< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعدد قوا
فصل 5 ؛ فی قاعدة تستعلم منها تعدد القوی
و اعلم أن الذي يظنه الناس منشأ و موجبا لاختلاف «1» القوى و المبادي خمسة أوجه-
أحدها اختلاف المفهومات‌مثل اختلاف الحيوان من جهة المعنى النامي و معنى الحساس فيجعلون الحيوان لأجله مركبا من مادة و صورة همابدن نباتي و نفس حساسةو كذا اختلاف ماهية النبات بحسب معنى التجسم الذي من جهة المادة و معنى النباتية الذي من جهة الصورة و على هذا القياس في كل ما له مادة و صورة.
و ثانيها الاختلاف بالوجود و العدم في الأفاعيل‌مثل التحريك و التسكين و العلم و الجهل و اليقين و الشك.
و ثالثها بالأشد و الأضعف‌كاليقين و الظن في الاعتقاد أو زيادة الشهوة و نقصها في الأخلاق أو العظم و الصغر في الأبدان.
و رابعها بالسرعة و البطوءكالتحدس و التفكر.
و خامسها اختلاف الآثار بالنوع‌ إما مع اتحاد الجنس القريب كإبصار «1» السواد و البياض و إدراك الحلاوة و المرارة و إما مع اختلاف الجنس إما القريب كإدراك الألوان و الأصوات و إما القريب و البعيد كالإدراك و التحريك.
إذا تمهد هذا فنقول‌:
القسم الأول‌: «2» من الاختلاف لا يوجب تعددا في القوة و لا يستدعي اثنينية في الوجود إذ كثيرا ما يكون قوة بسيطة تكون مصداقا للمعاني المتعددة من غير تكثر لا في الذات و لا في حيثية الوجود كالعاقلية و المعقولية في الجوهر المفارق- و كصدق العلم و القدرة و الإرادة و الحياة و سائر النعوت الإلهية على واجب الوجود تعالى.
و القسم الثاني:‌أيضا لا يستدعي قوتين و لا يوجب كثرة في المبدإ للفعل إذ ربما كان وجود الفعل بوجود القوة و لا يكون عدمه لعدمها «3» بل لعدم «4» شرط من شرائط تأثيرهافوجود الفعل تارة و عدمه أخرى لم يكن دليلا على تعدد القوة.
این فصل که آخرین فصل از باب دوم از سفر رابع است راجع به بحث از قاعده ای است که از روی آن تعدد قوای نفس اثبات می شود. آیا این قاعده همان اصل و قاعده ای است که ابن سینا فرمودند یا آن اصل و قاعده ای است که که ملا صدرا می فرماید.
برای منشاء تعدد قوا و مبادی در قوای نفس- چون قوای نفس مبادی افعالی است که از آن صادر می شود- تا 5 مورد ذکر کرده اند. ملا صدرا این 5 وجه در منشاء تعدد قوا و مبادی را ذکر و سپس نظر ابن سینا و بعد نظر خود را بیان می فرماید.
مقدمه: ابتدا بایستی مطلبی را -هم چنان که حاجی سبزواری نیز در حاشیه خاطر نشان شدند- در مقدمه بحث بیان کنیم. این 5 وجهی که به عنوان منشاء تعدد قوا و مبادی ذکر شده تنها برای تعدد قوای نفس نیست و اختصاص به مباحث نفس ندارد بلکه در هر موردی که تعدد قوا باشد این 5 وجه باز هم مطرح می شود لذا هر چند، مراد از قوه که در مباحث نفس اطلاق می شود به معنای قوه فعلیه و مبدا فعل و مبدا فاعلی است، چون قوای نفس مبدا می شود برای انفعالی که از نفس صادر می شود، اما در این جا مراد از قوه اعم است از قوه فاعله و قوه منفعله و مبدا هم که گفته می شود اعم است از مبدا فاعلی و مبدا قابلی همین طور مبدا هم اعم است از وجود و عدم می باشد؛ چه مبدا وجود قوه ای باشد یا مبدا عدم آن قوه باشد.
حاجی سبزواری می فرماید: این که عدم از مبادی باشد از مشهورات بین حکما است.
پس مراد معنای اعم از مبدا و قوا است چنان که در وجه نخست نیز منظور از ماده که به عنوان مبدا جنس بیان خواهد شد معنای عام آن مراد است و صورت که به عنوان مبدا فصل ذکر می شود در حالی که ماده قوه فاعله نیست بلکه قوه منفعله است و مبدا فاعلی نیست بلکه مبدا قابلی است. همین طور در وجه دوم عدم قوه به عنوان مبدا عدم فعل ذکر شده و وجود قوه به عنوان مبدا وجود فعل بیان می شود.
بیان وجوه منشاء تعدد قوای به طور کلی:
وجه نخست: اختلاف مفاهیم دلیل تعدد قوا و مبادی است و منشاء تعدد آن ها می شود و جایی که اختلاف مفهومی در کار بود معلوم می شود که در آن جا تعدد قوا و مبدا است یکی برای این مفهوم و دیگری برای مفهوم دیگر می باشد مثل اختلاف مفهومی که میان جنس و فصل است که این دو در ذهن تغایر و اختلاف دارند و هر کدام مفهوم جداگانه ای دارد مثلا جنس حیوان جسم نامی است و فصل حیوان حساس متحرک بالارادة است -البته حساس و تحرک ارادی فصل حیوان نیستند بلکه از لوازم قریب فصل آن می باشند- به هر حال جنس و فصل در این جا با هم اختلاف مفهومی دارد و همین اختلاف مفهومی دلیل تعدد قوا می شود یعنی معلوم می شود که جنس یک قوه ای است که مبدا آن است که همان ماده است و جنس از ماده انتزاع می شود و فصل هم قوه ای دیگر است که فصل از آن انتزاع می شود و همان صورت است لذا حکمای مشاء حیوان را مرکب می دانند از ماده ای که بدن حیوان و جسم حیوان است و این مبدا نمو و رشد حیوان باشد و صورتی که نفس حیوان است و این نیز مبدا احساس حیوان است جنس از ماده و فصل از صورت انتزاع می شود پس حیوان مرکب است از ماده ای که بدن و جسم حیوان است و مبدا نمو است و نفسی که صورت است و مبدا احساس و حرکت ارادی در حیوان است.
مثال دیگر نبات است که جنسی دارد و فصلی؛ جنس آن جسم مطلق است و فصلش هم همان نمو و نباتیت استبین این جنس و فصل هم اختلاف مفهومی است و همین منشا اختلاف و تعدد قوه و مبدا می باشد نبات یک ماده ای دارد که منشا و مبدا جسمیت مطلقه نبات است و صورتی هم دارد که منشا نباتیت و نمو در نبات است و هم چنین در همه اجسام که به نظر مشائین مرکبات خارجیه اند و ایشان جسم را مرکب از ماده و صورت در خارج می داننند.
وجه دوم: اختلاف در وجود و عدم فعل؛ مانند حرکت و سکون یا مثل اختلاف در علم و جهل که جهل عدم العلم است و مثل یقین و شک که شک عدم الیقین است اختلاف در وجود و عدم در افعال وجه دومی است که منشا تعدد قوا و مبادی ذکر کرده اند.
معلوم می شود که حرکت وجود قوه منشاء و مبدا آن است و سکون که عدم الحرکة است عدم قوه مبدا و منشاء آن است یا مثلا در علم، وجود قوه مبدا و منشاء علم است و عدم قوه منشاء جهل است وجود قوه مبدا یقین است و عدم قوه منشاء جهل است.
وجه سوم: اختلاف به شدت و ضعف که در این مورد ملا صدرا 3 مثال ذکر می کند؛
مثال نخست: در حوزه اعتقادات است مانند یقین و ظن،. یقین اعتقاد شدید است و ظن اعتقادی ضعیف است پس هر کدام یک قوه جداگانه ای مبدا و منشاء یقین و ظن است.
مثال دوم: در حوزه اخلاق مانند شره(افراط در شهوت) و خمود(تفریط در شهوت) و حد وسط هم عفت است یکی شدت و یکی نقص و کمبود و ضعف در شهوت است و این اختلاف دلیل بر این است که دو قوه است که یکی مبدا خود است و دیگری مبدا شره است.
مثال سوم: در محدوده ابدان هم مانند صغر و عظم در بدن که یکی بدن بزرگی دارد و قوی است و دیگری هم بدن کوچک و ضعیفی دارد و هریک قوه ای مبدا آن است.
وجه چهارم: اختلاف به سرعت و بطء است مانند حرکت در حدس و فکر است:
الفکر حرکة من المبادی *****و من مبادی الی المراد
و این حرکت در حدس سریع تر و در فکر کند تر صورت می گیرد پس قوه ای مبدا حدس است و قوه دیگری مبدا فکر است و هر کدام مبدا جداگانه ای دارد.
وجه پنجم: اختلاف نوعی آثار که این وجه 3 صورت دارد:
1-اختلاف آثار به حسب نوع با اتحاد در جنس قریب مانند: اختلاف ابصار سواد و بیاض و ادراک حلاوت و مرارت که اختلاف آثار در نوع است و معلوم می شود که یک قوه ای مبدا ابصار سواد و بیاض است و قوه دیگری مبدا ادراک حلاوت و مرارت است چون اختلاف سواد و بیاض با حرارت و مرارت اختلافی نوعی است اما در در جنس قریب باهم اتحاد دارند؛ سواد و بیاض از نوع کیف محسوس مبصر اند و حلاوت و مرارت از نوع کیف محسوس مذوق اند پس جنس قریب هردو کیف محسوس اند و کیف محسوس 5 نوع است
اشکال: حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: اختلاف سواد و بیاض با حرارت و مرارت اختلاف نوعی است نه اختلاف در ادراک آن ها.
جواب: این است که بر اساس اتحاد مدرک و مدرک اختلاف نوعی مدرَک و عین اختلاف نوعی مدرِک است و اتحاد در جنس قریب مدرَک عین اتحاد در در جنس قریب مدرِ است به واسطه اتحاد مدرِک و مدرَک و اتحاد عالم و معلوم
2-اختلاف آثار در جنس قریب و اتحاد در جنس بعید مانند ادراک الوان و اصوات که اختلاف در جنس قریب دارند جنس قریب الوان. اشکال و الوان و اضواء تمام کیف محسوس مبصراند که لون خود جنس است و بیاض نوع آن می باشد و در تعریف آن می گویی: لونٌ مفرق لنور البصر. و خود لون کیف محسوس در تعریف آن می آید. و جنس قریب اصوات کیف محسوس است مسموع اند. لون جنس سواد و بیاض است و در بیاض لون را به عنوان جنس قریب و لی در تعریف لون خود کیف محسوس را می آوریم و اصوات جنس محسوس مسموع اند.
3-اختلاف آثار در جنس قریب و جنس بعید هردو مانند اختلاف ادراک و تحریک که ادراک از جنس کیف یا انفعال است و تحریک از مقوله فعل است و در جنس و قریب و بعید هردو اختلاف دارند.
نقد وجوه پنج گانه از نظر ملا صدرا:
اما نقد وجه نخست: ایشان می فرماید: اختلاف مفهوم نمی تواند دلیل تعدد قوه و مبدا باشد جز در جایی که دو مفهوم معاند هم باشد دلیل تعدد قوه و مبدا است مانند مفهوم علت و معلول که نمی تواند بر یک چیز صادق باشد یا مانند مفهوم محرک و متحرک. یک شیء نمی تواند هم محرک و هم متحرک باشد یا مثل فاعل و قابلی که قبول به معنا انفعال و تجدد باشد نه به معنی اتصاف دو مفهوم فاعل و قابل به این معنا نمی تواند بر یک چیز صادق باشد در این موارد اختلاف و تعاند بین مفهوم و قوا می باشد چنان چه حاجی سبزواری در حاشیه نیز خاطر نشان می شود اما اگر بین دو مفهوم تعاند و تنافی و ناسازگاری نباشد صرف اختلاف مفهومی نمی تواند موجب تعدد قوه و مبدا باشد چنان که بر جوهر مفارق و مجرد هم مفهوم عاقلیت صدق می کند و هم مفهوم معقولیت چون هر مجردی هم عاقل خود است و هم معقول خود است بدون این که تعدد حیثیتی هم در جوهر مفارق پیدا شود که مثلا مفهوم عاقلیت از یک حیث بر آن صدق کند و مفهوم معقولیت هم از حیث دیگری، خیر بدون تعدد جهات دو مفهوم عاقل و معقول بر جوهر مجرد صدق می کند. یا مفاهیم اسماء و صفات بر ذات حق تعالی صدق می کند بدون این که تعدد جهت و حیثیتی در ذات حق حادث گردد چون یک جهت در ذات حق است و همان جهت وجودش باشد و از همان جهت هم همه مفاهیم اسماء و صفات بر آن صدق می کند پس اختلاف مفهومی نمی تواند موجب تعدد اختلاف قوه و مبدا باشد پس وجه اول درست نیست.
نقد وجه دوم: اختلاف وجود و عدم در افعال در مانند حرکت و سکون که مبدا حرکت وجود قوه و مبدا سکون عدم آن قوه است و این گونه اختلاف مبادی را از روی عدم و وجود در افعال استکشاف کنیم. ملا صدرا می فرماید: چه بسا عدم قوه مبدا عدم فعل نباشد بلکه قوه وجود داشته باشد اما شرط تاثیر آن مفقود و منتفی باشد و لذا فعل وجود پیدا نمی کند مثلا طبیعت جسم علت حرکت جسم است به شرط این که جسم از مکان طبیعی خود خارج شده باشد سنگی که از زمین به طرف هوا پرتاب می شود طبیعت این سنگ وقتی قسر قاسر برطرف شد سنگ را به طرف مکان طبیعی باز می گرداند وجود قوه ای که طبیعت باشد مبدا حرکت است اما به شرطی که جسم از حیز و مکان طبیعی خود خارج شده باشد حال اگر سنگی که در روی زمین و مکان طبیعی خود ساکن است آیا به این معناست که قوه و طبیعت در این سنگ نیست ؟! یا قوه و طبیعت هست اما شرط تاثیر و به کار افتادنش مفقود است که این شرط تاثیر طبیعت نسبت به حرکت این است که این سنگ از مکان طبیعی خود خارج شود و حالا که در مکان و حیز خود است طبیعت در آن تاثیری ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo