< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مناقشاتی در سخن ابن سینا
الثالث: أن قوله هذه الحركة لا يخلو إما أن يكون مكانية أو كمية أو كيفية أو غير ذلك إلى آخره.
مدفوع بأن هذه الحركة خارجة عن الأقسام المذكورة لأنها حركة جوهرية اشتدادية و لم يقم برهان في نفي الاشتداد الجوهري و ما ذكره الشيخ في إبطاله قد مر بيان ضعفه و وهنه.
الرابع: أن قوله و أما الحركة على سبيل الاستحالة فإما أن تكون حركة عن كونها نفسا فيكون إذا تحركت لا تكون نفسا و إما حركة في عرض من الأعراض- فأول ذلك أن لا يكون تحركها من نحو تحريكها إلى آخره.
أقول: فيه إن الشيخ قد خلط في كل موضع أراد إبطال الاستحالة في الجوهر بين الوجود و الماهية و جعل الحركة الكونية عبارة عن خروج الشي‌ء في كل آن‌ إلى ماهية أخرى بالفعل و ليس الأمر كذلك فإن الأشد و الأضعف و إن كانا متبائنين في النوعية لكن تباينهما بالماهية عند ما كان الوجود حاصلا لهما بالفعل و أما عند الحركة الاشتدادية فللكل وجود واحد شخصي زماني له ماهية واحدة لها في كل آن مفروض حد من الوجود بالقوة القريبة من الفعل كما مر بيانه فالحركة في الأكوان الحيوانية مثلا لا يستلزم إلا خروج المتحرك من كون حيواني إلى كون آخر حيواني لا خروج الحيواني من الحيوانية إلى غيرها كالفلكية مثلا إذ كل ما يقبل الأشد و الأضعف يجوز فيه الاشتداد و التضعيف و مقولة الجوهر عندنا كمقولة الكيف في أنه يقبلهما فجاز لبعض أنواعه المتعلقة بالمواد حركات الاستحالة الجوهرية فكما أن الاشتداد لا يخرج السواد إلى غير السواد بل يخرجه من نوع منه إلى نوع آخر أو من شخص فقط إلى شخص آخر إما بالقوة كما في أوساط الحركة أو بالفعل كما في انتهاء الحركة فكذلك لا يخرج الجوهر إلى مقولة أخرى و لا إلى جنس آخر غير ما كان إلا في حركات كثيرة يؤدي بالمتحرك إلى غير جنسه كالسواد في تضعفه حتى يخرج من جنسه‌ إلى غير جنسه و كالإنسان في استكمالات نفسه حتى يصير ملكا من الملائكة أو في اعوجاجاته و تنقصاته حتى يصير شيطانا أو بهيمة
ثم إن نفسية النفس و إن كانت إضافة وجودية لها إلى البدن فلا يلزم من حركتها على الإطلاق لا كونها نفسا.

اشکال ابن سینا بر کسانی است که از راه حرکت اثبات نفس می کردند قبل از بیان اشکال توضیحی که تکامل کننده بحث گذشته است بیان می شود تا تصور تهافت در بحث گذشته پیش نیاید.
توضیح: گفته شد که نفس متحرک بالذات است و طبق قاعده مسلمه ای که تمام حرکات باید به محرک غیر متحرک ختم شود و متحرک؛
- یا مفید حرکت است مانند حرکات مکانی
-و یا مفید وجود متحرک در حال حرکت است مانند حرکات طبیعیه جوهریه
و این با متحرک بالذات بودن نفس تهافت دارد زیرا متحرک بالذات بودن نفس طبق تبیین و تأویل ملا صدرا، نفس در مرحله طبیعت است که متحرک بالذات است اما مثال برای صورت اول است که حرکات مکانی است مراد نفس مجرد است که حرکتی در آن نیست و این ها با هم تهافتی ندارند
اشکال سوم ابن سینا: شما می گویید: نفس متحرک بالذات است و حرکت هم یکی از اقسام کمی و کیفی و اینی و وضعی است حال حرکت نفس از کدام قسم است؟
جواب ملا صدرا: هیچ کدام زیرا نفس متحرک بالذات است به حرکت جوهری البته نفس در مرتبه طبیعت این گونه است و حرکت جوهری دارد و با جسمانیة الحدوث و روحانیة البقائی خود به حرکت جوهری در مرتبه طبیعت حرکت می کند و برهانی هم بر نفی حرکت جوهری نداریم سخنان ابن سینا هم در نفی حرکت جوهری – که در جلد 3 آمده - ضعیف است
اشکال چهارم ابن سینا: این که گویید: نفس متحرک بالذات است آیا این حرکت در خود نفس و در ماهیت آن است؟ یا این حرکت در اعراض نفس است؟ و مانند وجود و اراده می باشدکه اعراضی برای ماهیت نفس اند
-اگر حرکت در ماهیت نفس است دیگر نفسی باقی نمی ماند تا متحرک بالذات باشد
-اگر حرکت در عرَض نفس و وجود و اراده نفس باشد لازم می آید حرکت نفس از نوع تحریک نفس نباشد زیرا حرکت در وجود و اراده نفس است و تحریک نفس از قبیل اینی و مکانی است
جواب ملا صدرا: این اشکال دو بخش دارد و به هر دو بخش باید جواب داده شود؛
جواب از بخش نخست: ملا صدرا در ضمن جواب از بخش اول نکاتی مهم و مفیدی در باب حرکت جوهری بیان می دارند بحث حرکت جوهری مسأله دشواری است که پیش تر هوش افراد را با حرکت جوهری می سنجیدند
به عنوان مقدمه ای برای این جواب نکاتی بیان می شود؛
نکته نخست: هر چیزی که پذیرای شدت و ضعف و تشکیک باشد قابل اشتداد و تضعُّف (حرکت) هم هست؛
- حرکت اشتدادی حرکت از ضعف به شدت است
- و حرکت تضعفی حرکت از شدت به ضعف است
مثلا وجود سواد قابل شدت و ضعف است یا مانند نوزاد که متولد می شود رنگ موهای او کم رنگ است بعد با رشد سواد موهایش شدید تر می شود این کیفی که سواد باشد اشتداد و تضعُّف است و حرکت در آن راه دارد و موهای نوزاد به تدریج سیاه تر می شود
نکته دوم: جوهر هم مانند کیف قابل شدت و ضعف است و در نتیجه، اشتداد و حرکت هم در آن جایز است و امکان دارد جوهر مانند جوهر حیوان که حیوانیت ضعیف یا شدید باشد قابل شدت و ضعف است لذا طبق نکته اول قابل اشتداد و حرکت هم هست یعنی امکان حرکت حیوانیت ضعیف به طرف حیوانیت قوی امکان پذیر است البته به این معنا نیست که موش گربه شود بلکه باید نتجیه گیری را به پایان مقدمات وا نهاد
نکته سوم: حرکت تنها در جواهر مادی و اجسام است نه در جواهر مجرده زیرا حرکت «خروج الشئ من القوة الی الفعل تدریجا» است حرکت مستلزم قوه است و حامل قوه ماده است لذا حرکت در جایی امکان دارد که ماده باشد اگر بساط ماده در موجودی پهن و گسترده نباشد حرکت هم در آن موجود راه ندارد و لذا جواهر مجرده که حالت انتظاری ندارند حرکت در آن ها راه ندارد
نکته چهارم: در حرکت جوهری اضعف و اشد در صورتی تباین و تعدد ماهوی و نوعی دارند که وجودات متفرقه متعده بالفعل داشته باشند در مثال سیاه تر شدن موهای سر نوزاد، در این مثال مشکی کم رنگ و پر رنگ دو ماهیت به حساب نمی آید زیرا دارای دو وجود جداگانه متعدد نمی باشد همان موی مشکی کم رنگ پر رنگ می شود برخلاف وقتی که دو جسم داشته باشیم در یکی سواد ضعیف و در دیگری سواد شدید باشد در اینجا دو سواد دو نوع و دو ماهیت به حساب می آید یا در مثال موش و گربه اگر حیوانیت ضعیف و حیوانیت قوی به دو وجود باشد دو ماهیت و نوع به حساب می آید یکی موش و یکی گربه است اما این حیوانیت ضعیف و قوی در یک حیوان که اول ضعیف است و بعد قوی می شود در این صورت اشد و اضعف دو نوع و دو ماهیت به حساب نمی آید
آنچه در تعریف تفصلی انسان می آید که نوعی از حیوان است؛ جوهر، قابل للابعاد الثلاثة (جسم مطلق)، نامی، حساس، متحرک بالارادة و ناطق، تمام این قیود در تعریف انسان به کار گرفته می شود اگر به وجودات متعده متفرقه موجود شوند ماهیات مختلفه می شوند اما وقتی در یک موجود مانند انسان وجود بیابند دیگر ماهیات گوناگون و مختلف نمی باشند و اگر در یک وجود تحقق بیابند مثلا حیوانیت ضعیف و قوی در این صورت وجود اضعف قوه وجود اشد می شود و وجود اشد فعلیت وجود اضعف می شود تمام این مفاهیم و قیود در تعریف تفصیلی انسان چنین است جوهر ناطق بالقوه است و ناطق فعلیت همان جوهر می شود و هر چه از طرف جوهر به طرف ناطق نزدیک شویم این قوه نزدیک تر به فعلیت می شود یعنی قوه قریبه من الفعل می شود نه این که اینها ماهیات گوناگون باشد.
یا در آن مثال سواد، اگر سواد ضعیف و سواد قوی به دو وجود موجود شوند 2 نوع و ماهیت به حساب می آیند اما اگر در یک چیز وجود یافتند مانند موی نوزاد که ابتدا کمرنگ است و بعد پررنگ می شود آن وجود سیاهی کمرنگ قوه ی وجود سیاهی پررنگ است و سیاهی پررنگ فعلیت سیاهی کمرنگ است
نکته پنجم: با توجه به نکته قبلی، حرکت جوهری تبدل انواع نیست زیرا بنا شد انواع گوناگونی در کار نباشد و اضعف و اشد در یک وجود تحقق بیابد لذا تباین نوعی ندارند تبدل انواعی (نظریه ترانسفورمیس) که مربوط به داروین و لامارک و اریستوفانس (از حکمای یونان قدیم که 300 سال قبل از میلاد می زیسته) است و بر این باورند که انسان در ابتدا میمون و از تبار نئاندرتال ها و پیتاکانتروپوس ها و نخستین ها بوده است، باطل می شود تبدل انواع که نوعی به نوع دیگر تبدیل شود درست نیست و حرکت جوهری تبدل انواع نیست و نوعی به نوع دیگر تبدیل نمی شود
نکته ششم: این که گوییم در حرکت جوهری تبدل انواع نیست در ظاهر نیست و الا در باطن تبدل هست به حسب ظاهر که میمونی انسان شود غلط است اما تبدل نوع در باطن و خُلق هست زیرا به نظر ملاصدرا انسان نوع اخیر نیست و از حیث اخلاق و باطن انسان جنسی است که 4 نوع در تحت آن مندرج است؛
-نوع ملکی
-نوع شیطانی
-نوع بهیمی
-نوع سبُعی
در حرکت جوهری به واسطه تکرار افعال اختیاری در باطن به حسب خُلق انسانی فرشته یا شیطان و بهیمه و درنده می شود و این در باطن است و در این باره تنظیری هست در حرکت تضعفی سواد که وقتی جسمی که سیاه رنگ است با گذر زمان که کهنه و فرسوده می شود و به جایی می رسد که نوع سواد متبدل می شود و مثلا خاکستری می شود
جواب ملا صدرا از بخش اول اشکال چهارم ابن سینا: برای جواب یک مقدمه لازم است
مقدمه: ملا صدرا می فرماید: هر وقت ابن سینا حرف از حرکت جوهری به میان می آورد بین وجود و ماهیت خلط می کند تا حرف از حرکت جوهری به میان می آید ابن سینا می پندارد که حرکت در ماهیت جوهر است در حالی که حرکت در وجود جوهر است لذا ابن سینا در بخش اول اشکال می کند که اگر نفس متحرک بالذات است و خود حرکت می کند اگر این حرکت در ماهیت نفس است ماهیت نفسی باقی نمی ماند و متبدل می شود ایشان حرکت جوهری را معنا می کند که تبدل انواع نیست بلکه در حرکت جوهری یک وجود واحد شخصی در بستر زمان با یک ماهیت هست که در هر لحظه ای یک درجه ای از وجود همان ماهیت را دارا می باشد یعنی ابتدا حیوان وجود ضعیفی از ماهیت حیوانیت را دارد و اندک اندک وجود کامل و قوی تری از آن را می یابد زیرا حیوان قابل شدت و ضعف است کما این که انسان هم کمال و ضعف دارد انسان هم یک وجود واحد شخصی با ماهیت انسانی در بستر زمان قرار می گیرد اما در هر لحظه ای مرتبه ای از مراتب وجود آن ماهیت انسانی را دارا می باشد که وجود مراتب ضعیف تر و پایین تر قوه وجود مرتبه شدیده و کامله است و وجود مرتبه شدیده فعلیت وجود مراتب ضعیفه است.
همان طور که وقتی موی نوزاد از سیاهی کمرنگ به طرف سیاهی شدید حرکت می کند هر لحظه ای یک فردی از همان وجود ماهیت سواد را دارد که قوه وجود فرد شدید و قوی است و نوع آن عوض نمی شود و هر چه به فرد قوی نزدیک شود قوه قریبه من الفعل می شود
اصل جواب: ما می گوییم: حرکت در خود نفس است و شما می گویید: نفسی باقی نمی ماند با توجه به این که نفسیت نفس به اضافه و ارتباطی است که با بدن دارد نفس مادامی نفس است که اضافه به بدن داشته باشد و با توجه به این مطلب اگر حرکت در خود نفس باشد لازم نمی آید نفس، نفس نباشد و حرکت در نفس در مرتبه طبیعت است و نفسی که از طبیعت و ماده جدا شد دیگر آن نفس نمی باشد تا وقتی با ماده ارتباط دارد نفس است و الا عقل می شود و حرکت در آن معنا ندارد ر.ک. توضیح در صدر بحث
حرکت در نفس مرتبه طبیعت و نفسی که مشغول اداره و تدبیر بدن در مرتبه طبیعت است وجود دارد و این چنین نفسی حرکت می کند و با این وجود که حرکت می کند باز هم نفس است زیرا نفس مادامی نفس است که در عالم طبیعت باشد و متعلق به طبیعت باشد و اضافه به طبیعت و ماده و بدن داشته باشد.
اما جواب از قسمت دوم سخن شیخ الرییس که اگر در وجود و اراده نفس است لازم می آید حرکت از نوع حرکت اینی و مکانی نباشد جواب این بخش از سخن ابن سینا بعد می آید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo