< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ملا صدرا در ابصار و نقد نظریه سهروردی در ابصار
و ما نسب إلى الإشراقيين و اختاره الشيخ الشهيد شهاب الدين السهروردي- أنه لا شعاع و لا انطباع و إنما الإبصار بمقابلة المستنير للعضو الباصر الذي فيه رطوبة صقيلة و إذا وجدت هذه الشروط مع زوال المانع يقع للنفس علم إشراقي حضوري على المبصر- فيدركه النفس مشاهدة ظاهرة جلية فهذه ثلاثة مذاهب في الإبصار.
و الحق عندنا غير هذه الثلاثة و هو أن الإبصار بإنشاء صورة مماثلة له بقدرة الله‌ من عالم الملكوت النفساني مجردة عن المادة الخارجية حاضرة عند النفس المدركة- قائمة بها قيام الفعل بفاعله لا قيام المقبول بقابله.
و البرهان عليه: يستفاد مما برهنا به على اتحاد العقل بالمعقول فإنه بعينه جار في جميع الإدراكات الحسية و الوهمية.
و قد نبهنا على هذا المطلب في مباحث العقل و المعقول و قلنا إن الإحساس مطلقا- ليس كما هو المشهور من عامة الحكماء أن الحس تجرد صورة المحسوس بعينه من مادته- و يصادفها مع عوارضها المكتنفة و كذا الخيال يجردها تجريدا أكثر لما علم من امتناع انتقال المنطبعات بل الإدراكات مطلقا إنما يحصل بأن يفيض من الواهب صورة أخرى نورية إدراكية يحصل بها الإدراك و الشعور فهي الحاسة بالفعل و المحسوسة بالفعل- و أما وجود صورة في مادة فلا حس و لا محسوس إلا أنها من المعدات لفيضان تلك الصورة مع تحقق الشرائط.
و قد نص على ما اخترناه في باب الإبصار الفيلسوف المعظم في كتابه المعروف بأثولوجيا بما نقلنا من كلامه هناك‌و أيضا ما سوى هذا المذهب المنصور من المذاهب الثلاثة المشهورة يرد على كل منها مفاسد شتى أما مذهب الانطباع في الجليدية و مذهب خروج الشعاع فالكتب مشحونة بذكر ما يرد على كل منهما.

نظر ملا صدرا در باب ابصار این است که وقتی شرایط ابصار محقق شد یعنی؛
- جسم مقابل دیدگان قرار گرفت
-و نور کافی وجود داشت
-و مانعی در کار نبود
نفسی محیا می شود و این آمادگی را می یابد تا صورتی را که مماثل با صورت و مرئی خارجی است در صقع خود بیافریند و این گونه ابصار محقق می شود این صورتی که نفس در خود باذن الله می آفریند3 ویژگی دارد؛
1-مجرد است البته به تجرد مثالی و غیر تام که تجرد از ماده است بدون مقدار و شکل
2-نفس به این صورت علم حضوری دارد و در این علم عالم و معلوم با هم اتحاد دارند و یکی می باشند به فرمایش مرحوم کمپانی
اذ مقتضی الفناء و الشهود****عینیة الشاهد و المشهود

3-قیام این صورت به نفس صدوری است نه قیام حلولی یعنی نحوه قیام فعل به فاعل است و معلول به علت نه نحوه قیام عرض به جوهر و جسم زیرا این صورت منشأ نفس است و نفس آن را ایجاد می کند و قیامش صدوری است
ملا صدرا مطلبی را در بیان و اثبات نظریه خود مطرح می کند که برای روشن شدن آن، سخن ایشان را به 4 بند و فراز تقطیع می کنیم؛
فراز نخست: همان برهانی که اثبات اتحاد عاقل و معقول می کند متکفل اثبات اتحاد مدرِک و مدرَک در تمام مراتب ادراک است ادراک دارای 4 مرتبه است که بالاترین آن ادراک تعقلی است و قبل از آن ادراک وهمی و خیالی و حسی وجود دارد در تمام این مراتب ادراک، مدرِک و مدرَک متحد با هم اند و البته برخی هم ادراک را در 3 مرتبه می دانند زیرا وهم را تنزل یافته عقل بر می شمارند و آن را عقل مُنزَّل می دانند و لذا مراتب ادراک 3 مرتبه می شود
ملا صدرا در جلد 3 برهان اثبات اتحاد عاقل و معقول را آورده است و در اینجا هم مطرح می کند و مدرِک و مدرَک را با همان برهان متحد می داند و مدرِک(نفس) حسی با مدرَک حسی متحد است و چون نفس مجرد است باید مدرَک حسی هم مجرد باشد زیرا بین آنها اتحاد است و لذا ادراک و مدرَک حسی مجرد است
فراز دوم: آنچه مشهور حکما و مشائیان درباره ادراک حسی فرموده اند درست نیست
نظریه مشاء: ایشان بر این باور اند که حس، صورت منطبع و حالّ در ماده است وصورتی که در خارج است را از ماده جدا و تجرید و تقشیر و انتزاع می کند و نفس این صورتی که در ماده جسم است را از ماده جدا می کند و به این صورت ادراک حسی محقق می شود
در ادراک خیالی تجرید بیشتری صورت می گیرد زیرا در ادراک حسی ماده در پیشگاه حواس حضور دارد اما در ادراک خیالی ماده در نزد حواس حضور ندارد پس ایشان بر این باور اند که صورت مادی از ماده جدا شده و به ذهن و نفس منتقل می شود و این صورت محسوسه و مبصر از پایین به نفس و ذهن می آید یعنی از خارج و از عالم مادی جدا شده و به نفس و ذهن منتقل می شود و بدین صورت احساس و تخیل محقق می شود
نقد ملا صدرا بر مشاء: این رویکرد مشاء غلط است زیرا انتقال منطبعات محال است و ممکن نیست صورتی که در ماده طبع شده و در آن نقش بسته از آن جدا شود و به ذهن منتقل گردد محل این صورت، ماده است و نمی تواند محل را رها کرده و به ذهن بیاید.
فراز سوم: مدرَک صورت مجرد است و در محدوده ماده نباید دنبال ادراک و علم و مدرَک و مدرِک گشت و همه این ها در حوزه تجرد تحقق می یابد مدرَک وجود مجرد و نوری است و معطی وجود، فاعل الهی است نه فاعل طبیعی که فقط معطی الحرکة است نه وجود. فاعلیت والدین تنها انتقال نطفه از جایی به جای دیگر است اما فاعلیت وجود و حیات خداست که با وساطت موجودات مجرده وجود اعطا می شود؛
نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود****گر نه ورای نظر عالم بی منتهاست

هر وجود تازه و نوی بایستی از غیب مورد ایجاد قرار بگیرد.
فراز چهارم: صورتی که در ماده حاصل می شود به گفته ی حکمای طبیعی در مردمک یا جلیدیه چشم انطباع می یابد معدّ برای وجود آن صورت مجرد که مدرَک در صقع و عالم نفس باشد نه فقط این صورتی که از جسم در مردمک انطباع می یابد بلکه تحقق شرایط ابصار هم از مُعدّات است مثل این که جسم در مقابل دیدگان قرار بگیرد و مانع نباشد و نور کافی باشد همه معد است تا صورت مجردی که با نفس مجرد یکی است از عالم بالا و غیب و از جانب حق تعالی افاضه گردد نه از پایین و عالم طبیعت
بنابرین همان طور که علامه در حاشیه مرقوم فرموده اند نظریه ملا صدرا با نظریه حکمای طبیعی و ریاضی منافات ندارد یعنی که لازم است یک فرایند طبیعی هم در باب ابصار شکل بگیرد که از باب اعداد باشد و معداتی زمینه انشاء نفس را مهیا کنند تا نفس صورت مبصر را که مجرد است در صقع خود انشاء و ایجاد کند
بعد ملا صدرا می فرماید ما در جلد 3 از کتاب اثولوجیای فلوطین در بجث اتحاد عاقل و معقول کلامی را نقل شده که تصریح به نظریه ی ما در باب کیفیت ابصار دارد.
نقد نظریه شیخ الاشراق: سومین نظری که در کیفیت ابصار مطرح شد از شیخ شهید سهروردی بود که ایشان بر این باور بود که با مهیا شدن شرایط ابصار، نفس احاطه خارجی به مُبصَر خارجی می یابد و علم اشراقی حضوری و علم احاطی و شهودی برای نفس برای دیدن جسم خارجی حاصل می گردد
حاجی سبزواری در حاشیه منظومه حکمت می فرماید: من قول شیخ اشراق را در حواشی اسفار خود توجیه و تصحیح کردم که مراد همین جاست که حاجی سبزواری در حاشیه تمام قامت از شیخ اشراق دفاع می کند و 4 اشکال ملا صدرا به ایشان را جواب می دهد و در پایان حاشیه می فرماید: من نظریه شیخ اشراق را حق می دانم و در این حاشیه پرده از رموزی برداشتم که باید این اسرار را از ناهل آن حفظ کنی و در اختیار اغیار قرار ندهی و در آخر هم می فرماید: والله بینی و بینک خدا بین من و تو حاکم است اگر این اسرار را به نا اهل آن باز گویی.
هر چند حاجی سبزواری تمام قامت از نظریه شیخ اشراق دفاع کرده است اما خود ایشان در بحث ابصار منظومه حکمت می فرماید:
و صدر الآراء هو رأی الصدر****فهو بجعل النفس رأیا یدری

نظریه ملا صدرا در صدر آراء در کیفیت ابصار است و ایشان رؤیت را به انشاء نفس می داند اما آخوند کاشی می فرماید « علیک بالمتون لا بالحواشی »
اما در باره نظریه خروج شعاع ملا صدرا می فرماید: کتاب ها از ایرادات به این نظریه پر و مملو است و نیازی نیست که ما هم در این کتاب به نقد آن و نظریه انطباع حکما بپردازیم.
اما نسبت به نظریه شیخ اشراق 4 ایراد وارد می کند؛
اشکال نخست: جسم و جسمانی (اعراض) نمی تواند مدرَک بالذات باشد فقط می تواند مدرَک بالعرض باشد سراغ مدرِک و مدرَک و ادراک را نباید در محیط ماده گرفت علم و ادراک را به طور کلی نباید در محیط ماده جستجو کرد زیرا جسم خودش برای خودش حضور ندارد فضلا از این که برای چیز دیگری حضور داشته باشد
و از طرفی ادراک حضور مدرَک برای مدرِک است و این حضور برای جسم مهیا نیست و جسم به جهت تفرقه زمانی و مکانی بین اجزاء آن است برای خودش حاضر نیست و از خودش هم غایب است زیرا اجزاء جسم در مکان های مختلف است
و از نظر زمانی هم به لحاظ حرکت جوهری جسم در هر زمان در مسافتی و زمانی وجود دارد و در یک جا و به صورت جمعی برای خودش حضور ندارد
و هر جزء جسم؛
- از جزء دیگر
-و از کل جسم
-و کل آن از اجزاء جسم بی خبر است
جسم محیط غیبت و خفا و بی خبری است پس به طریق اولی نمی تواند برای مدرِکی حضور بهم برساند و لذا جسم نمی تواند خود مدرَک بالذات باشد و خودش مدرِک باشد اما مدرِک بالعرض که از باب تطبیق و انطباق مدرَک بالذات بر جسم خارجی است و ایراد ندارد که معلوم بالعرض باشد.
این ایراد اول است که شما چطور می فرماید: در ابصار نفس علم به خود مبصر و جسم خارجی می یابد و با احاطه به آن و علم حضوری که می یابد آن را می بیند
اشکال دوم: در باره شخص احول و دوبین است که باید به دو چیز در خارج احاطه بیابد اما در خارج یک چیز بیشتر نیست اگر ابصار علم حضوری به شیئ خارجی است فرد احول باید به دو چیز در خارج علم حضوری بیابد اما در خارج یک چیز است نه دو چیز و آن دومی کجاست؟
ان قلتَ: که شیئ دوم در خیال متصل یا منفصل و عالم مثال است
قلتُ: ملا صدرا گوید: این سخن توجیه و وجهی ندارد با چه حساب شیئی دومی که فرد احول می بیند باید در عالم مثال باشد؟ این دلیلی ندارد
البته حاجی سبزواری گوید: بودن شخص دوم در ادراک دو بین در عالم مثال وجه عقلی دارد
اشکال سوم: در علم حضوری به غیر باید حساب علیت و معلولیت باشد اگر عالم بخواهد به غیر خود علم حضوری بیابد باید علیت در کار باشد و علت هم 4 قسم است؛ فاعلی و صوری و مادی و غائی
حال اگر نفس بخواهد علم حضوری به جسم بیابد باید علت آن باشد و نفس باید یکی از این 4 علت برای جسم خارجی باشد؛
-علت مادی: این بی معنا است که نفس علت مادی جسم باشد چطور نفس مجرد ماده برای جسم مادی می شود؟!
-علت صوری: این نیز بی معنا است و نفس مجرد نمی تواند صورت مادی جسم باشد زیرا نفس مجرد است نه مادی بلکه صورت مادی جسم در آن منطبع است
-علت فاعلی: در جایی که جماعتی یک جسمی را می بینند نمی توان گفت: نفوس همه جماعت علت فاعلی و غایی برای آن جسم است زیرا اگر علت فاعلی بیش از یکی باشد با قاعده الواحد نمی سازد
-علت غایی: وقتی طبق قاعده الواحد فاعل بیش از یکی نبود غایت هم نمی تواند بیش از یکی باشد زیرا غایت، علت فاعلیت فاعل است آنچه یک فاعل دارد یک غایت هم بیشتر ندارد
اشکال چهارم:

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo