< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معانی 5 گانه ی تأویل ومراتب کمالی

فإذن البرهان و القرآن اتفقا جميعا على أن تعلم الحكمة الإلهية و معرفة النفس الإنسانية أعني العلم بالمبدإ و المعاد هو الفوز بالبقاء الأبدي و رفضه منشأ الخسران السرمدي.

و إنا قد قدمنا إليكم يا إخواني في الطريق من أنوار الحكم و لطائف الكلم- مبادي عقليات و ضوابطَ كليات و قوانين ميزانية وأحكاما ذهنية هي مقدمات ذوات فضائل جمّة و درجات للمسير إلى الله بقدم الفكر و ألهمه و هي معارج للارتقاء إلى معرفة الإلهية (مقام واحدیت و اسماء و صفات) و الاعتلاء إلى شهود جمال الأحدية و صفاته الواجبية (کمالیة) و مجاورة المقدسين و منادمة أهل الملكوت و العليين من مقاصد أصحاب الوحي و التنزيل- و محكمات أسرار أهل التأويل الآخذين علومهم عن الملائكة المقربين و الحفظة الكرام الكاتبين.

فإن هذه المقاصد العلية الشريفة ابتداؤها ليس إلا من عند الله حيث أودعها أولا في القلم العظيم و اللوح الكريم و قرأها من علّمه اللّه بالقلم ما لم يكن يعلم و كلمه بكلماته و ألهمه محكم آياته و هداه بنوره فاصطفاه و جعله خليفة في عالم أرضه- ثم جعله أهلا لعالمه العلوي و خليفة لملكوته السماوي فهذا العلم يجعل الإنسان ذا ملك كبير لأنه الإكسير[1] الأعظم الموجب للغنى الكلي[2] و السعادة الكبرى و البقاء على أفضل الأحوال و التشبّه[3] بالخير الأقصى و التخلّق بأخلاق الله تعالى و لذلك‌ ورد في بعض الصحف المنزلة من الكتب السماوية أنه قال سبحانه: «يا بن آدم خلقتك للبقاء- و أنا حي لا أموت أطعني فيما أمرتك و انته عما نهيتك أجعلك مَثَلي حيا لا تموت‌»

و ورد أيضا: عن صاحب شريعتنا ص في صفة أهل الجنة أنه: «يأتي إليهم الملك فإذا دخل عليهم ناولهم كتابا من عند الله بعد أن يُسلّم عليهم من الله فإذاً في الكتاب؛ من الحي القيوم الذي لايموت إلى الحي القيوم الذي لا يموت أما بعد فإني أقول للشي‌ء كن فيكون و قد جعلتك اليوم تقول للشي‌ء كن فيكون‌»

فهذا مقام من المقامات التي يصل إليها الإنسان بالحكمة و العرفان- و هو يُسمَّى عند أهل التصوف بمقام "كُن"[4] كما ينقل[5] عن رسول الله ص في غزوة تبوك فقال: كن أباذر فكان أباذر[6] و له مقام (فنای صفاتی و قُرب نوافل) فوق هذا (فنای افعالی) يسمى بمقام الفناء في التوحيد(توحید صفاتی)- المشار إليه بقوله تعالى في الحديث القدسي[7] فإذا أحببته كنت سمعه الذي به يسمع و بصره الذي به يبصر الحديث و سينكشف لك في هذا السفر بيان هذا المطلب بالبرهان و يلقى إليك معرفة العلم الذي من أجله يستوجب من علمه و عمل بموجبه تلك البَهجة الكبرى و المنزلة العظمى فافهم و اغتنم به و كن به سعيدا و لا تُلقِه إلا إلى أهله العامل بمقتضاه و موجبه و العمل به هو الزهد في الدنيا و الزّاد للآخرة من التقوى-

و كنا بمنزلة من سهل طريقا وعراً فأزال الشُوك و الحجارة و سهّل حُزونتها ليهتدي فيها من يشاء من عباده و الله ولي الفضل و الهداية و بيده مفاتيح الخير و الحكمة و عنده خزائن الجود و الرحمة.

 

ملا صدرا می فرماید: قرآن و برهان با هم هماهنگ اند و اتفاق بر این دارند که تعلم حکمت الهی -که علم به مبدأ و معاد است- سبب فوز به بقای ابدی و ترک تعلُّم آن موجب خسران ابدی است قرآن و برهان در دلالت به این مطلب هماهنگ می باشند

بعد می فرماید: من در این کتاب مباحث حکمت الهی را برهانی کردم و این مطالب حکمت الهی همان چیزی است که مقاصد اصحاب وحی و تنزیل می باشد واز محکمات اسرار اهل تأویل است همان کسانی که علوم خود را از ملایکه اخذ می کنند و می گیرند لذا مباحث حکمت یکی از مقصودهای اصحاب وحی و تنزیل است و یکی هم از محکمات اسرار اهل تأویل است.

به مناسب این فرمایش ملا صدرا به طور خلاصه به معانی تأویل اشاره می کنیم تا بدانیم مقصود ایشان از تأویل کدام معنا از معانی 5 گانه تأویل است؛

معانی تأویل: تأویل 5 معنا دارد؛

    1. تفسیر: همان تعین مراد از آیه است که از امام کاظم ع درباره ی آیه مباهله نقل شده است؛ «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»

مراد از "انفسنا" حضرت علی ع و مراد از "ابنائنا" امام حسن ع و امام حسین ع و مراد از "نساءنا" حضرت فاطمه ی اطهر س است. مراد از تأویل در این جا تفسیر است

    2. خلاف ظاهر: مانند «جاء ربک» یعنی؛ جاء امر ربک و یا «ید الله فوق ایدیهم» مراد از ید قدرت است و «و اسأل القریة» مراد واسأل اهل القریة

    3. معنای باطنی: که در طول معنای ظاهری است و منافاتی با معنای ظاهری ندارد و خود به دو قسم است؛

     تناسبی بین معنای باطنی و ظاهری است: مانند، «یخرج الحی من المیت» یعنی بیرون آوردن مومن از کافر یا عالم از جاهل که پدر کافر و جاهل باشد و فرزند مومن و عالم باشد زیرا بین ایمان و حیات تناسب است از این روی که؛ ایمان سبب حیات معنوی است و علم سبب حیات قلب است

     بین معنای ظاهری و باطنی تناسب نیست بلکه رمز است: مانند برخی از تأویلات عرفانی که تفسیر به رأی نیست و مصداق این حدیث شود که «من فسّر القرآن برأیه فقد بوّأ مقعده من النار» این ها رمز است نه تفسیر به رأی

    4. مصداق عینی و خارجی: در آیه «هل ینظرون الا تأویله یوم یأتی تأویله» که درباره ی وقوع رخدادهائی است که قرآن از قیامت خبر می دهد و مصداق عینی و خارجی می یابد

    5. حقایق عرشی: که علامه طباطبائی در تفسیر می فرماید این مراد حقایق برتر است و مراد در این جاست و معانی قبلی در این جا منظور نمی باشد حقایقی که قرآن از آن ناشی می شود و مستند به آنها می باشد زیرا خود قرآن کریم می فرماید: «انه فی ام الکتاب لدیننا لعلیٌّ حکیم» و این که قرآن به صورت واژگان نازل شده برای این است که تا حدی به اذهان مخاطبان نزدیک شود و گرنه حقیقت قرآن این واژگان نیست بلکه در مراتب بالاتر است.

شرط درک این حقایق عرشی عبارت از طهارت است؛ «انه لقرآن کریم لایمسه الا المطهرون» حقایق برتر قرآن طهارت می خواهد نه ظواهر آن

علامه طباطبایی در آیه 7 سوره ی آل عمران؛ «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» می فرماید: راسخان در علم که -ائمه اطهار ع هستند- به خاطر طهارتی که آیه تطهیر بر آن دلالت می کند «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» متشابهات و تأویل قرآن را می دانند

حکمت الهی علم به حقایق است وبا طی مراتبی مانند قلم و لوح و قضاء و قدر می توان این حقایق را دریافت؛ «و ما من شیئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» مرتبه ماده که مرتبه قدر و اندازه است با اندازه مشخص وجود دارد «و انزلنا الحدید»

نو زکجا می رسد؟ کهنه کجا می رود؟    گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست

تو پنداری که عالم غیر از این نیست    زمین و آسمانی غیر از این نیست؟

چو آن کرمی که در گندم نهان است    زمین و آسمان وی همان است

 

پیامبر اکرم ص معلم اول حکمت الهی و حضرت علی ع هم معلم ثانی آن است ایشان ابتدا به این حکمت تعلم یافته و خود خداوند معلم ایشان است هم بی واسطه و هم با واسطه ی ملک و فرشته «و انزل الله الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تعلم» و هم توسط فرشته؛ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ {1} خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ {2} اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ {3} الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» تعلیم با قلم همان موجودات مجرده است

تعلیم به رسول خاتم ص مانند جلسات درس و بحث بشری نیست بلکه به این معنا است که پیامبر ص به این مراتب راه یافته و آنها را طی کرده و جامع این مراتب شده است آشنا شده آن هم نه آشنائی فکری بلکه آشنائی کشفی و شهودی و فنائی و تحققی یافته و به مراتب حقایق موجودات متحقق شده و جامعیت وجودی و سعه ی وجودی به این حقایق یافته است و لذا خلیفة الله فی العالم شده است نه فی الارض تنها. در همه ی ماسوا پیامبر ص خلیفه خداست و باید با او تناسبی داشته باشد لذا عرفا می گویند: لیلة القدر و یوم القیامة مقابل هم اند شب قدر انتهای سیر نزول است و یوم القیامة هم انتهای سیر صعود است و کمال، فاصله بین این دو تاست عالم ماده شب قدر است که انتهای سیر نزول ووجود است زیرا مادیات متقدراند و اندازه و مقدار دارند و انتهای قوس صعود هم قیامت است و عرفا بر این باور اند از موجودات در مراتب قوس نزول تعبیر به لیالی و از مراتب قوی صعود تعبیر به ایام می شود و روز اند در مراتب قوس نزول شب اند به اعتبار اختفای نور وجود زیرا هر چه وجود پایین می آید کم رنگ تر می شود و ضعف می یابد و وجود موجودات در مراتب قوس صعود ایام و روز اند به اعتبار ظهور نور وجود که هرچه وجود به طرف بالا می رود مثل روز روشن می شود

حالا مقام ختمیه ی محمدیه ص نزولا لیلة القدر و صعودا یوم القیامه و ساعة می شود قدر هم به معنای دارای قدر و منزله و ارزش است «انا انزلناه فی لیلة القدر» یعنی ما قرآن را در قلب مبارک پیامبر اکرم ص به صورت دفعی فرو فرستادیم چنان چه امیر مؤمنان ع هم که طبق آیه مباهله نفس پیامبر ص است او هم لیلة القدر است و در تفسیر فرات کوفی از حضرت صادق ع در تفسیر لیلة القدر وارد شده است؛ لیله حضرت فاطمه س و قدر خداست و بعد می فرمایند: هر کس حق معرفت به حضرت فاطمه س بیابد لیله القدر را درک کرده است

و این «انا انزلناه فی لیلة القدر» طبق این تفسیر امام صادق ع معنایش این است که ما 11 قرآن ناطق از لیلة القدری که حضرت علی ع است در یک لیلة القدر که حضرت فاطمه زهرا س باشد نازل کردیم. پس مقام ختمیه ی پیامبر اکرم ص به اعتبار نزولی که به عالم ماده می یابد لیلة القدر است پیامبر ص هم این نیست که ما می بینیم قرآن می فرماید: «تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون» ایشان به پیامبر می نگرند اما نمی بینند که او ریشه در کجا دارد

همین پیامبر اکرم ص در مراتب قوس صعود یوم القیامة و ساعة است زیرا نهایت مراتب قوس صعود همان روز قیامت است به قول ملای رومی؛

پس محمد صد قیامت بود نقد    زان چه حل شد در فنایش حل و عقد

زاده ی ثانی است احمد در جهان    صد قیامت بود او اندر عیان

زو قیامت را از او پرسیده است    ای قیامت! تا قیامت راه چند

با زبان حال می گفتی بسی    کی ز محشر حشر را پرسد کسی؟

 

زاده ی ثانی است یعنی این که از حضرت عیسی ع نقل شده «من لم یولد مرتین لم یلج فی ملکوت السموات و الارض» انسان اگر بخواهد به باطن آسمان وزمین و مراتب عرشی راه بیابد باید دوباره متولد شود و غیر از تولد از مادر یک تولدی هم از طبیعت بیابد.

از پیامبر درباره ی زمان قیامت می پرسیدند « يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا» در حالی که خود پیامبر قیامت نقد است این که ملای رومی قیامت نقد می گوید زیرا ما خیال می کنیم قیامت و مراحل برتر که در قوس صعود خواهیم پیمود نسیه است و مردم خیلی ها گویند: کو تا قیامت؟ اما قرآن می فرماید: «انهم یرونه بعیدا و انا نراه قریبا» الان بهشت و دوزخ موجود است و ما هستیم که در پرده ایم و حقایق را نمی بینیم «ان جهنم لمحیطة بالکافرین» که در دو جای قران آمده است "محیطة" مشتق است و مشتق به اتفاق در "سیتلبس بالمبدأ" مجاز است و اختلاف در مشتق در "من قضا عنه المبدأ" است که حقیقت است یا مجاز. یعنی جهنم الان احاطه بر کافران دارد « إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا» همین الان است نه در آینده جز این که پرده پیش چشم ماست واگر کشف غطاء شود که برای برخی رخ می دهد حضرت علی ع در خطبه ی همام می فرمایند: «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا معذبون»در داستان معروفی که گویند: درباره ی زید ابن حارثه است اما درست این است که در روایت امام صادق ع در کافی آمده که این جریان مربوط به حارثة ابن مالک ابن نعمان انصاری وملای رومی هم در مثنوی اشاره به آن نموده است؛

گفت پیغمبر صباحی زید را    کیف اصبحتَ؟ ای رفیق با وفا

 

پیامبر بامدادی به مسجد آمد و حارثة ابن نعمان را دید و پرسید: کیف اصبحت؟

     اصبحت موقنا!

     علامت یقین تو چیست؟

گفت: خلقان چون ببینند آسمان    من ببینم عرش را با عرشیان

 

     و می دانم کدام از این مردمان خفته در مسجد بهشتی و کدام دوزخی اند درباره یبهشتیان گفت:

دست یکدیگر زیارت می کنند    بر لبان هم بوسه غارت می کنند

هین! بگویم یا فرو بندم نفس    لب گزیدش مصطفی یعنی که بس!

 

«مصلحت نیست که از پرده برون افتدراز» این ها اسرار است و باید در پیش اهلش باقی باشد و امتحان و مصالحی در کار است. و کسانی که به حکمت الهی دست می یابند به مقامات بالای فنای افعالی و کُن وجودی و بعد به فنای قرب نوافل و بعد به مقام قرب فرایض می رسد و این ها فواید حکمت الهی است و از این روی است که حکمت شریف ترین علوم است باید آن را آموخت و قدرش را دانست زیرا حکمت زاد و توشه تقوا برای آخرت است و نباید این حکمت را به نامحرمان آموخت باید حکمت را به اهل آن آموزش داد.


[1] . اکسیر به معنای کیمیا است و در اصطلاح کیمیا گران جوهری است که ماهیت جسمی را تغیر دهد مثلا جیوه را نقره ومس را طلا کند چنین جوهری هنوز کشف نشده است مجازا هر چیز مفید و کمیاب است ودر اصطلاح متصوفه نظر مربی و مرشد کامل که ماهیت شخص را تغیر دهد وانسان کامل (فرهنگ معین) .
[2] . خوشا آن دم که ما بی خویش باشیم    غنی مطلق و درویش باشیمدرویش نسبت به خداوند و غنی مطلق نسبت به ماسوی الله.
[3] . تشبه به خدا در علم و عمل که کار خدایی انجام دهد.
[4] . ین مقام در فنای افعالی برای انسان حاصل می شود وقتی بنده از فعل خود فانی شود و در فعل حق که به ان کن وجودی می گویند محو شود در این مقام انسان می تواند ایجاد گری داشته باشد.
[5] . بحار الانوار ج21 ص15 البته این روایت در باره ابی خثیمه نقل شده است.
[6] . در غزوه تبوک ابوذر از لشگر پیامبر جا ماند بخاطر شترش که پیر وضعیف بود از دور کسی را دیدن پیامبر ص به آن شبحی که از دور دیده می شد فرود: کن اباذر... وکسی فریاد برآورد که به خدا سوگند او ابوذر استکُن الله وبسم الله عارف    چه خوش وزنند در بحر معارفکُن عارف کند کار خدایی    ببین ای خواجه خود را از کجاییمصور شد به انشاء پیامبر    مثال بوذری از کن اباذر.
[7] . حدیث قُرب نوافل شماره 35 از اربعین شیخ بهایی در باره همین حدیث است؛ فانه یتقرب الیّ بالنوافل حتی اُحبّه واذا احببته کنتُ سمعه الذی به یسمع و بصره الذی به یبصربالاتر از این قرب فرایض است ودر مورد حضرت علی ع وارد شده: انه اُذن الله الواعیة و عین الله الناظرة و یدالله الباسطة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo