< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقسام فعل نفس، سریان و حضور نفس در تمام مراتب
متن درس:
و قولهم العلم بالعلة يوجب «4» العلم بالمعلول حق و لكن العلم بالعلة إذا كان عين وجودها كان‌ مقتضاه «1» كون العلم بالمعلول عين وجوده و إذا كان وجود المعلول كلا وجوده لغاية النقص و الخسة كان العلم به كلا علم به و هذا معنى قول الفيلسوف المقدم إن العقل الأول يجهل بأشياء جهلا «2» هو «3» أشرف من العلم بها و ليس جميع أفاعيل النفس‌ كالكتابة و المشي و الأكل و الشرب و سائر الأفاعيل الاختيارية التي يتقدمها علم و إرادة زائدتان على النفس فإن تلك الأفعال متى لم يتصور أولا للنفس و لم تصدق النفس بفائدتها تصديقا يقينيا أو ظنيا أو تخيليا أو جهليا لم يصدر عنها فعل شي‌ء من تلك الأفعال و أما الأفاعيل البدنية فليس حصولها من النفس إلا بتبعية شعورها بذاتها الذي هو عين ذاتها بتبعية عشقها لكمال ذاتها المقتضية لشوقها الجبلي لتوابع ذاتها شوقا تابعا للشوق إلى مبدئها الأصلي و هذه المعاني و إن كانت برهانية لكن إدراكها لا يمكن إلا بنور «1» البصيرة و الكشف و لذلك مما خفيت على أكثر المتفكرين فضلا عن المجادلين و المقلدين.
و مما ينبه على ما ذكرناه من أن قوة النفس سارية في جميع الأعضاء بوجوه التصرفات اللائقة بكل مرتبة من المراتب الحيوانية و النباتية و الطبيعية هو أنه لو لم يتعلق اعتناء النفس بتعديل المزاج و حفظ الاتصال لم يتألم بتغير المزاج عند أدنى مغير من حر أو برد أو حركة أو تعب أو هبوب ريح مشوش إلى غير ذلك من الأمور التي ليست من الأمور النفسانية كالمخوفات و المبشرات و الإنذارات و ما يجري مجراها- و كذا ينبغي أن تتأذى النفس من تفرق الاتصال و الجراحات تأذيا جزئيا في الحال و كان يجب أن يكون جميع الآلام و الموذيات الواقعة على الإنسان من باب خوف العاقبة و خطر المآل و سوء الآخرة و لم يكن المرض و تفرق الاتصال مؤلما في الحال لكن التوالي باطلة فعلم أن النفس بذاتها موضوعة لهذه الانفعالات و الإدراكات لسراية قوتها إلى معدن الطبيعة فصارت محلا لهذه العاهات و الآلام و عرضة لهذه البليات و الأمراض- بل الموت أيضا وارد عليها من جهة ورودها إلى هذا العالم بقدر الله و ليس بوارد على محل الإيمان و المعرفة بالله و اليوم الآخر و إنما يرد على محل الجهل و الظلمة و الحركة و الاستحالة.
و من الشواهد الدالة على أن النفس بذاتها فاعلة لأفاعيل الطبيعية من الجذب‌ و الدفع و غيرها أن الإنسان إذا اشتدت حاجته إلى الإحالة و الهضم و الدفع «1» بسبب من الأسباب كما يكون للمريض عند بحرانه فإنه يجد نفسه مقصرة عن سائر الأمور الإدراكية و ما ذلك إلا لاشتغال النفس بهذه الأفعال و استغراقها فيها فلا جرم تنقطع عن سائر الأفاعيل ثم إذا فرغ عن ذلك توجه النفس إلى مقامها الخاص الذي يقع فيه الأفاعيل الإدراكية و الله أعلم‌.
به نام ایزد پاک
اشکال شد که اگر فعل همه قوا حتی فعل قوای نباتی، فعل نفس است، پس چرا نفس به افعال نباتی خودعلم ندارد؟ ملا صدرا با تمهید سه مقدمه جواب دادند که موجود جسمانی قابلیت علم را ندارد و نمی تواند علم باشد علم تنها می تواند موجود مجرد باشد.
سپس این مطلب مطرح شد که اگر کسی بگوید: نفس فاعل افعال نباتی است و از طرفی نفس به خودش علم دارد و علم به علت نیز مستلزم علم به معلول است، بنابرین نفس باید به افعال نباتی علم داشته باشد پس چرا علم به آن ها ندارد؟
جوابی قبلا بیان شد که حاجی سبزواری در حاشیه می فرماید: اولی و سزاوار است که این گونه جواب داده شود نه به آن صورتی که ملا صدرا فرمودند.
جواب حاجی سبزواری: نفسی که علم به خود دارد غیر از نفسی است که علت و فاعل افعال نباتی است آن نفس عالم به خود نفس در مرتبه ذات و در مرتبه تجرد است و نفسی که فاعل افعال نباتی است نفس در مرتبه طبیعت و جسم است.
به هر حال، این دو مرتبه نفس با هم فرق می کند و هر کدام در یک مرتبه مختلف از نفس اند. اما ملا صدرا می فرماید: نفس علم به خود دارد و علم نفس به خودش همان وجود نفس است اگر نفس بخواهد به افعال نباتی علم داشته باشد به این معنا است که فعل نباتی که موجودی جسمانی است علم باشد در حالی که جسم و جسمانی و موجود مادی هرگز نمی تواند علم باشد علم موجود مجرد است.
نفس علم به خود دارد و آن هم عین وجود نفس است و اگر نفس بخواهد به فعل نباتی خود علم داشته باشد این علم باید وجود فعل نباتی باشد و این فعل جسمانی است در نتیجه وجود جسمانی باید علم باشد ولی موجود جسمانی نمی تواند علم باشد چون وجود جسمانی عین عدم آن است زیرا از خسّت و ضعفی که در وجود جسمانی موج می زند و وجود و عدم در جسم و ماده در هم آمیخته است و هکذا وحدت وکثرت و ... . و این ها با هم متشابک و در هم آمیخته اند.
سپس می فرماید: معنای سخن ارسطو که گوید: عقل اول جهل به مادیات دارد و این جهل بالاتر از علم است! همین است که موجود مادی و جسم و جسمانی نمی تواند علم باشد جهل عقل اول به موجودات مادی بالاتر از علم به آن هاست زیرا اگر عقل اول علم به اشیاء مادی داشته باشد باید در مرتبه وجود مادیات باشد تا علم به آن ها داشته باشد اما عقل اول در مرتبه و افق بالاتری از موجودات مادی است و این عدم العلم بالاتر از علم است.
اقسام فعل نفس: سپس ملا صدرا می فرماید: نفس دارای دو دسته افعال است:
1-افعال اختیاری: مانند اکل و مشی؛ این افعال با علم و اراده نفس به آن ها از نفس صادر می شود و این علم و اراده هم زاید و مغایر با نفس است. چون تا نفس این افعال را تصور نکند و تصدیق به فایده این افعال نکند و شوق در نفس پدید نیاید و این شوق به مرحله اراده نرسد، این افعال از نفس صادر نمی شود. این شوق و اراده و تصور و تصدیق هم زاید و مغایر با نفس است. الان که نفس نمی خورد و نمی آشامد و راه نمی رود و نمی خوابد باز هم نفس هست اما شوق و تصور و تصدیق نسبت به فعل اکل و نوم و مشی نیست، شوق و اراده به این ها بعد پیدا می شود پس این ها زاید بر نفس است.
2-افعال بدنی نفس: که بدون اختیار از آن صادر می گردد مانند جذب و هضم غذا؛ نفس نسبت به این افعال علم و شوق و اراده زایدی ندارد تا بعد این افعال صادر گردد بلکه علم نفس به این افعال بدنی تابع علمی است که نفس به خود دارد و این علم عین خود نفس است. شوقی هم که نفس به این افعال دارد تابع شوقی است که نفس به کمال خود و به مبدأ خود دارد نفس چون شوق به حق تعالی دارد و قرب به مبدأ کمال نفس است لذا نفس به این افعال شوق دارد و این افعال را انجام می دهد زیرا می خواهد به کمال برسد و کمال آن هم چیزی غیر از تعالی خود و رسیدن به حق تعالی نیست.
بعد ملا صدرا می فرماید: اگرچه این مطلب برهانی است اما با نور کشف و شهود می توان به آن رسید.
در پایان ملا صدرا 4 دلیل و شاهد می آورد که نفس در همه مراتب جاری است حتی در مرتبه طبیعت و جسم و بدن. نفس مراتبی دارد که پایین ترین آن مرتبه طبیعی است و بالاترین مرتبه هم مرتبه عقلی است و یک مرتبه متوسط هم دارد که مرتبه مثالی و برزخی است؛
دلیل نخست:
تألُّم نفس از تغیُّر مزاج: وقتی مزاج جسم به واسطه سرما و گرما تغییر پیدا می کند مزاج تهدید می شود و در این بین نفس متألم می گردد. اگر نفس در این مرتبه اعضا و طبیعت نیست پس چرا در این مرتبه طبیعت نفس آزار بیابد؟ آدمی از سوز سرما و هُرم گرما اذیت می شود در واقع این نفس است که متألم در این مرتبه می شود پس نفس در مرتبه طبیعت و جسم و اعضا حضور دارد.
دلیل دوم:
تألم و تأذی نفس از تفرق اجزا: کسی که با چاقو دست خود را می برد آزار می یابد بلکه این نفس اوست که اذیت می شود و وقتی اتصال اجزاء بود نفس آزاری نداشت و اگر نفس فقط در مرتبه تجرد می بود فقط باید از امور نفسانی مانند سوء عاقبت اذیت می شد نه از تفرق اعضا.
دلیل سوم:
با این که مرگ در مرحله طبیعت اتفاق می افتد و مرتبه تجرد مرگ ندارد اما با این وجود می گویند: زید مُرد! پس معلوم می شود نفس در طبیعت هم ساری و جاری است زیرا مرگی که در مرتبه طبیعت اتفاق می افتد را به زید نسبت می دهند و نمی گویند: بدن زید مُرد.
دلیل چهارم:
در برخی از شرایط مانند شدّت مرض که بدن نیاز به رسیدگی بیشتری دارد، در این اوقات ادراک نفس ضعیف می شود ادراک فعل نفس در مرتبه تجرد است و اگرهمان مرتبه تجرد در مرتبه مادیت و بدن نیست پس چرا وقتی بدن نیاز به توجه بیشتری دارد مانند بحران بیماری، ادراک و درک نفس ضعف و قصور و کاستی پیدا می کند؟ معلوم می شود که همان نفس است که ساری در مرتبه طبیعت است.
اینجا فصل 5 از باب دوم تمام می شود و باب سوم از سفر چهارم نفس شروع می گردد.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo