< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکالي بر قوه لامسه
و لك أن تقول إنا لا نعرف كون البهائم مدركا للمحسوسات و شاعرة بها إلا لأجل طلبها ما يلائمها و هربها عما ينافرها حتى الحيوانات الناقصة كالإسفنجات و الأصداف فإنها تتحرك حركات انقباض و انبساط بالإرادة و لو لم نشاهد منها هذه الحركة لم نعرف أن لها قوة اللمس فإذا كان الأمر كذلك و قد وجدنا مثل ذلك في العناصر و النباتات فإن الأرض يهرب عن العلو إلى السفل على طريقة واحدة و النار تهرب من السفل إلى العلو على طريقة واحدة فإذا حاولت النار الصعود فإن عارضها في صوب حركتها معارض رجعت عنه إلى سمت آخر بل إلى السفل و صعدت من الجوانب التي لا مانع فيها و كذا النبات لو صادفه مانع عن سمت نموه و حركته انحرف عنه إلى جهة أخرى و يميل أيضا من جانب الظل إلى جانب ضوء الشمس.
و أيضا الشجر النابت بقرب النهر يمتد إلى جانب الماء شعب أصوله ليسهل وصول الماء إليه ليجذبه إلى غير ذلك من الحركات لطلب الملائم و الهرب عن المنافر و كل ذلك يدل على شعورها بالملائم و غير الملائم و أيضا «1» ما ذكرتم من أن الحيوان لما كان بدنه من مادة مصورة بصورة من باب أوائل الكيفيات و صلاحه باعتدالها و فساده بضدها فلا بد له من قوة حافظة إياها مدركة لما يلائمها و ينافرها حتى يطلب بها الأول و يهرب عن الثاني و هذا الوجه جار في النبات أيضا بل في الجماد و العناصر لكنا نجيبك بعد تمهيد أن الإدراك عبارة عن وجود صورة حاضرة عند موجود وجوده لنفسه و أن الموجودات المادية السارية فيها لا حضور لها في نفسها فكيف «2» لما يدركها.
فنقول أما العناصر الكلية فهي لكونها واقعة تحت التضاد غير باقية الوجود بل متجددة سائلة و شرط بقاء الحياة في شي‌ء خلوه عن الضد و إلا فأصل الجسمية غير مانعة عن قبول صورة وحدانية تقبل الحياة بشرط خلوها عن الضد كالأفلاك- فإنها لخلوها عن التضاد و التفاسد قبلت الحياة النطقية و أما النبات فلكون التضاد فيه غير شديد بل سورة المتضادات فيه مكسورة فليس يبعد أن يكون لقوته شعور ضعيف بما يلائمه كيف «3» و عندنا أن الوجود مطلقا عين العلم و الشعور مطلقا و لهذا ذهب العارفون الإلهيون إلى أن الموجودات كلها عارفة بربها ساجدة له كما دل عليه الكتاب الإلهي لكن الوجود إذا خلص عن شوب العدم و الظلمات يكون الإدراك به و له على التمام و وجود الماديات ممزوج بالظلمات و الحجب مغمور في الأعدام و النقائص و بقدر ارتفاعها و ارتباطها بالمبادى‌ء العقلية و النفسية المجردة عن المواد و الأعدام يكون وصولها إلى مقام الحياة و الإدراك و يشبه أن يكون النفوس النباتية- مع كونها صورا منغمرة في المواد هي أقرب مناسبة إلى عالم الملكوت من صور العناصر و المعادن لانكسار هذه الكيفيات المتضادة في النبات دون العناصر و المعادن و لأجل ذلك يظهر في النبات شي‌ء من آثار الحياة دون هذه الأجسام‌.
اشکالي مطرح شد که دو دليل براي اثبات قوه لمس وجود دارد و اين دو دليل عموميت دارد و در نباتات و عناصر هم جاري است و نباتات و عناصر نيز بايد ادراک لمسي داشته باشند؛
دليل مشاهده حرکت در انسان و حيوان به سوبي جذب منافع و دفع ضرر ها و آسيب ها و ديگري برهان عقلي بر وجود قوه لامسه هم در نباتات و عناصر جاري و ساري است حيوان براي حفظ مزاج و بقاي خود نياز به لمس دارد تا ملايمات را جذب و نا ملايمات را دفع کند تا ترکيب و مزاجش حفظ شود و دچار سقم و مرض نشود نباتات هم براي حفظ و بقاي خود قوه اي مي خواهند تا ملايمات را جذب و نا ملايمات را دفع کند
و طبق اين دو دليل نبات و عنصر هم بايد لمس و ادراک داشته باشند
ملا صدرا ابتدا مقدمه اي را بيان و سپس جواب مي دهد
مقدمه: ادراک عبارت است از حضور مدرَک براي مدرِک که اين تعريف مطابق با معناي لغوي ادراک هم هست بنابراين تعريف ادراک به طور کلي از محيط ماده رخت بر مي بندد و در ماده نبايد دنبال ادراک گشت.
ادراک به طور کلي يعني نه وجود مدرَک و نه وجود مدرِک را نبايد در عالم ماده جستجو کرد هردو در افق و محدوده تجرد يافت مي شود زيرا موجود مادي به لحاظ تفرقه اجزائي که به حسب مکان و زمان دارد از خود غايب است و براي خودش هم حضور ندارد يعني اجزاء موجود مادي در بستر مکان و زمان متفرق و پخش است و هر جزء موجود مادي در مکاني است و همه اجزاء در يک جا جمع نمي باشد و خود از خودش غايب است و تفرقه اجزائي که موجود مادي به حسب زمان دارد و اين به لحاظ حرکتي است که ماده دارد زيرا عالم ماده يک پارچه بي قراري و حرکت و نا آرامي است و در عالم ماده موجود ثابت و قرار يافته نداريم هر جزء وجودي ماده در لحظه اي موجود مي شود لذا موجود مادي خود براي خودش يکپارچه و يکجا موجود نيست و هر جزئش در زمان و مکاني است و خودش حرکت مي کند نه عوارض و اوصاف آن
لذا موجود مادي هيچ گاه براي خودش حضور ندارد پس چطور مي تواند چيزي براي او حضور داشته باشد؟ و يا او براي چيزي موجود باشد؟ ماده خودش از خودش غايب است چه رسد به حضور و جمعيت براي غير ماده لذا موجود مادي نه مدرِک واقع مي شود و نه مدرَک زيرا چيزي براي او حضور نمي يابد و ماده هم براي چيزي وجود و حضور نمي يابد و ادراک را در عالم ماده نمي توان جست محيط ماده محيط تفرقه و خفا و غيبت است و به تعبير روايات؛ « انت في اظلم العوالم » اما ادراک نور و درخشش و روشني است « العلم نور يقذفه الله في قلب من اراد ان يهديه » هر جا ادراک باشد نشان تجرد است و ادراک مُثبت عالم تجرد و موجود مجرد است و هر چه تجرد يک موجود بالاتر برود و جمعيت و حضور بيشتري داشته باشد ادراک برتر و قوي تر و تمام تر است .
مراتب تجرد:
1-  مرتبه تجرد غير تام يا تجرد برزخي مثالي: که تجرد از ماده است دون شکل و مقدار
2-  تجرد تام و عقلي: که مجرد از ماده و عوارض ماده است
3-  تجرد اتمّ يا تجرد از ماده و ماهيت: که بالاترين مرتبه تجرد است و براي وجود ربوبي ثابت است
جواب: ملا صدرا مي فرمايد:
الف- عناصر و معادن: عناصر(که بسيط اند) و معادن (که مرکب اند) يعني اجسام عنصري و معدني به دو جهت ادراک و لمس ندارند؛
جهت نخست: تضادي که در اين موجودات است
جهت دوم: تجدد و تغيّر و حرکتي که در عناصر و معادن است لذا فاقد ادراک اند
مثلا جسم مرکب که معدن است ترکيبي از عناصري است که کيفيات متضاده دارند؛
-  يکي خاک با يبوست
-  و يکي آب و با رطوبت
-  و يکي آتش با حرارت
-  و ديگري هوا با بر ودت است
و اين مانع ادراک جسم معدني مي شود زيرا بنا به سخن حاجي در تعليقه بناي تضاد بر رد و اعدام است و هر ضدي ديگري را از بين مي برد در حالي که ادراک به معني حضور است و با تضاد حضوري براي مدرَک و مدرِک نمي گذارد تا جسم ادراک داشته باشد
در تجدد هم اقتضاء مي کند که وجود عناصر و معادن مشوب به عدم باشد زيرا نحو وجود حرکت به اين صورت است که يک جزئي وجود مي يابد و معدوم مي شود و جزء ديگري پيدا مي شود و هکذا
اين دو جهت باعث مي شود که عناصر و معادن فاقد ادراک باشند حتي ادراک لمسي که نازل ترين مرتبه ادراک است
دفع دخل مقدر: معناي اين سخن اين نيست که هر جا جسم باشد در آنجا ادراک نخواهد بود و هيچ جسمي مدرِک نخواهد بود و ادراک ابدا در جسم تحقق نمي يابد بلکه اگر جسمي متعلق نفس مجرد شد با مراتب تجردي که نفس حيوان و انسان دارا مي باشد، در اين صورت که جسم متعلق نفس شد آن جسم ادراک را قبول مي کند البته بالعرض نه بالذات.
-  نفس خود بالذات مدرِک است و حيات درّاکه دارد
-  چنان چه اجسام فلکي که متعلق نفوس اند بالعرض داراي ادراک مي باشند
-  و يا مثلا بدن انسان و حيوان ادراک دارد و داراي حيات بالعرض مي باشد زيرا متعلق نفس انسان و حيوان قرار گرفته است
ب- اما در نباتات: ملا صدرا مي فرمايد: از اين جهت که در نباتات مزاج تشکيل مي شود و جسم مرکب تام که به آن مواليد ثلاث و اربع مي گويند نبات هم مانند حيوان مزاج دارد اما مزاج نبات اعتدال مزاج حيوان را ندارد و حيوان اعتدال مزاج انسان و انسان هم اعتدال مزاج انسان کامل را ندارد چون نبات اعتدال مزاج نسبي دارد لذا سورت و شدت کيفيات عناصر در نبات در هم شکسته مي شود و تعديل مي يابد و حرارتي که در آتش است در نبات وجود ندارد بلکه اين حرارت تعديل و تضعيف شده است به واسطه آن عناصري که در ترکيب نبات باهم ممزوج شده است و لذا کيفيات عناصر در نبات در هم شکسته شده است و تضادي که بين کيفيات در معادن و عناصر است در نبات وجود ندارد همان تضادي که وجود و جمعيت و بقاي آن ها را نشانه رفته بود لذا ملا صدرا مي فرمايد: يک شعور ضعيفي در نبات است و لذا آثار حيات يعني تغذيه و تنميه و توليد در نباتات وجود دارد اما در عناصر و معادن به جهت انغماري که در ماده دارند اصلا ادراکي در آن ها نيست اما نباتات قُرب تناسبي با نشأه تجرد دارند و ادراک ضعيفي در آن هاست
بنابر مبناي حکمت متعاليه علم و شعور عين وجود است
استشهاد: ملا صدرا به سخن عرفا استشهاد مي کند که ايشان همه موجودات را عالم به حق و مسبّح او مي دانند و قرآن هم به آن تصريح دارد
نقد: اما اين شعور عمومي و همگاني است و در عناصر و معادن هم وجود دارد در حالي که بحث ما در ادراک لمسي است که در انسان وحيوان هست اما اين که وجود عين شعور و بلکه عين تمام کمالات است خارج از بحث ما است
و هر جا وجود است همه کمالات هم هست و هر موجودي قادر و عالم و مريد و متکلم است که بنا بر 3 مقدمه مي باشد؛
1-  بساطت وجود
2-  اصالت وجود
3-  وحدت وجود
در نتيجه هر جا وجود قدم نهاده تمام صفات و کمالات رفته است بنابراين که هر آن چه هست وجود است و يک سنخ دارد و وجود يک تکه و بسيط است و هر جا هست وجود است و اگر هست همه وجود است و اگر نيست هيچي از آن نيست.
البته بايد به تشکيک وجود توجه داشت که وجود مراتب دارد و نبايد ادراکي را که از انسان توقع داريم نمي توانيم از يک درخت توقع داشت کما اين که عکس آن هم امکان ندارد و وجود انسان را نمي توان از درخت توقع داشت بلکه متناسب با بهره وجودي موجود اوصاف کمال هم در آن موجود است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo