< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اثبات جوهریت نفس
متاخرین در اثبات جوهریت نفس تنها به ادله تجرد نفس ناطقه اکتفا کرده اند و در واقع با این ادله دو کار انجام داده اند:
1- تجرد نفس ناطقه را اثبات کرده اند.
2- جوهریت نفس را ثابت نموده اند.
چون وقتی نفس ناطقه مجرد باشد لامحله بایستی جوهر باسد و ما عرض مجرد نداریم. اما ملا صدرا می فرماید این کافی نیست چون نهایت، این ادله جوهریت نفس انسان را ثابت می کند و ما باید جوهریت نفس را به طور کلی و عام ثابت گردد یعنی جوهریت نفس نبات و حیوان وانسان، لذا سزاوار است که ترتیب بحث به این صورت باشد: ابتدا بایستی جوهریت نفس به طور کلی و مطلق ثابت گردد و سپس در بحث دوم تجرد مثالی و برزخی نفس خیوان ثابت گردد و در بحث سوم، اثبات تجرد عقلی نفس ناطقه انسانی گردد که تجردی تام دارد و از ماده و جمیع عوارض آن مبری و مجرد است همان نفسی که عقل بالفعل شده است و نوع انسان ها به این مرتبه نمی رسند و در حد حیوانی و تجرد ناقص باقی می مانند.
اکنون بحث اول مطح می شوود که اثبات جوهریت نفس حیوان است که البته شامل انسان هم می شود چون انسان نیز حیوان است منتهی حیوان ناطق. و پس از این مرتبه نوبت به اثبات جوهریت نفس نباتی می رسد بنابرین این بحث در دو مرحله تنظیم شده است:
مرحله نخست- برهان بر جوهریت نفس حیوانی: با چند مقدمه این بحث آغاز می گردد:
مقدمه اول- حیوان مبدا افعال حیات می باشد که این فعل در حیوان حس و حرکت و ادراک می باشد.
مقدمه دوم- حیات ذاتی حیوان است و حیاتی که حس و ادراک و شعور دارد ذاتی حیوان می باشد. در تعریف حیوان احساس اخذ شده که این احساس و ادراک همان حیات است.
مقدمه سوم- حیوان نوعی از جسم است و انسان نیز از آنجا که حیوان است پس دارای جسم می باشد.
نتیجه: حیات ذاتی جسم است همان جسمی که انسان و حیوان است که مورد بحث می باشدیعنی در ساختار تشکیل جسمی که حیوان است حیات دخیل می باشدپس باید مبدا و منشاء حیات را در ساختار ذات این جسم که حیوان است باید جستجو شود؛ ساختار ذات جسم هم یکی هیولی است و یکی صورت جسمیه.
آیا صورت جسمیه در ساختار جسم دخالت دارد مبدا حیات است یا هیولی؟
هیچ کدام از این دو نمی تواند مبدا حیات در جسم باشد به جهت اشتراک این دو در همه اجسام، اگر حیات مربوط به صورت جسمیه و هیولی باشد باید همه اجسام حیات داشته باشند و زنده باشند که چنین نیست بنابرین بایستی حیثیتی دیگر در ساختار جسمی که حیات دارد را جست که آن مبدا حیات باشد و آن صورت نوعیه حیوان است و ما به آن نفس می گوییم.. بنابرین باید یک نفس و صورت نوعیه ای در جسم حیوان باشد که فعل حیات ناشی از آن می باشد.
مقدمه چهارم- حیوان که خود نوعی از جسم است یک نوع جوهری است و عرض نمی باشد چون مقوم نوع جوهری و ذاتی و تشکیل دهنده ساختار نوع جوهر نمی تواند عرض باشد و جوهر است که در پدید آوردن نوع جوهری دخالت دارد و این تمام برهان بر جوهریت نفس حیوتنی است.
پس حیوان مبدا افعال حییات است که این افعال حس و ادراک و شعور می باشد و حیات ذاتی حیوان است و حیوان نیز نوعی جسم می باشد پس حیات مقوم و ذاتی جسمی می باشد که حیوان است بنابرین ما باید سراغ مبدا حیات برویم که در حریم ومبحدوده ذاتی آن جسمی که حیوان می باشد حال ساختار ذات جسم(حیوان) از هیولی اولی و صورت جسمیه است و هیچ کدام نمی تواند مبدا حیات باشد چون این دو در همه اجسام مشترک اند و بنابر دخالت آن ها در حیات باثیستی همه اجسام حیات داشته باشند و زنده باشند که چنین نیست بنابرین بایستی شیء سومی باشد و تا مبدا حیات در جسم حیوان گردد و ما آن را صورت نوعیه می دانیم و جوهر است چون مقوم جوهر نمی تواند عرض باشد پس صورت نوعیه نیز جوهر می باشد.
سوال- درباره نتیجه این مقدمات این پرسش مطرح می گردد که؛ گفتید حیات ذاتی و مقوم جسمی است که حیوان باشد در حالی که ملا صدرادر آخر فصل اول فرمود: حیات جسم بالعرض است اما حیات نفس ذاتی است حال چطور می گویید حیات ذاتی این جسمی است که حیوان باشد؟ متاخرین حتی شیخ الاشراق هم قایل اند حیات عرض غریب برای جسم است و بواسطه نفس بر جسم عارض میی گردد و ما هیچ جسمی که حی بالذات باشد نداریم و همه اجسام میت اند و ظلماتی و تاریک اند و نور حیات در آن نیست.
جواب- ملا صدرا می فرماید: اینکه حیات ذاتی جسمی باشد که حیوان است مراد جنس است نه موضوع و ماده بلکه مراد از جسم معنای جنسی مراد است ماده محل است و در وجودش نیاز به صورت دارد جسم لابشرط است نه جسم با موضوع و به معنی ماده که بشرط لای از صورت لحاظ می شود. فرق بین ماده و و جنس به اعتبار است اعتبار لابشرطی و بشرط لایی است و این واقصعیت دارد و صرف اعتبار نیست.
جسم لابشرط جسم به معنای جنس است اما لابشرطی اینجا قید نیست اطلاق است یعنی جسم مطلق مراد است کلیت و اطلاق قیدی برای جسم باشد این جسم فقط در ذهن است و وجود خارجی ندارد . این که حیات وجود ذاتی جسمی باشد بتواند از مرز ماده و افق آن بگذرد و تجرد مثالی پیدا کند جسم جنسی می تواند صعود کند و این ویژگی جسم جنسی است که می تواند از مرحله ماده و عالم ماده و دنیا عبور می کند و در نشاء مثال وارد می شود و جسم مثالی می گردد در این جسم حیات و شعور ذاتی آن است نه عرضی .اما نه جسم به معنی ماده که بشرط لای از صورت و نفس است و متمرکز در در مرحله مادیت می باشد این را نمی گویند که حیات ذاتی آن استبلکه حیاتش بالعرض و بواسطه نفس است اما جسمی که می تواند مثالی گردد حیات ذاتی آن است پس اینکه متاخرین معتقدند جسمی که حی بالذات باشد حیات ذاتی آن است درست نیست و حتی شیخ اشراق هم به این مطلب باور دارد و این مطلب از ایشان جای شگفتی دارد چون ایشان قایل به عالم مثال است و می گوید: هر جسمی مرده و تاریک است چون حیوان نوعی جسم است و حیات ذاتی جسم حیوانی است که حی بالذات است و برخی از اجسام زنده اند و منور به نور حیات می باشد اما جسم به معنای ماده که بشرط لای از صورت و ماده است و مرده می باشد.
سپس ملا صدرا برای اثبات جوهریت نفس برهان می آورد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo