میگیرد و همچنین خیر بودن که مارا به سوی بهشت دعوت کنند یا شر بودن که ما را به سوی نار، اینها جزء حکمتهاست نه علتها اینها همه مباحثی بود که در جلسه 30 خدمت شما عرض کردیم و بررسی اینها در سطح نقد و بررسی معارف موضوع تفسیر مقارن است .
برای دسترسی به تفسیر مقارن یک ساز و کاری وجود دارد برای آنکه بتوانیم یک داوری بر تفسیر مقارن داشته باشیم نیاز به تفسیر قرآن به قرآن داریم ،برای اینکه به تفسیر قرآن به قرآن را انجام دهیم نیاز به دو تدبر است تدبر ترتیبی و تدبر موضوعی که با ترکیب این دو تفسیر قرآن به قرآن ایجاد میشود .
برای رسیدن به این تفسیر ، ما نیاز به داوری بین اقوال مفسران فریقین داریم ،همهی اینها هم باید قانونمند و روشنمند طبق اصول محاوره پیش برود که در سه مرحله از آن استفاده میکنیم :
- مرحلهی اول: محور مفاهیم
- مرحلهی دوم: محوری بودن ارتباطات
- مرحلهی سوم :معارف
نتیجههایی که از این سه مرحله بدست میآید ، مباحثی که قبلا خدمت شما داشتم. مثلا یکی از بحثهایی که بطور جدی مطرح شده شیوهی بیانی است که در پنج آیه اول سوره مائده وجود دارد . و آن شیوهی بیان اجمال و تفصیل در این مباحث است: مثلا الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ
[2]
این حکم کلی است و تفصیلش وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ است و آیهی :حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ
[3]
اول بطور کلی مطرح میشود بعد تفصیل داده میشود .
و یا اینکه برای بهیمه الانعام دو شرط ذکر شده است :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ
[4]
.
شرط اول: إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ شرط دوم : غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ
ابتدائاً قیود را میفرماید که باعث تجاوز مردم به آن نشود و بعد راه حل میآورد که وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى
[5]
.
کلی تر از همه اول سوره اوفو بالعقود است که شامل تمام مراحل سوره ،مراحل تکوینی و تشریعی هم میشود .
برای رسیدن به مصادیق احکام الهی باید به شیوههای بیانی که در محور اول و دوم مطرح کردیم باید توجه زیادی کنیم مثلا اگر در مسئلهی اتمام نعمت اکمال دین به مشکل برخوردیم باید بازهم از خود قرآن کمک بگیریم ،اگر توسط قرآن جلو رفتیم اختلاف نظرها حل میشوند و الا نه ایشان حرف ما را میپذیرندو نه ما حرف آنها را .مثلا اوفوا بالعقود در در ابتدای آیه چه ارتباطی به سایر مطالب سوره دارد ؟یا بعنوان مثال الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ چه ربطی به ِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ دارد ؟و از این قبیل مثالها زیاد داریم .
این ارتباطات باید بحث شوند . اگر مفسر نتواند این ارتباطات را کشف کند قرآن شناس خوبی نخواهد بود و نمیتواند داوری بین اختلاف انجام دهد .ویکی از سوالات بی پاسخ میماند ، مفسر قرآن شناس اینست که بتواند پاسخی روشمند، قانونمند به این سوالات بدهد.
آخرین عرض بنده در اینجا اینکه برای مطالعهی بحث 5 آیه برای امتحان من پیشنهادم اینست که ابتدا روی خود عبارات متمرکز بشویم یعنی عبارات و آیات را در همین سه مرحله بحث کنیم ،
: اول روی خود قرآن برویم ،بعد یک سری سولات باقی میماند آن سوالات را با خود قرآن پاسخ دهیم و به تفاسیر برای اقوال مراجعه نماییم مثلا تفسیر مجمع البیان اقوال متختلف را دارد المیزان اقوال مختلفی را دارد.
و بالاخره اگر در حیطهی مفاهیم ،ارتباطات و معارف اگر سوالاتی مطرح شد شما بتوانید با چارچوب مباحث سرکلاس نه تحقیقات بیرونی آنها را پاسخ دهید .
تناسب در این آیات از نظر شرایط زمانی همهی این آیات در زمانی نازل شدهاند که غلبهی اسلام و حاکمیت آن در اوج بوده است در زمان واقعهی بزرگ غدیر و شروع این زمان از زمان فتح مکه بود .
فرصتی که برای ما به سبب انقلاب حاصل شده است فضای زمانی اش با آن دوران مشترک است البته مقصود از فضای زمانی شان نزول و جو نزول نیست ،و در هر فضای خاصی سور و آیاتی با مضامین واحد نازل میشدند.
ضمیمهی بحث:
در ادامهی بحث استاد در پاسخگویی به سوالی از شاگردان مطالبی را پیرامون آیه 25 سوره نساء آوردهاند که عبارتند از :
وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
[6]
محسنات خانمها هستند محسنین آقایان در این آیه خداوند متعال میفرماید : و میگوید اگر شما آقایان دنبال محسنات هستید باید خودتان محسنین باشید .اگر دنبال طیبات هستید باید خودتان هم طیبین باشید.
بعد نسبت به مهریه میگوید که بدهند به خودشان وَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ به دستشان بدهید نه به غیر که به آنها بدهند.
محسنین کسانی هستند که اهل احسان و عفاف هستند و غیر مسافحین هستند .سفاح در مقابل نکاح است مسافح یعنی زنا .غیر مسافحین یعنی غیر زنا کار . وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ یعنی : لوس بازی هم نداشته باشید و الا ممکن است که یک کسی که اهل سفاح نیست اهل زنا نیست ولی اهل خوش و بش با خانمهای اهل کتاب است ، اگر انسان بخواهد عفیفانه از دواج کند باید این مسائل را رعایت نماید ، الان متاسفانه در سفرهای خارجی با خانمهایی که مومنه نیستند آقایان ارتباطاتی برقرار میکنند که مشکلاتی را بوجود میآورند .
حالا که ما اجازه دادیم شما باهم (مومنین با اهل کتاب )معاشرت داشته باشید، غذاهای همدیگر را بخورید، شما مهمان آنها ،آنها مهمان شما باشند ،مواظفب باشد که دینتان را از داست ندهید که هر کس بعد از اینکه مومن شد ایمانش را از دست داد و قبلا انسان متدینی بود اما به تدریج التزامش را از دست داد
وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ
[7]
این یکفر بالایمان یعنی التزام عملی به دین یعنی این که خدا را قبول دارد پیغمبر را هم قبول دارد قرآن را هم قبول دارد ولی بعد در عمل آدم لا ابالی شد .
فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ ،عملش هبط شده است . هبط عمل یعنی اینکه عمل بی اثر شود اگر بخواهیم یک مثال برای هبط عمل بزنیم مثل اینکه :گاهی اوقات میروید یک انار میگیرید شاداب ،خوش رنگ ،بزرگ بعد که باز میکنیم داخلش پر از خاکستر است .
عمل هبط شده مانند انی انار است که ظاهرش فریبنده است اما داخلش پوک است .هبط عمل را از درون از بین میبرد ، مغزش را از بین میبرد ، وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ و همین شخص در آخرت جزء کسانی است که مال باختهاند و اهل خسرانند حالا چرا فِي الْآَخِرَةِ یعنی در دنیا خاسر نیستند ؟
خیر ایشان در دنیا خاسر هستند اما در آخرت هم همینطور ولی در آخرت خسرانش ظهور پیدا میکند .خاسر جزء مالباختگان است ،در آخرت این خسرانش بروز و ظهور پیدا میکند .
[1] الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آَتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ( المائدة : 5 )
[2] الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آَتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ( المائدة : 5 )
[3] حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ( المائدة : 3 )
[4] ( المائدة : 1 )
[5] وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ( المائدة : 2 )
[6] ( النساء : 25)
[7] ( المائدة : 5 )