< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد وجوه تعدد قوای نفس
متن درس:
و القسم الثالث‌:
أيضا لا يقتضي تعدد القوى و إلا لزم أن يكون مراتب القوى بحسب مراتب الشدة و الضعف الغير المتناهية فلزم تتالي القوى في آنات متتالية غير متناهية و اللازم باطل فكذا الملزوم بيان الشرطية أن الاشتداد حركة ما في الكيف و الحركة حالة متصلة يمكن أن يفرض فيها حدود غير متناهية بحسب الوهم كل منها يوجد في آن مفروض- و له فرد خاص من ذلك في مرتبة خاصة من الشدة و الضعف فلو وجب أن يكون لكل حد من الشدة قوة أخرى لزم القوى المتفاصلة الغير المتناهية بالفعل فيلزم منه تركيب الزمان و المسافة من أجزاء لا يتجزى و كون غير المتناهي محصورا بين حاصرين و كون القوة الجسمانية مبدأ لأفاعيل غير متناهية و الكل محال بل لعل «1» السبب فيه قوة القوة الواحدة و ضعفها بحسب اختلاف الأسباب المستدعية أو من جهة اختلاف القابل- أو الآلة أو اختلالها أو كلالها تارة و حدتها و مضائها أخرى و كذا القول «2» في الاختلاف بالسرعة و البطوء.
و أما القسم الخامس‌:
«3» فزعموا أن الأمور المتخالفة «4» بالجنس قريبا كان أو بعيدا لا تستقل بها قوة واحدة «5» فالقوة الواحدة لا تكون وافية بالإدراك و التحريك بل لا تكون وافية عندهم بالإدراك الباطن و الإدراك الظاهر بل لا تكون وافية بإدراك الألوان و الطعوم‌
و الروائح بل لا بد لكل جنس من قوة على حدة هذا هو الذي اختاره الشيخ و من تبعه- و إذا علمت أن منشأ تعدد القوى ليس شيئا من الوجوه «1» المذكورة.

نقد وجه سوم: اختلاف به شدت و ضعف نمی تواند منشاء تعدد قوا باشد چون؛
مقدمه نخست: اشتداد حرکت در کیف است.
مقدمه دوم: حرکت قابل انقسامات نامتناهی است یک مسیر صد قدمی به نصف و آن به ربع و ... این تقسیمات تا نا متناهی ادامه می یابد البته حرکت در خارج اتصال دارد و پیوسته است ولی در وهم و ذهن حرکت دارای انقسامات فروان است مثلا کیفیتی که در اعتقادات است شدت آن اعتقاد است و ضعف آن ظن می شود و مانند شَرَه و خمود که شدت و ضعف در شهوت است این حرکت ها نیز در کیف رخ می دهد حرکت دارای تقسیمات غیر متناهی است تا حرم هر قدم و بلکه هر سانتی متر یک جزء برای حرکت فرض می شود در مورد اشتداد این اجزاء غیر متناهی یکی از دیگری ضعیف تر است مثلا جزء اول ضعیف تر از دوم و دومی ضعیف تر از جزء سوم و ...
حال اگر این اجزاء غیر متناهی حرکت در کیف هر کدام مستند به یک قوه ای باشد و یک قوه ای مبدا آن جزء باشد باید بدن و جسم انسان اجزای غیر متناهیه بالفعلی داشته باشد و در هرکدام از این اجزاء قوه مبدا یکی از این اجزای غیر متناهی حرکت باشد در صورتی که اختلاف به شدت و ضعف موجب و مبدا اختلاف قوا باشد باید در بدن انسان اجزاء غیر متناهیه باشد و هر جزء باید محل قوه ای باشد و هر قوه هم محل برای یک جزء حرکت باشد یک جزء بدن مبدا اول برای جزء اول حرکت که ضعیف است و جزء دیگر مبدا جزء دوم حرکت و ...
و اگر اجزای غیر متناهیه ای در بدن و جسم انسان باشد و که هر یک مبدا یک قوه و جزء حرکت باشد مستلزم 3 محذور است:
محال نخست: لازم می آید بدن انسان از اجزای لایتجزا تشکیل شده باشد بنابر اعتقاد و باور متکلمین درباره بدن انسان. اگر قرار باشد در بدن انسان هر جزیی محل یک قوه باشد که مبدا یک جزء حرکت باشد این جزء قابل تقسیم و تجزیه به دو جزء نیست و جسم بدن انسان از اجزای لا یتجزا تشکیل شود.
و هم چنین مسافت – مسافت به مقوله ای گفته می شود که حرکت در آن واقع شود- که در این جا مقوله کیف است، این نیز باید مرکب از حدودی باشد که آن حدود هم دیگر قابل تقسیم نیست چون یک حد از این کیفیت که همان مرتبه ضعیف باشد مستند به یک قوه ای که در یک جزء بدن انسان است و آن مبدا آن است و این حد دیگر نباید قابل تقسیم و تجزیه به دو حد دیگر باشد و مسافت باید از حدودی تشکیل شود که غیر قابل تقسیم است.
و هکذا زمان هم باید از آنات غیر قابل تقسیم تشکیل شده باشد. چون هر حدی از حدود مسافت در یک آن از آنات زمان واقع می شود یعنی حد اول از مسافت در آن اول از زمان حرکت و حد دوم در آن دوم و ... و این زمان هم باید از آناتی تشکیل شود که قابل تقسیم نمی باشد.
و این محال است زیرا بدن انسان تا بی نهایت قابل تقسیم است و مسافت هم دارای حدود قابل تقسیم است به دو حد و هر کدام از آن ها را به دو حد دیگر می توان تقسیم کرد ززمان را هم می توان هر آن آن را به دو قسم می توان تقسیم کرد.
محال دوم: حصر غیر متناهی در بین حاصرین و بین مبدا و منتها و آغاز و انجام است اگر بدن انسان از اجزاء غیر متناهی است و هر کدام مبدا قوه ای است برای هر جزء از اجزاء حرکت. حال بدن انسان آغاز و انجام دارد و از جایی شروع و به جایی ختم می شود و چطور غیر متناهی در بین حاصرین دارای مبدا و منتها می شود حصر غیر متناهی محال است چون مستلزم اجتماع نقیضین است چون هم غیر متناهی است و هم غیر متناهی نیست چون بین دو حاصر محصور شده است. یا مثلا حرکت در کیف آغاز و انجامی دارد مسافت که کیفی است که حرکت در آن رخ داده ابتدا و پایانی دارد پس چطور از حدود متتابعه غیر متناهی باشد و این نیز لازم می آید حصر غیر متناهی در حاصرین و این محال است. و همین طور زمان یک حرکت در کیفیت چگونه ممکن است از آنات غیر متناهی متتابعه حصر گردد.
محال سوم: چطور قوه جسمانی مبدا افعال غیر متناهی باشد این قوه هایی که در اجزاء بدن انسان است هرکدام می خواهد مبدا یک جزء اجزاء حرکت باشد و این اجزاء هم قرار است غیر متناهی باشد و چطور قوه جسمانی مبدا افعال و آثار غیر متناهی می شود؟ حاجی سبزواری در شرح منظومه می فرماید:
قد انتهی تأثیر ذات مبدأ*****فی عدة و مدة و شدة
یعنی موجود مادی و جسمانی تأثیرش از 3 جهت محدود است؛ از نظر عدد و مدت و شدت مثلا آتش یک بخاری چند نفر محدود را گرم کند نه همه انسان ها از طرفی این آتش تا زمان محدودی گرم می کند و شدت حرارت محدودی هم دارد.
پس بنابرین اختلاف به اشد و اضعف نمی تواند منشاء اختلاف قوا باشد و از روی شدت و ضعف بخواهیم علت تعدد قوا را کشف کنیم. پس این طور نیست که یقین که اعتقاد شدید است کیفیت شدید باشد و مستند به یک قوه ای باشد و ظن هم که کیفیت ضعیف است مستند به قوه ای دیگر باشد.
ملا صدرا در این جا چند احتمال دیگر را غیر از تعدد قوا مطرح می کند که در این احتمالات یک قوه است و گاهی مبدا یقین می شود و گاهی هم مبدا ظن می شود با این که چند قوه نیست. این احتمالات از این قرار اند:
1-اختلاف اسباب: شدت و ضعف در کیفیت در مانند اعتقاد ممکن است مربوط به اختلاف اسباب باشد. قوه یکی است اما بک بار مبدا یقین است و بار دیگر مبدا ظن می شود و این به جهت اختلاف اسباب است. گاه سبب برهان است و گاهی هم سبب موعظه است اگر برهان بر مطلبی اقامه شد این قوه باعث می شود اعتقاد شدید را که یقین است و اگر همان مطلب خطابی و وعظی باشد قوه موجب برای اعتقاد ضعیف که ظن باشد.
2-اختلاف قابل: یعنی اجسام و ابدان انسان ها که این قوه در آن است با هم فرق می کند و موجب اختلاف در شدت و ضعف در اعتقاد و اخلاق می شود
3-اختلاف آلت و عضو: مثلا کسی مغز سر او کوچک است و دیگری مغز سر او بزرگ باشد موجب اختلاف در شدت و ضعف در اعتقادات به اختلاف در اندازه مغز سر باشد.
4-اختلال در آلت و عضو: کسی که یقین پیدا نمی کند و دنبال ظن و گمان است احتمال دارد اختلالی در مغز و دماغ داشته باشد.
5-اختلاف مربوط به کندی و تیزی آلت درک و عضو ادراک: مثل کسی که سوی چشمش قوی است و تا فاصله های دور را می بیند و دیگری فاصله اندک را با عینک هم نمی بیند در مورد مغز سر هم این احتمال ها راه دارد و برخی فطن و خوش فهم اند و برخی کیّس و تیز فهم اند و عده ای هم غباوت و کند ذهنی دارند و این موجب اختلاف در اعتقاد و اخلاق و ... می شود.
نقد وجه چهارم: که اختلاف به سرعت و بطء منشاء تعدد و قوا باشد مانند حدس و فکر است در حدس هم همان دو حرکت در فکر وجود دارد و لی سریع تر انجام می گردد و فکر همان را با کندی طی می کند تا به مجهول برسد. پس هر کدام قوه ای مبدا آن می شود و قوا متعدد می شود.
ملا صدرا می فرماید: جواب از این وجه همان جواب در وجه سوم است چون حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: سرعت و بطء در حرکت مانند شدت و ضعف در کیفیت است و همان حکم آن را سرعت و بطء در حرکت و انتقال دارد.
نقد وجه پنجم: این وجه خود 3 صورت داشت یک مثال از جلسه قبل هم نیاز به اصلاح دارد؛
صورت نخست: اختلاف نوعی آثار با اتحاد در جنس قریب
صورت دوم: اختلاف آثار در جنس قریب
صورت سوم: اختلاف آثار در جنس قریب و بعید
از روی این 3 صورت می توانیم تعدد قوا را کشف کنیم اگر آثار به حسب نوع باهم فرق کردند معلوم می شود هر کدام اثر یک قوه است مانند ادراک بیاض و سواد و ادراک حلاوت و مرارت که هر کدام نوعی جداگانه می باشند و اختلاف نوعی دارند اما در جنس قریب متحد است و همه کیف محسوس است و جنس قریب سواد و بیاض با حلاوت و مرارت کیف محسوس است پس ادراک سواد و بیاض مربوط به یک قوه است که باصره است و ادراک حلاوت و تلخی هم مربوط قوه دیگری است که همان ذوق است.
صورت دوم: که اختلاف آثار در جنس بعید است و مثال آن نیاز به اصلاح دارد ملا صدرا به اختلاف الوان و ادراک الوان و اصوات مثال زد جنس قریب اصوات کیف محسوس مسموع است و جنس قریب الوان کیف محسوس مبصر است و ای طور اختلاف در جنس قریب دارند چون الوان خود انواعی دارد که یکی بیاض است و یک نوع آن سواد است یا اصوات انواعی دارد یکی صدای سگ است و یک نوع دیگر صدای خروس است و ... جنس قریب الوان کیف مسوس مبصر است و جنس قریب اصوات که انواعی دارد کیف محسوس مسموع است پس اصوات مربوط قوه ای است که سامعه است و الوان هم مربوط به قوه دیگری است که باصره باشد.
صورت سوم: که اختلاف آثار در جنس قریب و بعید باشد مانند ادراک و تحریک که ادراک یا از مقوله کیف است یا انفعال بابر قول برخی از حکما ولی تحریک از مقوله فعل است.
ملا صدرا در نقد وجه پنجم دوباره آن را تکرار می کند بر خلاف بقیه وجوه قبلی و پس از تکرار جواب می دهد اما چرا؟ علتش این است که این، صرف تکرار وجه 5 نیست که صدرصد بدون هیچ تفاوت و تغییری تکرار کند بلکه با یک تغییر تکرار می شود و آن تغیر این است که در این جا فقط اختلاف آثار در جنس را به خصوص ذکر می کند و اختلاف در نوع را بیان نمی کند حال یا در جنس قریب و بعید هر دو و یا در جنس قریب. اما اختلاف آثار در نوع را در این تکرار ذکر نمی کند در حال که قبلا ذکر کرده بودند.
حاشیه: در این جا بین حاجی سبزواری و آقا علی مدرس زنوزی اختلافی است که چرا اختلاف نوعی آثار را در این تکرار ذکر نمی کند؛ حاجی سبزواری معتقد است این تفصیلی رد وجه 5 است و ملا صدرا گوید این وجه مختار ابن سینا است و بعد هم ملا صدرا با وی وارد بحث می شود حاجی سبزواری بر این باور است که این فقط تفصیل در خصوص اختلاف جنسی آثار است که موجب اختلاف و تعدد قوا است نه اختلاف نوعی آثار. اما آقا علی مدرس بر این اعتقاد است اگر اختلاف نوعی ذکر نشده به خاطر وضوحش بوده است و روشن است اختلاف نوعی منشاء تعدد قوا است ولی جنسی نیاز به بیان دارد و مانند اختلاف نوعی پر واضح نیست.
در این تکرار ملا صدرا می فرماید: اگر آثار در جنس قریب و بعید باهم اختلاف داشتند مثل ادراک و تحریک یا فقط در جنس قریب که دو مثال برای این فرض می آورد؛
اول: اختلاف بین ادراک ظاهر و باطن
دوم: اختلاف بین خود ادراکات ظاهری و باطنی مانند ادراک طعوم با ذائقه و ادراک الوان با باصره و... این ها هردو اختلاف در جنس قریب است ادراک ظاهر و باطن در جنس بعید که ادراک باشد با هم اتحاد دارد اما در جنس قریب باهم اختلاف دارد یا در ادراکات ظاهری در جنس قریب باهم اختلاف دارد مانند که الوان جنس قریب آن کیف محسوس مبصر است و طعوم کیف محسوس مذوق است و روایح کیف محسوس مشموم است و در جنس قریب باهم اختلاف دارد و از این معلوم می شود که قوای متعددی در کار است که هر کدام منشاء و مبدا یکی از این آثار است آثاری که در جنس یا جنس قریب و بعید باهم اختلاف دارند.
بعد ملا صدرا می فرماید همین نظر و وجه مختار ابن سیناست اما چرا ایشان این وجه را برگزیده است بعد می آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo