< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

93/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی تعریفات نفس
و أما من جعل النفس جسما:
أراد بالنفس النفس الخيالية الحيوانية و لم يرد بالجسم هذه الأجسام الطبيعية الواقعة تحت الحركات و الانفعالات بل شبحا برزخيا صوريا أخرويا له أعضاء حيوانية و تلك النفس صورة حيوانية حية بذاتها ليست حياتها بأمر عارض عليها كهذه الأجسام و بوساطتها يتصرف النفس الناطقة في هذا البدن الطبيعي و يدرك الجزئيات و الحسيات كما اتفق عليه جميع السلاك و المكاشفين و ذلك الجسم هو الصورة التي يراها الإنسان في المنام حيث يجد نفسه مشكلا مصورا بجوارح و أعضاء و إنه يرى شخصه في المنام يدرك إدراكات جزئية و يعمل أعمالا حيوانية- فيسمع بإذنه و يرى بعينه و يشم بأنفه و يذوق بلسانه و يلمس ببشرته و يبطش بيده و يمشي برجليه و هذه كلها أعضاء روحانية غير هذه الأعضاء الطبيعية.
و أما قول من قال إنها هي من الأجرام التي لا تتجزى:‌
فأراد بها الأجرام‌ المثالية التي لا مادة لها و قد مر بيان أنها لا تقبل القسمة الوهمية فضلا عن الخارجية إذ لا مادة لها فقسمتها بالوهم يرجع إلى إيجاد الوهم فردين آخرين منها ابتداء لا بجعل جسم معين جسمين و كذا وصل الجسمين الخياليين جسما واحدا عبارة عن إيجاد جسم آخر من كتم العدم.
و أما نسبة الكروية إلى النفس:‌
فلأنها أبسط الأشكال و لهذا كانت الأفلاك كرية فالنفس إذا تصورت و تشكلت و وقعت في عالم الطبيعة كانت كرة كالأفلاك لكونها أسهل حركة كما قالوا إذ بالحركة يخرج كمالات النفوس من القوة إلى الفعل ثم التركيب الاتحادي بين النفس و البدن ثابت عندنا كما ذهب إليه أيضا بعض المتأخرين- فاتصاف النفس بصفات الجسم بالمعنى الذي هو جنس متحقق لكونها مبدأ فصله و تمام ذاته و إن لم يتصف بما هو مادة و هي صورة و معلوم أن اعتبار الجنس و الفصل غير اعتبار المادة و الصورة و في الاعتبار الأول كما يتصف الأجسام بصفات النفوس كذا يتصف النفوس بصفات الأجسام و لذلك تشير إلى نفسك بأني كاتب جالس فكون النفس الفلكية كرة من هذا القبيل.

کسانی از راه حرکت به معرفت نفس نایل شده بودند خود دو گروه می شدند؛
1-نفس جسم است: این گروه هم خود چند دسته می شوند
2-نفس جسم نیست:
در مورد ایشان قبل از تقسیم، ملا صدرا می فرماید: مقصود ایشان از جسمانیت نفس، نفس حیوانی و بدن مثالی و جسم مثالی است همان جسم و بدنی که در آخرت نفس با آن جسم، بدن محشور خواهد شد. بعد ملا صدرا چند خصویت برای بدن مثالی بیان می کند
خصوصیات بدن مثالی:
1-بدن مثالی حیّ بالذات است یعنی حیات ذاتی آن است«ان الدار الآخرة لهی الحیوان» بر خلاف حیات در بدن عنصری که به برکت نفس حیات بر آن عارض شده است و اگر نفس نباشد بدن می میرد
2-در نشأه آخرت و مثال، نفس به صورت بدن مثالی در می آید و نفس متشکل به شکل بدن مثالی و متجسم به جسم مثالی می شود و چنان تجسدی می یابد نفس هم زنده است
سؤال: بنا بر نظر ملا صدرا که قایل به جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس ناطقه است همین بدن طبیعی خود مرتبه نازله نفس است چه فرقی است؟
جواب: بله نفس است که در تمام مراتب ظهور می کند اما بین مرتبه طبیعت و مرتبه مثال فرق است عالم طبیعت عالم خفا و غیبت و ماده است و نشأه مثال و آخرت عالم ظهور و ادراک و شعور و تجرد است و لذا در مرتبه عالم مثال که نفس به صورت بدن مثالی در می آید این بدن مثالی یکپارچه شعور و ادراک و حیات می شود
3-بدن مثالی حرکت و انفعال و تغیر ندارد بر خلاف جسم طبیعی عنصری. هیچ حرکت و تغییری در بدن مثالی راه ندارد زیرا حرکت «خروج الشیئ من القوة الی الی الفعل» است اما در عالم مثال قوه ای در کار نیست زیرا حامل قوه ماده است و ماده کمپانی و مرکز قوه است اما عالم مثال عالم تجرد غیر تام و مجرد از ماده است نه مجرد از شکل و مقدار
4-تمام اعضایی را که بدن عنصری دارد بدن مثالی هم دارد چشم و گوش بدن طبیعی را بدن مثالی هم دارد و همان طور که با بدن طبیعی و اعضای بدن طبیعی ادراکات و حرکات جزئیه صورت می گیرد همان طور هم با بدن مثالی هم ادراکات و اعمال جزئی صورت می گیرد با چشم مثالی هم می ببینی و با گوش مثالی می شنوی و با پای مثالی راه می روی و با دست مثالی می گیری همانند چشم و گوش و دست و پای بدن طبیعی که این افعال را انجام می دهد. حرکت در نشأه مثالی است اما به عنوان تمثل حرکت است و به عنوان صورت مثالی حرکت است نه خود حرکت که خروج از قوه به فعل باشد مثل این که ما از مدرسه فیضیه به حرم برویم گاهی هم آن را تصور می کنیم و صورت حرکت از فیضیه تا حرم را تصور می کنیم این در نشأه مثال است اما در عین حال حرکت هم نیست مانند زمان که مقدار حرکت است صبح و شام در مرتبه طبیعت است نه در عالم مثال بلکه در عالم مثال تمثل صبح و شام در عالم مثال است و دیگر لازم نیست انتظار بکشی تا شب فرا برسد
پنج حسی هست جز این پنج حس****آن چو زرّ سرخ و این حس همچو مس
صحت این حس بجویید از طبیب****صحت آن حس بخواهید از حبیب
کی به بازاری که اهل محشرند****حس مس را همچو حس زر خرند

بدن مثالی هم چشم و گوش دارد الا فرقی که بین اعضای بدن مثالی با اعضای بدن عنصری دارد این است که اعضای بدن عنصری حیات ذاتی ندارند و حیاتشان بالعرض است اما اعضای بدن مثالی خود حیات دارند زیرا بدن مثالی حی بالذات است و قرآن فرماید: «اذ قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیئ » آن عالم سراسر حیات است و « ان الدار الآخرة لهی الحیوان » هر آنچه در آن نشأه است شراشرش شعور و حیات است
5-دیگر این که بدن مثالی متعلق اولی نفس در نشأه طبیعت است بعد به واسطه بدن مثالی است که نفس به بدن مثالی و عنصری تعلق می یابد
6-این بدن شخص و انسان که در خواب خود را به صورت آن بدن می بیند در خوابی خود را به صورت بدن می بینیم و با آن بدن افعالی را انجام می دهیم و این بدن یک نمونه از همان بدن مثالی اخروی است
پس آنان که از طریق حرکت به معرفت نفس نایل شدند و آنانی که نفس را جسم می دانند ملا صدرا می فرماید: مرادایشان از نفس، نفس حیوانی و مرادشان از جسم هم جسم مثالی است
بعد آنانی که بدن را جسم می دانند خود به 3 گروه تقسیم می شوند؛
1-ذیمقراطیس: نفس اجزای لایتجزی است اجزایی که اجرام اند
2-جسمی که متحرک اجرام لایتجزاء است نفس است
3-نفس نار است
ملا صدرا نظرات ایشان را تبیین می کند
بررسی نظریه نخست: در این نظریه 3 مطلب وجود دارد؛
1-نفس اجزاء و اجرام صغار لا یتجزاء است
2-این اجرام کروی شکل است
3-این اجرام مانند ذرات غباری است که در آفتاب دیده می شود و دایم الحرکة اند و در حقیقت با نفس کشیدن و استنشاق و تنفس بقای نفس حفظ می شود و ما با نفس کشیدن این اجرام را در بدن داخل و با بازدم خارج و با نفَس جدیدی که می کشیم نفس استبقاء و حفظ می شود و می گفتند: نفَس غذای نفس است
بررسی مطلب نخست: ملا صدرا می فرماید: مراد ایشان از اجرام، اجسام مثالی است و نفس هم همان نفس حیوانی است جسم مثالی غیر قابل تقسیم و تجزیه است در فصل قبل گذشت که صورت خیالی تقسیم ذهنی و خیالی را نمی پذیرد تا چه برسد به تقسیم طبیعی. و فصل و وصل در جسم خیالی از باب ایجاد جدید است نه فصل و وصل مادی وقتی کتابی را دو تکه بکنی همین کتاب را دو تکه کرده ای و هنگامی که آن را به هم متصل می کنی باز خود این کتاب است که بهم اتصال می یابد اما صورت مثالی این کتاب این طور نیست که صورت اولی تقسیم شود بلکه دو صورت جدید ایجاد می شود و با چسباندن دو صورت به هم همان یک صورت اولی نیست بلکه صورت جدیدی ایجاد می شود
بررسی مطلب دوم: این که نفس کروی است اشاره به بساطت جسم مثالی دارد و به صورت بلا ماده بودن آن اشاره دارد صورت مثالی فقط صورت است و ماده ندارد مجرد از ماده است زیرا شکل کره ابسط اشکال است
تعریف شکل کره: 3 تعبیر از مهندسین و حکما در این باره وجود دارد مهندسین کره را از مقوله کم می دانند و حکماء آن را از مقوله کیف می دانند
و کره عبارت است از؛
-خطی منحنی که بر سطحی احاطه پیدا کرده
-یا سطحی که خطی منحنی بر آن احاطه کرده است
-یا کیفیتی که از احاطه یک خط منحنی بر سطحی حاصل می شود
در همین جا ملا صدرا بیانی در باره سرّ کروی بودن جرم عنصری فلک دارد که چرا کروی است؟
چون نفس فلک به صور جرم فلک در این عالم طبیعت در می آید؛
- و از یک طرف بدن با نفس اتحاد دارد و « حکم احد المتحدین یسری الی الآخر»
- و از طرف دیگر هم نفس بسیط است و حکم و صفتش به خاطر ویژگی آن به خاطر تجردش بساطت است این ویژگی نفس به جسم و جرم و بدن سرایت می یابد
-و لذا جرم فلک هم کره است زیرا کره بسیط ترین شکل است.
اتحاد بدن وجسم با نفس از باب اتحاد ماده با صورت است که ملا صدرا به آن معتقد است.
اختلاف است که ترکیب ماده و صورت، انضمامی است یا ترکیب اتحادی؟
ملا صدرا به ترکیب اتحادی قایل است البته در این ترکیب ملا صدرا از سید سند پیروی کرده است و ابتدا صدر الدین دشتکی قایل به ترکیب اتحادی نفس و بدن شده است به قول حاجی سبزواری؛
انّ بقول سید السناد****ترکیب عینیة اتحادی

توضیح ترکیب اتحادی: اگر ماده و صورت در خارج یکی اند پس چرا دو تا شمرده می شوند؟ یکی به عنوان ماده و یکی به عنوان صورت؟
جواب: این ترکیب اتحادی به لحاظ مرحله و مرتبه ای است که این ماده با این صورت نباشد حال یا به اعتبار ما کان یا به اعتبار مایوؤل الیه مثلا؛
- در مرحله قبل از این صورت که ماده با صورت دیگری بود آن صورت دیگر با ماده هیولای ثانیه برای این صورت شدند (اعتبار ماکان که ماده بود و صورت نبود)
-اما الان این ماده و صورت یکی است
همین مطلب را ملا صدرا در عبارت این طوری بیان می دارد: اتحاد بدن و جسم با نفس بین جسم به معنی جنس است نه جسم به معنی ماده یعنی ما که می گوییم: ماده و صورت اتحاد دارند و بدن و نفس و جسم و صورت یکی اند جسم جنسی و لا بشرط را می گوییم نه جسم به معنی ماده که بشرط لا است و همان ماده ای است در آن وقتی که صورت نبود، باشد یا صورتی که بعدا بدون این ماده خواهد بود، باشد خیر همین ماده ای که الان این صورت روی آن است با این صورت یکی است اینها اتحاد دارند و ترکیبشان اتحادی است زیرا جسم به معنای جنسی، جسم لابشرط است که با نفس اتحاد دارد اما بشرط لا که به معنی ماده باشد بدون نفس است و آن ماده ای است که هنوز این صورت و نفس روی آن نیامده است.
این که حکم احد المتحدین یسری الی الآخر وقتی بدن و نفس با هم اتحاد داشته باشند ویژگی هر کدام به دیگری سرایت می کند ایشان مثال می زند به این که بگویی: «انا کاتب انا جالس» در حالی که کتابت و جلوس صفت جسم است که به نفس نسبت می دهی از باب سرایت حکم احد المتحدین به دیگری نسبت داده می شود. و یا بگویی:دلم تنگ شده است تنگی مربوط به بدن و ماده است که به نفس نسبت داده می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo