< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه خروج شعاع
فصل (8): فيما قاله أصحاب الشعاع‌
و اعلم أن علم المناظر و المرايا فن على حدة اعتنى به كثير من المحققين و بنوا الكلام فيه على خروج الشعاع بمعنى وقوعه من العين إلى المرئي كما يقع من الشمس و القمر و سائر الأجسام النيرة على ما يقابلها على هيئة شكل مخروط رأسه عند النير- و قاعدته عند ما يقابله فهذا مما يستدعي الظن بأن الرؤية بخروج الشعاع من البصر- و يكون المرئي هو ما يقع عليه الشعاع و لكنا قد أقمنا البرهان على أن المحسوس لكل حاسة هو الصورة الإدراكية المفارقة عن المادة لا التي هي في مادة جسمانية و مع ذلك لا بد في الإبصار من مقابلة البصر لما يقع صورته عند القوة المدركة و البصر كالنقطة- و مقابلة النقطة مع الجسم يوجب أن يتوهم بينهما شكل مخروط و نحن لا ننكر أيضا تحقق الشعاع من البصر إلى المرئي صورته لكن نقول لا بد في الرؤية من حصول صورة المرئي للنفس و جميع ما ذكره أصحاب الشعاع غير مناف لما ذهبنا إليه و إن وافق رأيهم أيضا فإن الموافقة بين المذهبين المتخالفين في كثير من اللوازم غير مستعبد.
كقولهم إن الشي‌ء إذا بعد يرى أصغر مما إذا قرب لأن المخروط يستدق فيضيق زواياه التي عند الباصرة و يضيق لذلك الدائرة التي عند المبصر و كلما ازداد الشي‌ء بعدا ازدادت الزوايا ضيقا و الدائرة صغرا إلى أن ينتهي في البعد إلى حيث لا يمكن الإبصار.
و كقولهم يرى الشي‌ء في الماء أعظم منه في الهواء لأن الشعاع ينفذ في الهواء على استقامة و أما في الماء فينعطف الشعاع إلى السهم و يتراكم من سطح الماء إلى المرئي فيرى المرئي أعظم لأن الزاوية التي بإزائه في الجليدية بحالها في العظم- و عظم المرئي تابع لعظم تلك الزاوية فبعضه ينفذ مستقيما و بعضه ينعطف على سطح الماء ثم ينفذ إلى المبصر فيرى في الامتداد الشعاعي النافذ مستقيما و منعطفا معا من غير تمايز و ذلك إذا قرب المرئي من سطح الماء و أما إذا بعد فيرى في الموضعين- لكون رؤيتهما بالامتدادين المتمايزين.

فصل 8:
این فصل درباره خروج شعاع در باب ابصار و نظریه حکمای ریاضی است مرحوم ادیب نیشابوری متناسب با این باب چند بیت شعر دارند؛
بی پرده برون آ که کس روت نبیند****بشنو ز من این و مشو ز بنده مکدر
گویند حکیمان که رود خط شعاعی****از دیده سوی آنچه به چشم است برابر
تا خط شعاعی به بصر باز نگردد****در باصره حاصل نشود صورت مبصر
حسن تو به حدی است که آن خط شعاعی****برگشتنش از فرط ولع نیست میسر

حکمای ریاضی ابصار را در این می دانند که شعاع های نوری از چشم خارج می گردد، به مرئی و مبصر برخورد می کند و دوباره این شعاع ها به چشم بر می گردد و انعکاس می یابد و این گونه ابصار محقق می شود
ملا صدرا در این فصل راجع به نظریه ایشان مطالبی را بیان می دارندایشان می فرماید: علم مناظر و مرایا علم مهمی است که مورد توجه علمای اسلام است ابن هیثم کتابی در این علم دارد وی مخترع تاریکخانه عکاسی است
ملا صدرا می فرماید: مبنای علم مناظر و مرایا بر اساس خروج شعاع در ابصار است در این علم می گویند: هر جسم مضیئ و روشنی اگر مقابل یک جسم صیقلی و صافی مانند آینه قرار گیرد شعاعی از آن جسم صیقلی خارج و به جسم صاف مثل آینه بر خورد می کند و این شعاع از آینه به آن جسم مقابلش انتقال می یابد وقتی چشم به این آینه نظر می کند از چشم شعاعی خارج شده و به آینه می خورد و آن شعاع از آینه به اجسام مقابل آن انعکاس می یابد و به این ترتیب چشم اجسام مقابل آینه را می بیند.
نظر ملا صدرا: در باب کیفیت ابصار همان انشاء نفس است که بیان شد و مُدرَک صورت مجرد مثالی است که نفس باذن الله در صقع خود آفریده است نه آن صورت مادی که در خارج حلول پیدا کرده است
اما ملا صدرا نظریه خروج شعاع را از باب اعداد برای ایجاد و انشاء نفس می پذیرد و می فرماید: خروج شعاع حکمای ریاضی مُعدّ برای انشاء نفس و زمینه ساز آن می باشد
نظریه علامه طباطبایی: این انصافی از ملا صدرا در خروج شعاع است و خوب بود این انصاف را در نظریه انطباع هم می پذیرفتند و آن را نیز از باب اعداد برای انشاء نفس قبول می کردند
پیش از این در حاشیه و در تعلیقه علامه نظریه انطباع را نیز از معدات نظریه ملا صدرا بر شمرده اند و آسیبی هم برای نظریه انشاء نفس ندارد اما مطلبی در این جا وجود دارد که در فصل قبلی ملا صدرا ادله منکرین انطباع را تقریر فرمود که پاسخی برای برخی از آنها را امکان پذیر نمی دانستند ؟ دلیل 3 و 4 را ملا صدرا فرمود: قوی است و جوابی ندادند لا اینجا نظریه انطباع را به عنوان اعداد در نظریه انشاء نفس بیان نفرمود.
مردمک چشم نقطه است و وقتی نقطه با سطح جسمی برابر می شود شعاعی که از سطح جسم خارج می شود و به چشم می رسد به صورت یک مخروط نوری فرض می شود که رأس آن مخروط در مردمک چشم است و قاعده آن نیز بر جسمی است که مقابل چشم قرار می گیرد
به هر حال ملا صدرا می فرماید: لوازم قول به خروج شعاع هم از نظر ما پذیررفته است و اشکال ندارد که 2 نظریه مختلف در لوازم نظریه مشترک باشند که از آن جمله 4 مورد را بیان می فرماید؛
لازمه 1: وقتی جسم نزدیک به چشم است بزرگتر دیده می شود و وقتی دور از چشم است کوچکتر دیده می شود چرا چنین است؟
توجیه انطباعیون: در گذشته قایلان به نظریه انطباع این طور توجیه می کردند: هر چه جسم به چشم نزدیک تر باشد زاویه مخروط که در چشم تشکیل می شود بزر گتر خواهد بود و لذا صورتی که در آن زاویه بزرگتر انطباع می یابد بزرگتر است و هر چه جسم دورتر باشد زاویه مخروط فرضی کوچکتر است و لذا جسم کوچکتر دیده می شود و جسم کوچکتر است
ایشان بر این باورند که چون ابصار در زاویه انطباع صورت می گیرد لذا فاصله نزدیک و دور جسم باعث می شود جسم بزرگتر و کوچک تر دیده شود
ولی بنابر نظریه خروج شعاع ابصار در قاعده مخروط تحقق می یابد و قاعده مخروط بر سطح جسم قرار دارد و سطح هم یکسان است جسم در مقابل چشم یک سطح بیشتر ندارد که در برابر چشم واقع شده است حال چه نزدیک و چه دور لذا ایشان بر این باور بودند که بنا بر نظریه خروج شعاع می توان وجهی بیان کرد که چرا جسم در دور و نزدیک کوچک و بزرگ دیده می شود.
توجیه قایلان به خروج شعاع: این سخن ایشان را ملا صدرا هم قبول دارد ایشان می گویند: هر چه جسم به چشم نزدیکتر باشد زاویه ی مخروط در چشم بزرگتر است و لذا قاعده مخروط هم بزرگتر است و دایره ای که در قاعده مخروط تشکیل می شود هم بزرگتر است و مَثَل آن دایره مانند یک آینه بزرگ است لذا جسم در آن بزرگتر دیده می شود و هر چه جسم دور تر از چشم باشد زاویه مخروطی هم که در چشم تشکیل می شود کوچکتر و حادّتر و تنگ تر می شود و هم قاعده مخروط که در سطح چشم تشکیل می شود کوچکتر است اما این کوچکتر شدن قاعده باعث نمی شود که فقط مقداری از جسم دیده شود بلکه مثال آن دایره کوچک که در قاعده تشکیل می شود مَثَل آینه کوچکی است که جسم در آن کوچک دیده می شود و این شعاعی که از چشم خارج می شود هر چه از چشم دور تر می شود و فاصله بیشتری می یابد و شعاع نوری ضعف بیشتری می یابد و این شعاع نوری- که البته چندین شعاع و چندین زاویه است- در فاصله بیشتر ضعف بیشتری می یابد زیرا شعاع با قُرب و بُعد جسم ضعف بیشتری می یابد تا جایی که اگر جسم از فاصله معینی دور تر شد شعاع نوری از بین می رود و دیگر جسم دیده نمی شود.
لازمه 2: اگر حوضی با عمق کم باشد و جسمی در ته آن قرار گیرد که به ما نزدیک باشد ما آن را بزرگتر از آن مقداری که هست می بینیم اما در بیرون این گونه نیست و در خارج به همان بزرگی در آب دیده می شود نیست چرا؟
ایشان می گویند: جسمی که در عمق کم آب است وقتی شعاعی که از چشم خارج می شود و به آن جسم برخورد می کند به چشم بر نمی گردد بلکه به ساق ها و ضلع های مخروط فرضی بر می گردد و این شعاع ها مرتب روی سطح جسم و قاعده مخروط متراکم و انباشته می شود تا به سطح آب برسد لذا ما جسم را بزرگتر از آن که هست می بینیم به خاطر این شعاع های منعطف شده و انباشته شده ی روی هم به طرف ساق هاست نه به طرف چشم ما.
اما اگر جسم داخل آب نباشد هر چه که این جسم نزدیک تر به ما باشد زاویه و قاعده دایره بزرگتر دیده می شود به اندازه واقعی خود و هرچه دور تر باشد زاویه و قاعده تنگ تر و کوچک تر دیده می شود و جسم کوچکتر رؤیت می شود
اما در یک حوض عمیق و جسمی که در ته و کف آن حوض قرار بگیرد در این صورت ما جسم را 2 تا می بینیم چرا در صورت قبل بزرگتر می دیدیم و در این فرض 2 تا؟
زیرا در آب کم عمق شعاع های مستقیم و منعطف که به چشم می رسد؛ یعنی شعاع هایی که مستقیم به چشم می خورد و شعاع هایی که منعطف شده و به ساق ها مخروط می خورد، این ها از یکدیگر در آب کم عمق متمایز نیست لذا جسم یکی اما بزرگتر دیده می شود اما وقتی عمق آب زیاد است این شعاع های مستقیم که به جسم می خورد و به چشم بر می گردد با شعاع های منعطف به سوی ضلع های مخروط که کاملا از هم متمایز است از این روی که فاصله جسم زیاد است لذا جسم دو تا دیده می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo