< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان بر فراگيري لامسه
و من الناس من زعم أن قوة اللمس أنواع أربعة الحاكمة بين الحار و البارد و الحاكمة بين الرطب و اليابس و الحاكمة بين الصلب و اللين و الحاكمة بين الأملس و الخشن- و زاد بعضهم الحاكمة بين الثقيل و الخفيف فيكون خمس أنواع و قد مر وجه الانحلال لما ذكروه.
و اعلم: أن من خواص كل قوة حساسة أن يكون حاملها و إن كان من جنس‌
ما تدركه خاليا في ذاته عن صورة الكيفيات التي أدركتها القوة حتى ينفعل عن تلك الصورة فإن آلة الإدراك ما لم يتكيف بكيفية المدرك لم يقع إدراك القوة بصورة تلك الكيفية و إن كان الحاصل في الآلة غير الصورة الحاضرة للقوة لأن هذه خارجية مادية و تلك ذهنية إدراكية فإن المدرك للحرارة و البرودة مثلا يجب أن لا يكون موصوفا بهما فيرد الإشكال في باب اللمس لأن العضو اللامس غير خالية عن هذه الكيفيات اللمسية لكنا نقول «1» هذه القاعدة لا تقتضي أن لا يكون لمحل الإدراك حظ أصلا من جنس ما يدرك بل يقتضي أن يكون خاليا عن نوع ما يدركه و عن ضده و المعتدل الفاتر الكيفية المتوسطة بين الأطراف لقصورها و ضعفها بمنزلة الخالي عن الأنواع كالماء الفاتر فإنه كاللاحار و اللابارد و لهذا يقبل كلا من الطرفين بسرعة- فالأقرب إلى الاعتدال أشد إدراكا.
بند چهارم برهان گذشته نياز به تکميل دارد که از قرار زير مي باشد؛
-  و حامل قوه شامه اقصاي بيني است که با محل مشمومات يعني بخارات در بيني سنخيت دارد
-  و حامل قوه ذائقه جرم زبان است که با حامل مطعومات يعني آب دهان سنخيت دارد
اما در بحث امروز 4 مطلب بيان مي شود؛
مطلب نخست: درباره بحث درس گذشته، علامه طباطبايي دغدغه اي به حق و بجا دارند و راه حلي که حاجي سبزواري بيان داشته اند و براي هر يک از حواس، از لامسه تا سمع و بصر، محلي را تعيين کرده اند اما قواي باطنه مجرد است و محلي ندارد
نظريه ملا صدرا: ايشان مطلق ادراکات را مجرد مي داند اعم از ظاهري و باطني و اصلا بر اين باور است که ادراک در محدوده تجرد تحقق مي يابد نه در محيط جسم و مدرک صورتي نيست که در محل قواي حاسه حاصل مي شود مثلا صورتي که در جليديه که محل قوه باصره است از مرئي حاصل مي شود اين صورت مدرَک نيست زيرا اين صورت مادي است اما مدرَک به نظر ملا صدرا مجرد است و صورت براي باصره آن صورتي است که نفس باذن الله تعالي در صقع خودش مماثل با صورت خارجي مرئي و مبصر انشاء و ايجاد مي کند و آن صورت مرئي و مبصر است که ادراک مي شود.
البته شرط تحقق ابصار و انشاء صورت مرئي و مبصر اين است که صورت مرئي و مبصر در جليديه چشم پيدا شود اين شرط ادراک است نه خود ابصار
در قوه لامسه وقتي ما حرارت را لمس مي کنيم ادراک اين نيست که کيفيت حرارت براي ما حاصل شود خير اين شرط ادراک است بلکه نفس يک صورتي از همين حرارت در صقع و محيط و وعاء خود ايجاد مي کند و آن وقت است که گرم شدن را احساس مي کنيم اما مانند کسي که بيهوش شده اگر او را بسوزانند هم متوجه نمي شود و لمس و احساس و ادراکي ندارد ملا صدرا بر اين باور است که ادراک در محيط عالم تجرد تحقق مي يابد نه در عالم ماده.
ادراک از مرتبه پايين که لامسه است تا بالاترين مرتبه آن که تعقل است در محيط تجرد است و ابدا در عالم ماده ادراکي صورت نمي گيرد ماده از خودش هم غايب است چه رسد که به غير علم داشته باشد و لذا هر چه ادراکات و علوم بشري پيشرفت کند عالم تجرد بيشتر تحکيم مي شود و متدينين نبايد از پيشرفت علوم وحشت داشته باشند
طبق اين نظريه ملا صدرا محل هايي که طبق نظريه مشاء و مشهور تعيين مي شود در حکمت متعاليه جاي خود را به مظاهر مي دهند و چشم که بنابر نظريه مشاء محل آلت و قوه باصره و ابزار رؤيت و ابصار است در نظر ملا صدرا جاي خود را به مظهر مي دهد و بين "مظهر" و "محل" فرق است مظهر مانند آينه است که محل ظهور صورتي است که در آينه واقع مي گردد نه اين که محل خود آن صورت شود آن صورت محل ندارد آينه محل اجزاء شيشه است که از آن آينه درست شده است نه جاي صورت.
اما با اين حساب چطور ملا صدرا مي فرمايد: هر کدام از حواس محلي دارند و در نتيجه مادي مي شود اين دغدغه را علامه طباطبايي در حاشيه اسفار مطرح مي کند و حاجي سبزواري در تعليقه راه حلي براي اين مشکل ارائه مي دهند و آن را حل و فصل مي شود
راه حل حاجي سبزواري: مراد از مادي بودن حواس و قواي حسي نزد ملا صدرا اشتراط به حضور ماده است همين که خاطر نشان شد که فرق بين احساس و تخيل به حضور و غياب مدرَک خارجي در پيشگاه حواس است تا انسان صورت درختي را مي بيند و صورتش در جليده ي او نقش مي بندد اين احساس رؤيت در او ايجاد مي شود اما وقتي چشم مي بندد و صورت درخت را نمي بيند و صورت آن را از خيال مي گيرد و ادراک مي کند و اين تخيل است اين که ملا صدرا براي حواس محل تعيين مي کند که حاکي از ماديت حواس است، قصد دارد به اشتراط حضور ماده در احساس اشاره کند حال هر کدام از حواس خمسه که باشد مثلا براي اين که حرارت شيئ را لمس کنيم و به ادراک ما در آيد شرطش اين است که کيفيت حرارت خارجي که جسم دارد براي دست ما حاصل شود اما اين کيفيت مدرَک و ملموس ما نيست بلکه مدرَک آن صورتي است که نفس باذن الله در صقع خودش انشاء و ايجاد مي کند
در اين راه حل ايشان مي فرمايد: اگر کسي اين طور بگويد؛ از آنجا که ادراکات جزئي تجرد مثالي است نه تجرد تام يعني تجرد از ماده دارد اما تجرد از مقدار و شکل ندارد، به هر حال اين گفته خوب است که اين ادراکات حسي از عالم هوَرقليا است و ادراکات باطني از عالم مثال است و به جهت اشتراط حضور ماده که در ادراکات حسي موجود است
اما در نزد حکماي فُرس و فهلويون هُوَر قليا همان عالم مثال يا سماء عالم مثال است زيرا عالم مثال هم براي خود ارض و سمائي دارد.
مطلب دوم: در اواخر فصل 5 باب 2 از جلد 8 و در همين سفر در ص 55 از شيخ الرئيس نقل شد: برخي لامسه را جنس براي 4 يا 5 نوع حس مي دانند ابن سينا 4 نوع را تحت لامسه مي داند که عبارتند از؛
1-  ادراک گرم و سرد(حارّ و بارد)
2-  ادراک تر و خشک(رطب و يابس)
3-  ادراک نرم و محکم(صلب و لين)
4-  لطيف و خشن(املس وخشونة )
برخي هم ادراک ديگري را مي افزايند:
5-  ادراک سنگين و سبک(ثقيل و خفيف)
هر چه مزاج انسان معتدل تر باشد ادراکات حسي او قوي تر است
مطلب سوم: اشکالي بر قوه لامسه مطرح مي شود؛
اشکال: شرط ادراک لمسي تحقق کيفيت خارجي و کيفيت ملموس براي محل و مظهر قوه لامسه است که بدن باشد مثلا حرارت قوري که داغ است تا براي دست من حاصل نشود حرارت آن را درک نمي کنم اگر دست بخواهد کيفيت حرارت قوري برايش حاصل شود بايد خودش حرارت نداشته باشد
و هکذا بقيه کيفيات ملموسه، در حالي که در بدن انسان و حيوان همه اين کيفيات وجود دارد زيرا بدن انسان و حيوان مرکب از عناصر است و هر عنصري خود کيفيتي دارد آتش حرارت دارد و لذا بدن انسان و حيوان خود حرارت دارد لذا نمي تواند از جسم خارجي منفعل شود و تا آن کيفيت خارجي برايش محقق نشود اين ادراک محقق نمي شود زيرا شرط ادراک مادي حصول کيفيت خارجي براي آلت و وسيله و محل و مظهر ادراک است و در ادراک لمسي دست است.
در جلد 9 هم اين اشکال تکرار مي شود
جواب: شرط ادراک تحقق آن کيفيت خارجي براي محل و مظهر قوه مدرِکه است ولکن انفعال اين محل ادراک از کيفيت خارجي خلوّ اين محل و آلت از جنس آن کيفيت نيست بلکه خلوّ از نوع و جنس آن کيفيت است اگر دست بخواهد از حرارت قوري منفعل شود لازم نيست دست از جنس حرارت به طور کلي خالي باشد بلکه از نوع و ضد آن حرارت جسم بايد خالي باشد در اين صورت منفعل و متأثر از حرارت جسم شده و لمس متحقق مي شود و چون مزاج بدن انسان و حيوان معتدل است سورت و تندي حرارت بدن با برودت محيط شکسته شده است و هکذا ... و چون اين مزاج اعتدال دارد به منزله اين است که حرارت ندارد و يبوست و برودت و حرارت و رطوبت در آن نيست مانند آب ولرم که هم گرم مي شود و هم سرد اما آب داغ معنا ندارد که گرم شود بنابرين مزاج بدن انسان از جنس حرارت خالي نيست اما آن نوع حرارت قوري را ندارد بلکه نوع ديگري از حرارت که نوع ولرم آن است را دارا مي باشد لذا از کيفيت جسم ملموس منفعل شده و ادراک لمسي محقق مي شود.
نقد: علامه در حاشيه گويد: اين اشکال اصلا وارد نيست و لازم نيست دست ما براي ادراک حرارت اصلا حرارت نداشته باشد بلکه آن چه در ادراک لمسي حرارت لازم است اختلاف در مقدار حرارت است که بايد کمتر از حرارت خارجي باشد تا بدن ادراک حرارت داشته باشد بدن حرارت کمتر از 37 درجه را ادراک نمي کند و حرارت بيشتر از آن را ادراک مي کند
مطلب چهارم: اين نيز اشکال ديگري بر قوه لامسه است؛
اشکال: ما لمس حيوانات را از دو راه کشف مي کنيم :
1-  مشاهده: از آن جا که حرکت ارادي حيوان را مي بينيم درک مي کنيم ادراک لمسي دارد اين که حيوان با اراده خود حرکت مي کند مثلا حيوان که سردش مي شود به جايي نقل مکان مي کند حتي حيوانات ناقصه مانند اسفنج و صدف هم انقباض و انبساط ارادي دارند و بدون تحريک کسي خود انقباض و انبساط مي يابند همين معنا در نباتات جمادات هم هست سنگ خود بخود به طرف پايين مي آيد و آتش از پايين به طرف بالا مي رود حتي اگر شمعي را واژگون کني باز آتشش به طرف بالا مي رود در نباتات وقتي درختي به مانعي بر خورد کند خود بخود جهتش را عوض مي کند گياهان در خانه هايي که نور گير نيست خود بخود جهتش را از سايه به سمت نور کژ مي کند.
2-  برهان عقلي: اين نيز در نباتات جاري است که براي جذب ملايم و دفع منافر قوه لامسه براي حيوان لازم است نباتات هم براي جذب ملايم و دفع منافر نياز به ادراک لمسي دارند پس چرا به تحقق ادراک لمسي در حيوان حکم مي کنيم و در نبات خير؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo