< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/09/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفاوت قوای نباتی با قوای انسانی و حیوانی
تتمه فصل سوم: ماهیت و نوع قوای نباتی موجود در نفس نباتی با قوای نباتی موجود در نفس حیوان و انسان تفاوت دارد با آن که قوای نباتی مشترک بین نفس نبات و حیوان و انسان است اما ماهیت آن ها باهم فرق دارد حال تفاوت آن ها در چیست؟
ملا صدرا می فرماید: قوای تباتی در نبات بالفعل موجود است و در انسان و حیوان بالقوه وجود دارد مرا از فعلیت در اینجا تفصیل است یعنی قوای نباتی در نبات به نحو تفصیل و فعلیت موجود اند و مراد از قوه در این جا قوه بر فعل و ایجاد است و مقصود اجمال و وحدت و بساطت است به این معنا که قوای نفس نباتی این طور نیست که به نحو تفصیل و متمایز در انسان موجود باشد
نفس نباتی در حیوان و در انسان به تفصیل و متمایز از نفس انسان نیست بلکه نفس اسان و حیوان با وحدت وبسلطتی که دارد جامع نفس نباتی و قوای آن می باشد و قوای نفس نباتی در حیوان و انسان هم موجود است منتها به نحو وحدت و اجمال و بساطت، بدون تفصیل و تمایز. این نفس و قوای نباتی صادر از مصدری اند که صادر آن نفس حیوان و انسان است. و نسبت نباتی به انسان و حیوان نسبت فعل به فاعل و نسبت معلول به علت است نه نسبت مقبول به قابل یا عرض به جوهر.سپس ملا صدرا در این مورد یک تمثیل بیان می کند.
تمثیل: مثل نفس نباتی و قوای آن مانند قوای معقوله و کلیّات تفصیلیه می با شد و مثل نفس انسان و حیوان مانند عقل بسیط است یعنی ملکه خلّاقه للتفاصیل است.
مراتب نفس انسانی: عرفا برای انسان که عبارت است از؛ طبع،نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفا که به قرار زیر می باشد؛
1- طبع: همان مرتبه جسسمانیت و بدن است چون بدن بنا بر حرکت جوهری که ملا صدرا به آن قائل است، مرتبه نازله نفس است.
2- نفس: این مرتبه ادراک جزئیات است.
3- قلب: این مرتبه ادراک کلیات تفصیلیه است که انسان در این مرتبه کلیاتی را به نحو تفصیل و متمایز ازهم ادراک می کند.
4- روح: همان عقل بسیط یا ملکه خلّاقة للتفاصیل است.
5- سرّ: این مرتبه همان مرتبه فنای در عقل فعال است.
6- خفی: ششمین مرتبه که همان مرتبه فنا در واحدیت است.
7- اخفی: این مرحله فنای در احدیت است.
اکنون در این تمثیل مرتبه 4 و 3 یعنی قلب که مرتبه ادراک تفصیلی و روح که مرتبه عقل بسیط و ملکه درّاکه للتفاصیل، است مورد توجه می باشد. مانند یک فقیه و مجتهد که دارای ملکه فقاهت و اجتهاد است بر اثر ممارستی که با مسایل فقهی داشته است ملکه اجتهاد و فقاهت در او پیدا می گردد که همان عقل بسیط یا ملکه خلّاقه للتفاصیل می باشد و مجتهد به وسیله این ملکه اجتهاد و استنباط، معقولات تفصیلیه را ادراک می کند یعنی معقولات و قواعد تفصیلی فقه را مانند قاعده نفی حرج و قاعده لاضرر و... را به وسیله ملکه خلاقه بسیط به گونه تفصیلی و متمایز از هم درک می کند. تمام این معقولات تفصیلی و متمایز از یکدیگر که در مرتبه قلب که همه صادر از آن مرتبه و معلول آن مرتبه می باشند و از آن جا نشأت می گیرند و همه در آن مرتبه جمع اند یعنی به وجود واحد جمعی که همان عقل بسیط و عقل خلّاقه للتفاصیل است موجود می باشند که از آن مرتبه صادر شده و به مرتبه پایین تر می آید و سپس به واسطه ادراک کلیات تفصیلی، شخص فقه و مجتهد با مرتبه نفس خود ادراک می کند و فتاوای جزئیه را افتاء کرده و حکمی را صادر می نماید. که یک مسأله جزیی است.
مثل قوای نباتی ونفس نباتی مثل مقولات و کلیات تفصیلیه است و مثل نفس حیوان و انسان مثل عقل بسیط وملکه خلاقه است.
حال که قرار شد قوا و نفس نباتی با وجود نفس انسان وحیوان موجود باشد آن هم بوجود جمعی در مرتبه نفس انسان قوای نباتی به این صورت نمی تواند موجود باشد بلکه به وجود تفصیلی و متمایز از یکدیگر در نبات موجود می باشد و دراین صورت آیا نوع نبات وانسان با هم متفاوت نیست؟ آری متفاوت است. یکی به وجود تفصیلی است و یکی به وجود جمعی. در نتیجه قوای نباتی که در نباتند با قوای نباتی ای که در حیوان است از نظر نوع با هم تفاوت دارد چون نوع نبات و نوع انسان با هم متفاوت است وبنا شد که این قوا در نبات با وجود تفصیلی وبا وجود مخصوص به خودشان ومتمایز از یکدیگر موجود باشند اما در انسان با وجود جمعی و واحدی که انسان وحیوان به آن وجود موجود می باشند. تا کنون توضیح سطحی عبارت ملاصدرا بود.
توضیح بیشتر: ملاصدرا در فصل نهم از باب سوم می فرماید: عده ای که از نظر اندیشه فلسفی در مباحث نفس ومسایل آن جزء قاصرین وکوته نظرانند چنین گمان می کنند که؛ انسان دارای سه نفس است: 1- نفس حیوانی. 2- نفس نباتی. 3- نفس انسانی که این سه نفس غیر از بدن وطبیعت وجسم او می باشند.
سپس ملاصدرا می فرماید: عده دیگری که نسبت به این گروه قاصرین ارتقای فکری دارند وسطح اندیشه شان بالاتر است بر این گمانند که انسان یک نفس دارد که همان نفس انسانی است. وحیوان نیز یک نفس دارد که همان نفس حیوانی است منتها نفس نباتی وقوای آن بعد از پیدایش نفس حیواتی برآن عارض می شود وآلت وابزار نفس حیوانی قرار می گیرند بنابراین نسبت نفس نباتی به نفس حیوانی نسبت مقبول به قابل ونسبت آلت به ذی الآلة می شود. حیوانی ک نفس دارد وقتی این نفس وجود پیدا کرد قوای نفس حیوان عارض برآن می شود و به عنوان آلت و ابزار آن به حساب می آیند و این قوا را نفس حیوانی استخدام می کند و به خدمت می گیرد.
نظر ملا صدرا: ایشان می فرماید: هیچ کدام از این دو نظریه درست نمی باشد که در جای خود به تفصیل نقد و بررسی می شود ملا صدرا معتقد است انسان و حیوان یک نفس دارد و همه قوای نفس نیز منشعب و صادر از همین نفس واحد است و نسبت نفس نباتی به نفس انسان و حیوان نسبت فعل به فاعل و نسبت معلول به علت است نه مقبول به قابل و آلت به ذی الآلة. این بیان ملا صدرا در عبارت؛ "و اما استقرّ اعتقادنا ص 48" بیان شده است و بعدها نیز به تفصیل به بحث آن می پردازند.
دفع دخل مقدّر: در ضمن این مشکل هم پیش نمی آید که؛ نفس نباتی و قوای آن از نظر زمانی مقدم بر نفس انسان و حیوان دارد و ابتدا نفس نباتی و قوای آن بوجود می آید و سپس نفس انسانی وجود می گیرد. در این مورد منافات و پارادوکسی وجود ندارد زیرا نفس انسان و حیوان نسبت به نفس نباتی تقدم بالذات و بالعلیه دارد و تقدم زمانی نفس نباتی با تقدم ذاتی نفس انسانی با هم قابل جمع می باشند و منافاتی ندارند.
اصلاحیه: ملا صدرا در عبارت "و ستعلم انَّ لکل بدنٍ منا نفس واحدة" اشاره به فصل 9 از باب 3 دارد که در آن فصل این بحث به صورت مشروح خواخد آمد و آن جا نظریه دو گروه قاصرین و سطح بالاتر از ایشان را خاطر نشان می سازد و مورد نقد وبررسی قرار می دهد و سپس نظر خودشان را بیان می فرمایند که انسان و حیوان دارای یک نفس است. اما عبارت "هذا علی مااشتهر عند ائمة الحکمة من المتأخرین " مربوط به قبل از "ستعلم" است و مطلب درس پیش اصلاح می گردد. ملا صدرا این جمله را برای تقویت قول مشهور فرمودند که ایشان بر این باورند که قوای نفس نباتی یا تحت استخدام نفس حیوانی هستند و یا خیر؟
الف: اگر قوای نباتی تحت استخدام قوای حیوانی نباشد لازم می آید، که اجرای افعال در نفس حیوانی یا در نفس نباتی که بدون فرمان نفس حیوانی بخواهد کار جسم و تحصل وجود جسم را تمام کند و بعد نفس حیوانی عارض بر آن جسم گردد، در صورتی که نفس نباتی تحت استخدام نفس حیوانی نباشد لازم می آید که مانند فاعل های صناعی عمل کند وفعل خود را به فاعل دیگری تفویض نماید در حالی که این تفویض در فاعل های طبیعی روا نمی باشد.
ب: اما چنان چه قوای نفس نباتی تحت استخدام قوای نفس حیوانی باشد به این معناست آلت نفس حیوانی اند و عرض برای آن می باشند ( این نظر کسانی است که در مباحث نفس سطح فکر بالاتری دارند) حال در این فرض، بدون نفس حیوانی چطور این آلت وجود پیدا می کند؟! وجود آلت قبل از ذی الآلة محال است.
سپس ملا صدرا برای تقویت جواب مشهور می فرماید: " و ستعلم...ص 48 " در فصل 9 از باب 3 که انسان یک نفس واحد دارد و حیوان نیز یک نفس دارد و قوای نفس نباتی صادر و منشعب از همان نفس واحدة می باشند و در واقع معلول آن نفس می باشند که نمی تواند بدون علت وجود پیدا کند.
فصل چهارم
فی تعدید قوی النفس المنشعبة عنها فی البدن
انواع نفس: نفس بر دو گونه است؛
1- نفس سماوی یا نفس فلکی
2- نفس ارضی
نفس ارضی خود بر سه قسم است؛
1- نفس نباتی
2- نفس حیوانی
3- نفس انسانی
هر یک از انواع نفس قوایی دارد که این فصل 4 شمرده و بیان می گردد اما ابتدا تعریف هر کدام از انواع نفس ارضی بیان می شود؛
1- تعریف نفس نباتی: کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهت تنمیه و تغذیه و تولید، پس نفس نباتی دارای سه قوه است؛غاذیه، نامیه و مولده.
2- تعریف نفس حیوانی: کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهتادراکات جزیی و حرکت و تحرک ارادی. بنابرین نفس حیوانی دارای دو قوه است؛ قوه مدرکه و قوه محرکه که موسوم به قوای تحریکی و قوای ادراکی می باشند.
3- تعریف نفس انسانی: کمال اول برای جسم طبیعی آلی از جهتادراکات جزیی مستنبط از آرای کلی می باشد بنابرین انسان دارای دو قوه می باشد؛ یکی عقل نظری و دیگری عقل عملی.
عقل نظری و عملی در انسان: عقل نظری در انسان کار ادراکات کلی را دارد و عقل عملی کار افعال جزئیه که مستنبط از آرای کلی می باشند مثلا یک رأی کلی برای عقل نظری وجوددارد: « کل حسنٍ ینبغی ان یُؤتی به» هر کار خوبی شایسته انجام است بعد عقل عملی در ضمن امتحان و آزمایش الهی که انسان در آن قرار می گیرد مثلا قصد راست گویی داشته با شد با این قیاس به آن می رسد؛
صغری: هذا الصدق حسنٌ
کبری: کل حسنٍ ینبغی ان یُؤتی به
در نتیجه: فهذا الصدق ینبغی ان یؤتی به
سپس مرحوم ملا صدرا یکایک قوای نباتی و حیوانی و انسانی را بیان کرده و توضیح می دهد.
تفصیل قوای نفس نباتی:
1- قوه غاذیه: کار مهم این قوه این است که غذا را به شکل عضو تحلیل رفته در آورد و غذایی را که انسان می خورد را به شکل بدن در آورد تا جایگزین عضو تحلیل رفته کند.
2- قوه نامیه یا مُنمیه: کارش این است که محل و اقطار محل خود (بدن و جسم ) را افزایش بدهد و بر طول و عرض و عمق بدن بیفزاید افزایشی که متناسب هم باشد نه مانند کسی که مرض استسقا دارد و آن قدر آب می خورد که شکمش ورم کرده و نا متناسب و ترکیبی کاریکتوری می یابد. قوه منمیه جسم را به تناسب رشد می دهد تا کمال خود در رشد و نمو برسد با تناسبی که امروزی ها بین قد و وزن برقرار می کنند و غیر از آن را شکل کمال یافته ای برای بدن نمی دانند.
3- قوه مولده: کارش این است که ماده منی را از غذا و یا درست تر از خون که غذای هضم شده است جدا کندو سپس ماده منی را آماده می کند تا اجزای مختلف را بپذیرد و در نهایت ماده منی قابلیت پذیرش صورت انسانی را بیابد و به صورت انسان بالفعل در آید.
قوای نفس حیوانی: دو قسم مدرکه و محرکه می باشد و قوه مدرکه خود دو به بخش ظاهری و باطنی تقسیم می شود و قوه محرکه نیز دو شاخه، باعثه یا شوقیه و قوه عامله دارد که منبثّ در عضلات و ماهیچه هاست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo