< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل اطباء در اثبات روح بخاری و نقد آن

و احتجوا عليه: بأن العضو المفلوج فيه قوة نفسانية لأن ما فيه من العناصر المتداعية إلى الانفكاك إنما يبقى مجتمعة بقاهر يجبرها و ذلك القاهر ليس من توابع المزاج لأن تابع الشي‌ء لا يكون حافظا إياه فإذن فيه قوة متقدمة على مزاج العضو- حافظة إياه عن التلاشي و الفساد فالعضو المفلوج فيه قوة نفسانية و هي إما قوة الحس و الحركة الإرادية أو قوة نباتية تفعل التغذية و غيرها أو قوة أخرى غير هذين النوعين- لكن الأول باطل لأن العضو المفلوج ليس فيه قوة حس و لا حركة و كذا الثاني باطل بوجهين أحدهما أن قوة التغذية قد تبطل مع بقاء تلك القوة و ثانيهما أن هذه القوة مفيدة لقبول الحس و الحركة لو لا المانع فلو كانت هذه القوة هي الغاذية و الغاذية موجودة في النبات فيلزم أن يكون في النبات استعداد قبول الحس و الحركة و التالي باطل فالمقدم مثله فإذن هذه القوة نوع آخر مغاير للقوى النفسانية و النباتية.
أقول: هذا الاستدلال مع قصوره عن إفادة هذا المطلوب مشتمل على الخلط و الالتباس.
أما بيان القصور: فلأحد أن يقول إن القوة الموجودة في العضو المفلوج هي قوة نباتية غاذية.
قولهم: قد يبطل قوة التغذية مع بقاء تلك القوة- قلنا لا نسلم بطلانها بل نقول قوة التغذية باقية و إلا لسرع التحليل في العضو حتى زال في زمان قليل أكثر مقداره و ليس الأمر كذلك غاية الأمر أن لا يظهر أثر التغذية ظهورا بينا لمانع. و قولهم قوة التغذية موجودة في النبات و هي غير مفيدة لقبول الحس و الحركة- قلنا الغاذية التي في النبات مخالفة بالماهية للغاذية التي في الحيوان كما أن الحيوانية التي في سائر الحيوانات مخالفة بالماهية للحيوانية التي للإنسان و السبب في ذلك على الوجه الكلي أن جهة القوة ينافي جهة الفعلية فالصورة إذا قويت فعليتها و وجودها استكملت المادة بها و تمت ذاتها بتلك الصورة فبطل استعدادها لقبول صورة أخرى لشدة وجود الصورة و أما إذا كانت الصورة ضعيفة الوجود بين‌ محوضة الفعلية و صرافة القوة لم يمنع المادة عن قبول صورة أخرى فوقها فالأول كما في العناصر حين بساطتها فالنار الصرف لا تقبل صورة النبات و الحيوان و كذا الأرض و الماء و الهواء و أما إذا انكسرت كيفياتها و ضعفت سورة صورتها استعدت المادة لقبول صورة أخرى فعلى هذا القياس القوة الغاذية التي في النبات لشدة فعليتها منعت عن قبول الحيوانية بخلاف الغاذية التي في الحيوان فإنها لضعفها تقبل قوة أخرى فوقها- و كذلك الإنسان لما كان ضعيف الحيوانية كما قال تعالى خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً صارت حيوانيته خميرة لفطرة أخرى و مادة قابلة لنشأة ثانية باقية.

نقد دلیل اطباء در اثبات روح بخاری: ملا صدرا می فرماید: دلیل اطباء هم قاصر است و نمی تواند مطلوب را اثبات کند و هم در این دلیل خلط و اشتباه صورت گرفته است پس از دو جهت دلیل ایشان مشکل دارد؛
اما قصور دلیل: این ایراد مطرح است که این قوه نفسانیه ای که شما در سدد اثبات آن هستید و حافظ ترکیب عضو مفلوج می دانیدش همان قوه غاذیه نباتیه است نه چیز دیگر زیرا شما در دلیل به دو جهت گفتید نمی تواند همان قوه غاذیه نباتیه باشد:
یکی: این که قوه غاذیه در عضو مفلوج از بین رفته است.
جواب: خیر ما این مطلب را قبول نداریم که عضو مفلوج تغذیه نداشته باشد اگر تغذیه نباشد که نابود می شود ما می گوییم در عضو مفلوج قوه غاذیه هست اما ظهور و نمود ندارد آن ظهور و نمودی که غاذیه در عضو سالم دارد در عضو فلج شده ندارد و شاداب و سر زنده نیست و حس و حرکت ندارد.
جهت دیگری: که در دلیل گفته شد این است که اگر قوه نفسانی همان قوه غاذیه باشد باید نباتات و هم حس و حرکت داشته باشند که ندارند زیرا قوه نفسانیه که روح بخاری نفسانی است مبدأ حس و حرکت است و اعضاء را برای حس و حرکت آماده می کند.
جواب: قوه غاذیه انسان و حیوان با غاذیه ای که در نبات است نوعشان متفاوت است پس آثار و افعالشان هم متفاوت خواهد شد چون غاذیه در انسان و حیوان اثر حس و حرکت را دارد و در نبات ندارد و نمی توان گفت که غاذیه در انسان و حیوان همان قوه غاذیه است و چون نباتات هم حس حرکت دارند پس باید حس و حرکت داشته باشند.
بیان تفاوت: در جسم یک جهت قوت و یک جهت فعلیتی هست جهت قوه مربوط به ماده است جهت فعلیت مربوط به صورت است. یکی از دو برهان مشائیان که بر اثبات وجود هیولی اقامه می کنند همین برهان وجود قوه و فعل است. اگر این جهت از قوت و استحکام بر خوردار باشد و با صلابت و شدت باشد باعث می شود آن ماده ای هم که در این جسم است در پرتو و در پناه این صورت کمال فعلیت خود را پیدا کرده باشد و دیگر از مسیر ترقی باز بماند در صورتی که جهت فعلیت که مربوط به صورت است از صلابت و استحکام باشد باعث می شود در پناه این صورت به فعلیت و کمال خود برسد و این ماده از ترقی و کمال بیشتر باز بماند اما اگر جهت فعلیت جسم که در صورت است ضعف داشته باشد و صلابت و قوت نداشته باشد که؛
جان گشاید سوی بالا بالها****تن زند اندر زمین چنگال ها

اگر صورت ضعیف و بی قرار باشد و متصلب نباشد و چنگال هایش را محکم در زمین ماده فرو نکرده باشد ماده ای که در چنین صورتی است مسیر ترقی و رسیدن به کمال بیشتر برایش باز است و می تواند صورت های بالاتری را هم پذیرا باشد از همین جا فرق بین جنس و نوع متوسط روشن می شود که حکما اذعان داشته اند فرق آن ها لابشرطی و بشرط لایی است زیرا جنس لابشرط است و نوع بشرط لا است مثلا حیوانی که جنس انسان است با آن حیوانی که نوع متوسط است و یا مثل آن جسم نامی که جنس انسان و حیوان است با آن جسم نامی که خود نوع متوسط است مانند نبات فرق دارد.
شأن حکیم بحث از حقایق و موجودات است و گرفتار ذهنیت صرف نیست و این اعتبار ریشه واقعی و خارجی دارد در خارج دو حقیقت متفاوت وجود دارد و تفاوت صرف اعتبار نیست در همین جا صورت نباتی مانند درخت صورتی است که از صلابت و استحکام شدت برخوردار است و چنگال های خود را در ارض ماد فرو برده است و لذا قدرت پرواز ندارد و ماده ی درختی که در سایه این چنین صورتی است راه ترقی و تکامل بر آن مسدود است و صورت نمی گذارد ماده درخت از این مرتبه ای که در آن است بالاتر بیاید و به مرتبه حیوانی دست بیابد این قوه غاذیه در نبات است اما آن قوه غاذیه در انسان و حیوان است نوعش متفاوت است و آن صورت نباتی در نطفه انسان و حیوان است مانند درخت استحکام و قوت و شدت ندارد و مسیر کمال را بر او مسدود نکرده است لذا آن ماده ای که در پناه صورت نباتی که در نطفه انسان و حیوان است وجود پیدا کرده راه کمال بر وی باز است و متوقف در مرتبه نباتی نیست می تواند بالاتر بیاید و به مرتبه انسان و حیوان برسد آن جسم نامی که جنس انسان و حیوان است و بر آن حمل می شود همان قوه غاذیه ای است که در ماده نطفه انسان و حیوان است و آن جسم نامی که نوع متوسط در منطق به حساب می آید همین قوه غاذیه و صورت نباتی در درخت و متوقف در ماده نبات است و نمی گذارد ماده درخت از حد نباتی و درختی بالاتر برود و همین طور حیوانی که جنس انسان است و حیوانی که نوع متوسط است که نوعی از جسم نامی مانند فرس. این حیوان جنس انسان است آن نفس حیوان و صورتی که در انسان است از ضعف و بی قرار و نا آرامی برخوردار است و ماده ای که در پناه آن است می تواند بالاتر بیاید و به مرتبه انسانیت بر سد اما آن حیوانی که نوع متوسط است فرس و بقر است متوقف و متوغل در مرتبه حیوانیت است و ماده ای که در پناه آن است راه کمال بر آن بسته است مانند ماده فرس و بقر راه کمال انسان شدن بر آن بسته است و نمی تواند به مرتبه ناطق و عاقل برسد.
پس این قوه نفسانی که حافظ ترکیب اجزاء عضو مفلوج است همان قوه غاذیه است و لازم هم نمی آید نباتات هم حس و حرکت داشته باشند زیرا قوه غاذیه نبات با قوه غاذیه انسان و حیوان نوع و ماهیت آنها متفاوت است قوه غاذیه در نبات بشرط لا وماده و نوع متوسط است اما قوه غاذیه در انسان حیوان، جنس و لا بشرط است و ماده در پناه او می تواند ترقی کند لذا آثار این دو قوه غاذیه هم با هم متفاوت است.




BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo