< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفصل الثانی؛ فی ماهیة النفس المطلقة
باب اول مشتمل بر دو فصل است که پس از تعریف نفس به فصل دوم می پردازیم.
نفس: کمال اول لجسم طبیعی آلی ذوحیاة.
فصل دوم
درباب ماهیت وحقیقت نفس واین که نفس جوهر است
البته اینجا مراد از نفس، مطلق است اعم از نفس نباتی و حیوانی و انسانی است. در ابتدای فصل سوالی پیش می آید؛
سوال- آیا فصل قبلی در تعریف نفس مغنی ومکفی از فصل 2 نیست؟ و با همان تعریف ماهیت و حقیقت نفس،جوهریت آن بدست نمی آید؟
جواب- خیر آن تعریف سابق تعریف اسم نفس بود که برای اضافه ورابطه وتعلق ونسبتی که بین نفس وبدن برقرار است می باشد و با آن تعریف معلوم نمی شود که آیا نفس جوهر است یا عرض چون در آنجا نفس تعریف شد به: کمال اول جسم که عبارت است از آن چیزی که نوعیت نوع وابسته به اوست و نفس که کمال اول است یعنی نوعیت جسم نبات یا حیوان وانسان وابسته و منوط به آن است و تا آن نباشد نوع برای جسم حاصل نمی گردد. احتمال دارد که مثل نفس به نوع جسم نبات یا حیوان وانسان مثل سواد باشد به نوع اسود یا مثل کتابت باشد به نوع کاتب از انسان. زیرا نوعیت نوع اسود وابسته به سواد است وسواد کمال اول نوع اسود است و اگر کتابت نباشد نوع کاتب هم محقق نمی گردد. حال که سواد عارض بر جسم است وباهم نوع اسود را تشکیل می دهد و کتابت عارض انسان است و این عارض و موضوع ترکیبی از این نوع انسان کاتب را تشکیل می دهد، پس از صرف تعریف نفس به کمال اول جسم، جوهریت نفس استفاده نمی شود. لذا با وجود این که نفس تعریف به کمال اول جسم شد آن تعریف برای اسم نفس بود. نفس اسم است برای اضافه و پیوندی که برای بدن حاصل است پس با این تعریف بی نیاز از فصل دوم نخواهیم بود. در این فصل بحث می شود که ماهیت نفس جوهر است یا عرض؟ چون این احتمال وجود دارد که مثل نفس به نوع نبات، حیوان و انسان مثل سواد به نوع سواد از جسمی است که سواد عارض بر آن است و موضوع جسم است.کتابت +انسان = نوع کاتب
البته احتمال هم دارد که نفس جوهر باشد همان طور که احتمال عرضیت آن نیز وجود دارد.
اشکال- مربوط به همین دو مثال است مَثَل نفس می تواند مثل سواد باشد به نوع جسم اسود یا اسود از جسم که سواد خود مرکب از جسم و سواد است این مرکب لافی موضوع و جوهر است پس چون سواد هم جزو این مرکب است آن هم لافی موضوع و جوهر می شود. همین حرف در باب کتابت نیز مطرح می شود.کتابت جزء نوع مرکبی است که کاتب است و کتابت که جزء جوهر است خود جوهر می شود.
وجه دوم- برای جوهریت مواد یا کتابت محل سواد که مرکب و اسود است، احتیاج به حال دارد که همان سواد است یعنی تا سواد دراین محل حلول نکند مرکب درست نمی شود. هر حالی که محل محتاج به او باشد، پس جوهر است مانند صورت که حال در ماده است و جوهر می باشد. پس سواد حال در محلی است که آن محل احتیاج به آن حال دارد و تا سواد نباشد که اسود درست نمی شود. هر حالی که محل محتاج آن باشد آن جوهر است.
ملا صدرا با عبارتی از طبیعیات شفا دو جواب می دهد که این جوابها برفرض آن است که برای مرکبی که اسود یا کاتب باشد یک وجودی غیراز اجزاء قایل باشیم یا مرکب کاتب وجودی غیر از انسان و کتابت دارد.
نکته: نتیجه ی این سوال دراینجا این است، درست است که سواد نسبت به جسم عرض است اما نسبت به اسود جوهر است به همین دو وجه مذکور و این احتمال هم هست که نفس عرض باشد برای موضوعی که باهم نوع حیوان یا انسان ازجسم را تشکیل می دهد.اما در همین جا نفس نسبت به آن نوع مرکب جوهر می شود.
جواب نخست- جوهریت وعرضیت نسبی نیست اگرچیزی جوهر شد همیشه جوهر و نسبت به هرچیزی جوهر است مناط و ملاک جوهریت لافی موضوع بودن است نمی توان گفت کتابت نسبت به انسان عرض و نسبت به کاتب جوهر است. اگر چیزی عرض شد همیشه عرض و اگر جوهر شد همیشه جوهر است. بله ذاتیت وعرضیت نسبی است و ممکن است یک شیء نسبت به چیزی ذاتی و نسبت به شیء دیگر عرضی باشد.
عرضی دو دو نوع است:
- ایساغوچی که نقطه مقابل ذاتی است.
- قاطیغوریاس ومقولات عشر که اینجا عرضی نقطه مقابل جوهر است.
مثل ها: حیوان نسبت به انسان عرض عام است و نسبت به جسم جوهر است و جنس انسان برای ناطق عرضی است چون نه جنس آن است و نه جزء.
سوال- ممکن است کسی بگوید مگر هر ذاتی جوهر وهر عرضی عرض نیست؟ اگر سواد برای اسود ذاتی است پس جوهر است؟
جواب- خیر هر ذاتی جوهر نیست مثلا لون و رنگ ذاتی سواد است اما جوهر نیست انسان نسبت به ناطق عرضی است چون نه عین آن است و نه جزء اش و انسان عرضی نیست بلکه جوهر است.
جواب دوم- اگر چیزی در جایی عرض نبود مستلزم آن نیست که آنجا جوهر باشد مثلا سواد در اسود عرض نیست اما در جسم عرض است چون اسود لا فی موضوع است و سواد جزء آن است پس لازمه اش این نیست که جوهر باشد. ولو فی نفسه عرض است اما نسبت به اسود نه جوهر است و نه عرض مانند زید فی السماء نه واحد است نه کثیر ولو فی نفسه زید واحد است و کثرت ندارد.سواد هم فی نفسه عرض است اما در اسود نه عرض اسنت نه جوهر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo