< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکال فخر رازی و رابطه نفس و قوا
متن درس:
أقول في الجواب إن القوى «1» الغاذية التي في النباتات و الحيوانات و إن كانت متخالفة
بالنوع لكنها كلها مشتركة في الجنس ليس إطلاق القوة الغذائية عليها بالاشتراك اللفظي- و ذلك لأن القوى تعرف بأفاعيلها فإذا اشتركت الأفاعيل في معنى واحد كانت القوى كذلك فحينئذ إذا كانت النفس الغاذية التي في الحيوان مشاركة للنفس الغاذية التي في النبات و قد زادت عليها بفعل الحس و الحركة الإرادية فكانت مشتملة على قوة أخرى كمالية هي مبدأ فصلها المميز لها عن المشاركات النباتية و أما أن هذه القوة الجنسية و الفصلية يمكن أن يوجد بوجود واحد أو لا يمكن بل هي النسبة موجودة بوجودات متعددة أينما كانت فذلك مطلب و سيأتي القول في ذلك و الحق عندنا أن النفس هي المدركة جميع الإدراكات بجميع المدركات و هي المحركة بجميع الحركات الطبيعية و الإرادية- و هذا لا ينافي وجوب توسط هذه القوى المتعددة المتخالفة التي بعضها من باب الإدراك و بعضها من باب التحريك لأن القوة العالية لا تفعل الفعل الدني إلا بتوسط أ لا ترى أن المزاول للتحريك المكاني أو الوضعي لا بد و أن يكون قوة سارية في الجسم بخلاف المزاول للتحريك الشهوي بل الانتقال الفكري أرفع قدرا من التجسم و أن المباشر للإدراك مطلقا لا بد و أن يكون قوى مجردة على تفاوت تجردها بحسب تفاوت إدراكاتها فالعقلية أشد ارتفاعا و أعلى مقاما و الحسية سيما اللمسية منها أدون درجة و أشد هبوطا من الجميع فإذا كان كذلك فوجب في صدور هذه الآثار المختلفة.
به نام ایزد پاک
فخر اشکال کرد؛ قوه غاذیه حیوان با غاذیه نبات به حسب نوع فرق می کند و بنابرین که اختلاف نوعی بین غاذیه نبات و حیوان است شاید قوه غاذیه حیوان قدرت بر حرکت ارادی دارد ولی غاذیه نبات قدرت بر حرکت ارادی ندارد و قوه غاذیه حیوان نبات دو تا نیست و چون نوع قوه غاذیه حیوان و نبات باهم متفاوت است یکی قدرت بر حرکت ارادی دارد و دیگری ندارد.
جواب ملا صدرا: گرچه قوه غاذیه حیوان و نبات بر حسب نوع متفاوت اند اما جنس آن ها یکی است و بر حسب جنس یکی می باشند چون جنس فعل هردو قوه غاذیه نبات و حیوان یکی است و جنس فعل تغذیه در حیوان و نبات با هم فرق ندارد جنس تغذیه حیوان تأمین "بدل ما یتحلل" است و جنس تغذیه نبات هم همین است و در این صورت جنس دو قوه غاذیه هم یکی می شود چون قوا به وسیله افعال و آثارشان شناخته می شود چنان چه پیش از این، نیز از راه افعال و آثاری که از نفس صادر می شود بر وجود نفس استدلال شد.
بنابرین نتیجه جواب این می شود که جنس قوه غاذیه حیوان و قوه غاذیه نبات یکی است و فعل تغذیه در حیوان و نبات یکی است و در این صورت اگر قوه غاذیه غیر از قوه حس و حرکت نباشد باید نبات هم حس و حرکت ارادی داشته باشد که ندارد حال فرق نمی کند که قوه غاذیه تنها باشد چنان که در نبات این گونه است یا با قوای دیگر باشد که در حیوان و انسان این طوری است. در نبات فقط قوه غاذیه است و دیگر قوا وجود ندارد اما در حیوان این قوه همراه با دیگر قواست. چون جنس قوه غاذیه در حیوان و نبات یکی است و فعل تغذیه هم در هردو یکی است اگر قوه غاذیه غیر از قوه حس و حرکت نباشد همین قوه در نبات هم وجود دارد پس نبات هم باید حس و حرکت ارادی داشته باشد که ندارد. از این که نبات حس و حرکت ندارد اما حیوان و انسان فعل حس و حرکت ارادی دارند معلوم می شود که قوه ای غیر از غاذیه در انسان و حیوان است و در نبات نیست و این فعل حس و حرکت ارادی مربوط به آن قوه است یعنی قوا متعدد و گوناگون و مختلف اند. بنابرین یک قوه ای در انسان و حیوان است که غیر از قوه غاذیه می باشد و مبدأ فصل ممیز از مشارکات نباتیه آن است چون در جنس، قوه غاذیه حیوان و انسان با نبات شریک اند پس قوه ای دیگر در انسان و حیوان است که فعل حس و حرکت ارادی در انسان و حیوان زیر سر آن قوه می باشد .
وحدت و تعدد قوا: ملا صدرا می فرماید: بحث دیگری در این جا مطرح می شود که در فصل 9 باب 3 به تفصیل بدان خواهیم پرداخت و در این جا فقط یک گزارش اجمالی از آن ارائه می کنیم. آن بحث دیگر این است که آیا این قوه غاذیه و قوه حس و حرکت ارادی که در انسان و حیوان متعدد و متفاوت است، آیا این دو تا قوه امکان دارد در انسان به یک وجود موجود باشند یا این که به دو وجود دارند؟ و این بحث در مورد تمام قوای انسانی و حیوانی مطرح است که آیا به یک وجود موجود اند یا وجودات متعدده دارند؟ در این مورد سه نظر هست که پیشتر هم به مناسبت اشاره ای به آن شده است و گفته شده :
نظریه نخست: کسانی که در معرفت نفس قصور دارند بر این باور اند که در انسان 3 نفس وجود دارد:
1- نفس نباتی
2-نفس حیوانی
3- نفس انسانی
نظریه دوم: کسانی که معرفتشان کمی بالاتر از گروه قبلی است معتقدند: یک نفس در انسان و حیوان است و این نفس قوای متعدد و آلات گوناگونی دارد که بر نفس عارض شده است. این نظریه مشّائین است؛ یک نفس با قوای متعدد مانند قوه غاذیه که آلت تغذیه است و قوه مولده که آلت تولید است و ...
نظریه سوم: که نظر ملا صدرا است و می گوید:
النفسُ فی وحدتها کلُ القُوی ***** و فعلها فی فعله قد اِنطوی
انسان و حیوان یک نفس دارد اما این نفس درجات و مراتب گوناگون دارد و می فرماید: ما معتقدیم که نفس هم درّاک است و هم محرِّک است در یک مرتبه نفس بدن را تحریک می کند و قوه محرکه است و در این مرتبه نفس مادی است و ساری در جسم می باشد و در یک مرتبه دیگر نفس دراک است خود ادراک هم مراتبی دارد؛حسی و خیالی و عقلی باز خود ادراک حسی مراتبی دارد که پایین ترین آن ادراک لمسی است. نفس است که همه این کارها را انجام می دهد نفس است که در یک مرتبه ایجاد شوق برای حرکت می کند و در یک مرتبه دیگر هم تحریک می کند و بدن را به حرکت در می آورد.
فخر رازی هم پیشتر بر این باور بود، به حکم این که نفس، حکم کلی بر جزئیات بار می کند و" زیدٌ انسانٌ و زیدٌ لیس بفرسٍ" می گوید و حاکم بین دو شیئ باید آن دو شیئ را تصور کند پس نفس باید ادراک جزئی و ادراک کلیات کند فخر هم این را می گفت جز این که فرقی بین سخن فخر و ملاصدرا است.
فرق دیدگاه ملا صدرا و فخر رازی: این که نفس همه کاره است منافاتی ندارد با این که بعضی از افعال خود را نفس به توسط قوا انجام بدهد منتها قوای گوناگونی که به یک وجود موجود اند و وجودشان همان وجود نفس می باشد چون نفس است که همه این کارها را انجام می دهد فخراین نقطه نظر صدرا را قبول ندارد و ایشان در این مورد می فرمود: فخر خیال می کند معنای این که فعل نفس به توسط قوا انجام می شود این است که قوا مستقل در افعال اند و نفس در افعال قوا هیچ دخالتی ندارد اما صدرا بر این باور است که نفس در همه افعال قوا دخالت دارد بلکه نفس همه کاره است و همه کارهای ادراک و تحریک و... را انجام می دهد و این منافاتی ندارد که نفس برخی از افعال خود را با قوایی انجام دهد مثلا فعل تحریک را با قوه عامله انجام دهد که قوه ای جسمانی و مادی است و منبثّ در عضلات بدن است و پخش در ماهیچه های آن می باشد و نفس فعل تشویق را با قوه شوقیه و ادراکات جزئی را با قوای مدرکه جزئیه و ادراک کلی را خودش انجام می دهد با قوه عاقله که ذات نفس را تشکیل می دهد. نفس برخی از افعال خود را توسط قوا انجام می دهد اما نه به این معنا که نفس هیچ دخالتی در فعل قوا نداشته باشد و نفس بی خبر از افعال قوا باشد بلکه فعل قوا همان فعل نفس است.
مراتب نفس انسان: بر حسب تثلیث عوالم؛ عالم حس و خیال و عقل، نفس انسان هم 3 مرتبه دارد:
1-مرتبه حس و مادیت
2-مرتبه خیال و برزخیت
3-مرتبه عقل که در این مرتبه نفس تجرد تام عقلی دارد.
تجرد و مادیت قوا: این قوای گوناگونی که نفس بعضی از افعال خود را توسط آن انجام می دهد،
-برخی از این قوا مادی اند، مانند قوه عامله که ساری در جسم و منبث در عضلات بدن است.
-و برخی دیگر مجرد اند؛ مانند قوه شوقیه که حاجی سبزواری در حاشیه گوید: « به نظر من قوه شوقیه مجرد است» ایشان شاهدی بر تجرد قوه شوقیه ذکر می کند که مشهور و مشائین، محلی برای قوه شوقیه ذکر نکرده اند.
و بر فرض مادی بودن قوه شوقیه جایگاهش؛
أ‌-یا مؤخر بطن مؤخر دماغ است که در آن جا محل هیچ قوه ای نیست و مشاء آن جا را برای قوه ای تعین نکرده اند.
ب‌- و یا بر فرض مادی بودن قوه شوقیه، محلش قلب است.
-قوای ادراکی هم بطور کلی مجرد اند. جز این که تجرد مراتب دارد؛
تجرد برزخی: قوای ادراکی جزئی تجرد غیر تام دارد یعنی تجرد برزخی و مثالی دارند تجرد تامّ: عقل که قوه درک کلیات است تجرد تام عقلی دارد.
آن چه ملا صدرا در جواب فخر گفته است راجع به قوه غاذیه و حس و حرکت ارادی در حیوان بود که دو قوه است سپس می فرماید: مطلب، نسبت به خود قوای حیوانی هم همین طور است و این قوا حیوانی نیز متعددند و همان طور که جنس قوه غاذیه در نبات و حیوان یکی است و نوع آن ها متفاوت است جنس قوای حیوانی هم به همین صورت است جنس قوه لامسه در انواع حیوان یکی است چون فعل لمس یکی است گرچه نوع قوه لامسه در انواع حیوانات متفاوت است. یا قوه باصره جنسش در همه انواع حیوان یکی است چون فعل ابصار و مشاهده در همه حیوانات یکی است گرچه نوع ابصار در انواع حیوان متفاوت است. و مانند قوه لامسه که در همه انواع حیوان جنسش یکی است چون فعل لمس یکی است حال چه قوه لامسه در یک نوع تنها باشد مانند کرم که از میان قوای حیوانی فقط لمس را دارد یا با دیگر قوا همراه باشد. جایی که قوه لمس با سایر انواع حیوانی است آن جا هم فرقی نمی کند که قوه لامسه به عنوان یک قوه از قوا و آلات نفس وجود داشته باشد یا به عنوان یک مرتبه از مراتب نفس موجود باشد. دیگر قوا نیز حکمش چنین است جنس آن ها در همه حیوانات یکی است چون فعل آن ها یکی است.
ملا صدرا یک شاهد مثال می آورد که همه قوا می تواند در یک قوه جمع باشد.
شاهد مثال: نفس در وحدت خود کل قوای نباتی و حیوانی انسانی اعم از ادراکی و تحریکی و ... را شامل می شود و شاهد آن اجتماع حواس خمس ظاهره در حس مشترک است. حس مشترک مانند حوضی است که از 5 حس ظاهره در آن آب ریخته می شود یا حس مشترک آن پادشاهی است که حواس پنج گانه مانند جاسوس های او برایش اخبار می آورند و حواس خمس خبر چین های او می باشند همان طور که تمام حواس ظاهره در حس مشترک جمع اند، تمام قوا اعم از نباتی و حیوانی و انسانی که قوه عاقله باشد در وجود واحد انسان جمع می باشند.
تفصیل این بحث در فصل 9 باب 3 از این کتاب می آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo