< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان بر مغایرت نفس و مزاج
برهان ششم- این برهان از عرشیات است چون در این برهان ملاصدرا از این مطلب استفاده می شود که علم را از سنخ وجود می داند لذا برای علم مفهوم قایل است نه ماهیت. وقتی علم از سنخ ماهیت نشد ماهیت ندارد و مفهوم می یابد برخلاف نظر مشهور که علم را کیف نفسانی می داند و دارای ماهیت. با این تعریف: «وهو صورة حاصلة عند النفس» اما ملاصدرا این صورت را علم نمی داند بلکه وجود این صورت را علم می داند پس دارای مفهوم است. رتبه علم حصولی با ماهیت کیف نفسانی است نه این که خود ماهیت باشد.
این برهان چند مقدمه دارد:
مقدمه اول- ادراک عبارت است از وجود و حضور مدرَک برای مدرِک.
مقدمه دوم- انسان علم به مزاج خود دارد مثلا اگر حال انسان خوب باشد این را می فهمد.
مقدمه سوم- مزاج عرض است و یک کیفیت قایم به جسم انسان وحیوان می باشد. به عبارتی مزاج کیفیت قایم به محل و موضوعی است که جسم باشد.
مقدمه چهارم- وجود فی نفسه عرض همان وجود موضوع آن است یعنی وجودی که عرض برای خود دارد همان وجود برای موضوعش حاصل است.
تقریر برهان- با توجه به این چهار مقدمه اگر نفس مزاج باشد معنایش این است که مزاج خودش به خودش علم دارد یعنی این که خودش برای خودش وجود داشته باشد چون علم همان وجود است و اگر برای خود وجود داشته باشد نباید عرض باشد بلکه باید جوهر باشد چون وجود لنفسه عرض عین وجود لغیرهو لموضوع خود است. اما مزاج علم به خود ندارد حتی جسمی که محل مزاج است هم علم به خود ندارد والا باید همه اجسام عالم به خود می بودند.
بنابراین، این نفس است که علم به ما دارد ونفس غیر از مزاج است.
برهان هفتم- ملا صدرا می فرماید " در فصل بعدی برهانی اقامه می شود بر تجرد مثالی وبرزخی نفس حیوان اگر نفس حیوانی مجرد مثالی است تجرد که بالاتر از جوهر است یعنی به طریق اولی باید جوهر باشد چون عرض مجرد نداریم و مجردات همه جوهراند و جوهر تقسیم به مجرد یا مادی می شود. تجرد بالاتر از جوهریت است و اگر نفس حیوانی جوهر است پس مزاج نیست چون مزاج کیفیت و عرض است.
حاشیه حاجی سبزواری- ملاصدرا قبلا فرمود: متاخرین در بیان جوهریت نفس بسنده واکتفا به ادله تجرد نفس کردند و مستقلا جوهریت نفس را اثبات کرده اند اما ما این کار را نمی کنیم و مستقلا جوهریت نفس را اثبات می کنیم.
حال در این برهان هفتم به ایشان اشکال می شود که شما قرار بود از ادله تجرد در اثبات جوهریت استفاده نکنید.
جواب حاجی سبزواری: منظور صدرا در آن جا، تجرد عقلی نفس ناطقه بود اما اینجا ادله درباره تجرد برزخی نفس حیوانی است.پس صدرا خلاف قول خود عمل نکرده و از ادله تجرد تام نفس ناطقه استفاده نکرده است این بحث تجرد غیر عقلی و غیر تام و تجرد برزخی نفس حیوانی است وبا این دلیل نفس مزاج نخواهد بود چون مزاج عرض است.
تا اینجا را ملا صدرا با عنوان برهان اول تا هفتم ذکر کرده است و از این پس دو برهان دیگر را با این بیان می آورد که؛ برخی خواسته اند از این راه جوهریت نفس را ثابت کنند... ولی در پایان فصل می گوید: هذه البراهین التسعة... و خود قایل به 9 برهان است به هر حال در این جا ملا صدرا یک تغییر شیوه داده است.
برهان هشتم- مصور اعضا و آن که به عضوها شکل وصورت می دهد نمی تواند مزاج باشد چون اعضا بسیط اند و بساطت اعضا یعنی اجزای آن مشابه هم است مثلا دست یا انگشت اجزایش شبیه هم است و با هم فرق ندارند به این معنا، عضو بسیط است مزاج عضو بسیط اگر قرار باشد مُشکِّل باشد باید شکل کل عضو و جزء عضو یکی باشند چون عضو بسیط اگر شکل کل جسم باشد باید شکل جزء و کل عضو یکی باشند و جزء انگشت شکل خود انگشت باشد چون عضو بسیط است واگر مزاج معطی شکل باشد باید شکل جزء و کل در عضو یکی باشد که نیست پس مُشکِّل مزاج نیست، نفس است.
اشکال فخر- در کتاب مباحث مشرقیه وی دو اشکال به این برهان دارد و می گوید: کسی که این برهان را آورده است، شکل ساز را قوه مصوره می داند نه عضو. محل قوه مصوره نطفه است وقتی مُشکِّل را قوه مصوره دانست قوه مصوره هم ماهیتش در جزء و کل عضو یکسان است یعنی قوه کل دست با جزء آن از نظر ماهیت یکی است بنابراین قول، این برهان باز هم شکل جزء و کل یکی می شود و همین اشکال در مورد مُشکِّل بودن مزاج هم وارد است همانطور که بر مُشکِّل بودن قوه مصوره وارد است.
اشکال دوم فخر- طبیعت فلک بسیط است و شکل کروی فلک صادر از طبیعت آن است پس چطور دراین طبیعت بسیط فلک جزء شبیه کل آن نیست؟
جواب اشکال اول- ملاصدرا می فرماید: درست که جزء و کل در دست با هم یکسانند اما قوه مصوره تحت استخدام نفس است و برحسب اغراض گوناگونی که نفس دارد به کل عضو شکل می دهد شکلی که غیر از شکل جزء است قوه مصوره خادم نفس و تابع اغراض و مقاصد آن می باشد و نفس قوه مصوره را در خدمت گرفته است و از طریق آن کارهای خود را اعمال می کند.
جواب اشکال دوم- این که چرا جزء و کل فلک شکل هم نیستند دراین مورد ملاصدرا می فرماید: فلک جزء منفکّی ندارد و تمام آن اتصال است و اگر جزئی را هم منفک کنند باز کروی است. طبیعت فلک بسیط است ماده فلک هم واحد است ماده قابل است، فاعل واحد در قابل واحد فعل واحد دارد چون کره بسیط ترین اشکال است لذا شکلی که فلک به کل طبیعت می دهد بسیط است پس جزء منفکی در فلک نیست تا شکل متغایری داشته باشد.
برهان نهم- اگر محرِّک مزاج باشد باید حیوان و انسان همیشه یک حرکت داشته باشند چون مزاج کیفیت واحده است و از مزاج واحد فعل واحد صادر می شود پس مزاج محرک نیست نفس است که محرک بدن می باشد زیرا انسان و حیوان حرکات مختلف دارند.
اشکال فخر- نفس نباتی یک قوه دارد اما افعال مختلف مانند تغذیه، تنمیه و تولید از آن صادر می شود مزاج هم می تواند یک شکل داشته وافعال گوناگون انجام دهد.
جواب- ملاصدرا می فرماید: جواب این اشکال مانند اشکال اول در برهان هشتم است یعنی نفس نباتی از جمله قوای نفس انسان و حیوان است و تحت استخدام نفس انسانی می باشد. نفس انسانی قوه نباتی را در خدمت گرفته و از طریق آن کارهای خود را انجام می دهد.
پس با این برهان ها ثابت شد نفس غیر از مزاج و جسم است چنانچه صورت معدنی هم غیر از جسم است و هر کدام آثاری دارند که از جسم صادر نمی شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo