< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه ادله قایلان به انطباع
و ثالثها: أن من نظر إلى الشمس طويلا ثم أعرض عنها تبقى صورتها في عينه زمانا.
و دفع: بأن الصورة في خياله لا في عينه كما إذا غمض العين.
و رابعها: أن الشي‌ء بعينه إذا قرب من الرائي‌ يرى أكبر مما إذا بعد عنه و ما ذلك إلا لأن الانطباع على هيئة مخروطة من الهواء المشف رأسه متصل بالحدقة و قاعدته سطح المرئي حتى أنه وتر لزاوية المخروط و معلوم أن وترا بعينه كلما قرب من الزاوية- كان الساق أقصر و الزاوية أعظم و كلما بعد فبالعكس و الشبح الذي في الزاوية الكبرى- أعظم من الذي في الصغرى و هذا إنما يستقيم إذا جعلنا موضع الإبصار هو الزاوية على ما هو رأي الانطباع لا القاعدة على ما هو رأي خروج الشعاع فإنها لا تتفاوت.
و أجيب: بأنا لا نسلم أنه لا سبب سوى ذلك كيف و أصحاب الشعاع أيضا يثبتون سببه- على أن استلزام عظم الزاوية عظم المرئي و صغرها صغره محل نظر؛
و خامسها: أنه لو لا الإبصار لأجل انطباع الأشباح في الجليدية لكانت خلقة العين‌ على طبقاتها و رطوباتها و شكل كل واحد منها معطلة فإن الفائدة في كون‌ الجليدية صافية أن يستحيل من الألوان و الفائدة في تفرطحها أنه لو كانت خالصة الاستدارة لكانت لا تلقى من المحسوس إلا على اليسير فلما عرضت قليلا صارت آخذة منه أجزاء كثيرة و العنبية إنما ثقب وسطها لئلا يمنع وصول المحسوس إلى الرطوبة الجليدية و القرنية إنما لم يثقف لأنها رقيق أبيض صاف فلا جرم لا يمنع الضوء و لا الشبح الذي يؤديه الهواء من النفوذ داخل العين.
و أجيب: بأن هذه الحجة غير برهانية إذ من الجائز أن يكون لخلقة العين على طبقاتها و أشكالها و رطوباتها فوائد أخرى سوى الانطباع.

مرحوم ملا صدرا در فصل 7 از باب 4 بحث را در دو قسمت مطرح کردند؛
-ادله قایلین به انطباع: در این بخش 7 دلیل مثبتین با ایراداتی که بر این ادله شده را بیان می فرمایند تنها در دلیل 2 و 6 تحت عنوان "اقول" خودشان هم اظهار نظر می فرمایند
-ادله نافین انطباع:
دلیل نخست انطباعیون: دو بخش دارد؛
صغرا: چشم جسم صقیلی نورانی است
کبرا: هر جسم صقیلی نورانی اگر جسم ملونی مقابل آن قرار بگیر صورتش در جسم صقیلی انطباع می یابد مانند آینه مباحث مشرقیه ج 2 ص 293 فخر رازی می گوید: در چشم شعاعی موجود است و بر این مطلب 5 دلیل بیان شد که چشم خودش نور دارد.
دلیل دوم انطباعیون: در سایر حواس غیر از بصر اتیان صورت محسوس به حس است نه بر عکس که ریاضیون به آن قایل اند که نور از حس خارج می شود به محسوس
جواب: ملا صدرا می فرماید: جواب داده شده این دلیل تمثیل بلا جامع است یعنی تشبیه بلا وجه شبه است زیرا بین باصره و دیگر حواس شباهتی نیست تا به آنها تشبیه شود و بعد ملاصدرا نظر خود را بیان می فرماید؛
اقول: در سایر حواس نه اتیان است و نه خروج یعنی احساس نه به اتیان محسوس به حس است و نه به خروج چیزی از حس به سوی محسوس است بلکه احساس به این است که نفس باذن الله تعالی صورتی را مماثل با صورت محسوس خارجی در صقع خودش می آفریند و همین هم جامع و وجه شبه باصره با سایر حواس است و در مطلق احساس مطلب همین است پس جامعی بین حواس هست که همان نظریه ملا صدرا در حواس است و ایشان می فرماید: با این جامع قول به انطباع اثبات نمی شود که ابصار به انطباع باشد
دلیل سوم انطباعیون: اگر کسی زمان طولانی به خورشید نگاه کند و بعد نگاهش را از خورشید بر دارد تا زمانی صورت خورشید د رچشمش باقی می ماند
نقد این دلیل: صورت در خیال باقی می ماند نه در چشم
دلیل چهارم انطباعیون: اگر جسم نزدیک باشد بزرگتر دیده می شود واگر دور باشد کوچک دیده می شود با قول به انطباع می توان سبب این معنا را بیان و اثبات کرد نه با نظریه خروج شعاع خیر زیرا بنا بر انطباع هنگامی که صورت مرئی در جلیده انطباع می شود یک زاویه مخروط متوهم شکل می گیرد مخروط متوهم واقعیت ندارد فقط توهم و فرض می شود رأس این مخروط در چشم و قاعده این مخروط بر سطح مرئی است بنابر قول به انطباع ابصار در زاویه مخروط است و بنا بر قول به خروج شعاع، در قاعده است لذا در قول انطباع هر چه جسم دور تر باشد 2 ساق یا 2 ضلع مخروط طولانی تر و زاویه مخروط کوچکتر می شود و هر چه جسم به چشم نزدیک تر باشد دو ساق کوچکتر و زاویه بزرگتر است.
ر.ک. حاشیه حاجی سبزواری و در متن صفحه بعدی هم آمده است و این که از حاشیه نقل کردیم از این رو است تا با مطلب در متن خلط نشود و حق آن ادا نشود لذا از حاشیه نقل کردیم.
وقتی جسم دور است آن شبَح و صورتی که از جسم در زاویه واقع می شود کوچکتر است زیرا زاویه کوچکتر است و هر چه جسم دور تر باشد شبح و صورتی که از جسم در زاویه می افتد و منعکس می شود بزرگتر است زیرا زاویه بزرگتر است اما قاعده مخروط بخاطر دوری و نزدیکی جسم هیچ تفاوتی نمی کند.
پس جسم وقتی دور است شبح کوچکی از آن در چشم دیده می شود و منطبع می شود و وقتی جسم نزدیک به چشم باشد زاویه بزرگتر و در نتیجه جسم بزرگتر دیده می شود اما در این صورت قاعده مخروط که بر سطح مرئی است تفاوتی نمی یابد با قول به انطباع می توان سبب را تبیین کرد اما با نظریه خروج شعاع نمی توان.
دو جواب به این استدلال داده شده است؛
جواب نخست: بلکه قایل به خروج شعاع هم تبیینی از سبب اثبات کرده اند که این است؛
تبیین قایلین به خروج شعاع: در رؤیت جسم دور قاعده ای که بر سطح آن مرئی قرار می گیرد مانند یک آینه کوچک است حال چه مخروط فرضی باشد و چه استوانه باشد آینه در سطح مرئی کوچک است
جواب دوم: استلزام بزرگی زاویه نسبت به بزرگی مرئی و کوچکی زاویه به کوچکی مرئی محل نظر و اشکال است یعنی هر چه زاویه بزرگتر باشد مرئی بزرگتر است
وجه و تبیین اشکال در اینجا بیان نشده است اما در مباحث مشرقیه فخر رازی وجه نظر را بیان کرده است؛
وجه نظر به بیان فخر رازی: اینکه کوچکی زاویه باعث کوچکی مرئی و شبح شود به خاطر این است که انطباع کبیر در صغیر است و عالم در چشمی که به اندازه عدس است چطور انطباع می یابد؟ و اگر انطباع کبیر در صغیر جایز است پس کوچکی زاویه موجب صغر شبح و مرئی نمی شود
وجه این نظر این است که در اینجا دو صورت است؛
-انطباع کبیر در صغیر ممتنع است: و همین امتناع سبب و سرِّ این است که صغر زاویه موجب صغر شبح می شود نه این که صغَر زاویه سبب صغر شبح شود
-انطباع کبیر در صغیر جایز است: در این صورت صِغَر زاویه موجب کوچکی شبح نمی شود و امکان دارد که شبح بزرگی در زاویه کوچکی نقش ببندد
دلیل پنجم انطباعیون: چشم با اندازه ی کوچکی که دارد با حکمت خداوندی متشکل از 7 طبقه و 3 رطوبت است حاجی سبزواری در حاشیه گوید: ترتیب 7 طبقه در این شعر فارسی به نظم در آمده است و ترتیب آن از داخل به خارج است؛
کرد آفریدگار توانا به نظم خویش چشمت ****به هفت پرده و به سه آب منتظم
صلب و مشیمه شبکه زجاج آن گهی جلید****پس عنکبوت و بیض عِنَب، قَرن و ملتهم

به ترتیب از داخل چشم؛
1-طبقه صلبیه
2-طبقه مشیمیه
3-طبقه شبکیه
4-رطوبت زجاجیه
5-رطوبت جلیدیه: که در وسط قرار دارد و ریاست با آن است و ابصار هم با آن صورت می گیرد و به قول حاجی بقیه طبقات و آب ها خادم و وقیه و حافظ جلیدیه می باشند
6-طبقه عنکبوتیه
7-رطوبت بیضیه
8-طبقه عنبیه
9-قرنیه
10-ملتهمه
حال دلیل 5 این است که اگر ابصار به انطباع نباشد خلقت طبقات و رطوبات چشم و شکلی که هر کدام دارند بیهوده و بی فایده می شود زیرا مثلا جلیدیه صاف است تا تکیّف به الوان و رنگها بیابد اما شکل جلیدیه تَفَرطُع دارد یعنی جلوی آن کمی پهن است و بعد میل به طول می یابد تا در عصب مجوّف بینایی جای بگیرد این شکل را تفرطع گویند زیرا اگر جلیدیه دایره شکل بود اجزای کمتری را از مرئی و مبصر تلقی و اخذ می کرد
عنبیه که شبیه دانه انگوری است که از خوشه جدا می شود وسط آن سوراخ است تا در آن نور نفوذ کند و شبح و صورت به جلیدیه برسد
اما قرنیه سوراخ نیست زیرا رقیق و صاف و سفید است و مانع نفوذ نور و صورت به جلیدیه نمی شود
نقد این دلیل: احتمال دارد طبقات و رطوبات و اشکال برای فواید و حکمت های دیگری باشد نه برای انطباع « و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال »

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo