< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله تجرد نفس ناطقه
فيقال: هذا غير ذلك و هذا جائز لأنه بإلحاق كلي بكلي بل هذا تركيب و ذاك‌تجزية مثلا إلحاق الناطق بالحيوان الذي هو حصة الإنسان يجعله مخالفا للحيوان الذي هو حصة الفرس و قسمة الكل إلى الجزء يوجب مساواتهما فلو كان أجزاء الصورة العقلية كأفرادها و جزئياتها لزم أن يكون كلية تلك الصورة مخالفة لكل واحد من أجزائها فلم تكن القسمة مقدارية و المفروض أنها مقدارية هذا خلف و بالجملة فانقسام الحيوان إلى الإنسان و الفرس و غيرهما قسمة الكلي إلى الجزئيات و هي عبارة عن ضم قيود متخالفة إلى المقسم و القسمة المفروضة في الصورة العقلية قسمة الكل إلى الأجزاء و بينهما فرق ظاهر و أما أنه يمتنع انقسام هذه الصورة إلى جزءين مختلفين فذلك لأنها لو انقسمت إلى أجزاء مختلفة المعاني لكانت تلك الأجزاء لا محالة هي الأجناس و الفصول- لكن الأجزاء المفروضة في الصورة العقلية بحسب الأجزاء التي يمكن فرضها في الجسم غير متناهية فيلزم أن تكون تلك الأجزاء المقومة التي هي الأجناس و الفصول لتلك الصورة غير متناهية و هو محال.
و أيضا: فلأن كل كثرة فإن الواحد و المتناهي فيها موجود فلو كان هناك أجزاء غير متناهية لكان لكل واحد منها ماهية بسيطة فلا يكون ذلك الجزء البسيط ممكن الانقسام إلى جزءين مختلفي الماهية و أيضا فبتقدير أن تكون تلك الصورة مركبة من مقومات غير متناهية و لكل واحد منها محل من الجسم غير ما حله الآخر فيلزم أن يكون للجسم أجزاء غير متناهية بالفعل و ذلك أيضا محال.
و أيضا: إذا فرضنا قسمة فوقع الفصل في جانب و الجنس في جانب ثم إذا فرضنا القسمة على نحو آخر فلا يخلو إما أن يقع في كل جانب نصف فصل و نصف جنس فيكون ذلك انقساما إلى جزءين متشابهين و قد مر إبطاله أو يوجب انتقال الجنس و الفصل- إلى القسمين المفروضين ثانيا فيلزم أن يكون مجرد الفرض يوجب تغير مكان أجزاء الصورة العقلية و يكون محالها و مواضعها بحسب إرادات المريدين و فرض الفارضين.

اشکالی مطرح شد که، می توان صورت عقلیه را به اقسام متشابه تقسیم شود و مقدار و شکل هم پیدا نکند؟
قلتُ: موردی که مستشکل می گوید و آن موردی که در دلیل بود باهم فرق می کند؛
- تقسیم حیوان جنسی به حصصی که حیوان در انواع خود دارد
-تقسیم صور عقلیه به اجزاء و اقسام متشابه تا صورت عقلیه مقدار و شکل بیابد
بین این دو مورد 4 تفاوت وجود دارد؛
1-در مورد اشکال الحاق کلی به کلی است در حالی که در مورد دلیل چنین نیست حیوان جنسی که صورت عقلی و کلی است و به حصص حیوان در انواع خود دارد مانند نوع انسان و فرس از قبیل الحاق کلی به کلی است یعنی مفهوم ناطق که کلی است به حیوان کلی ملحق می شود و مفهوم انسان درست می شود و حصه انسان در حیوان پیدا می شود و بدون این الحاق حصه انسان و فرس درست نمی شود اما در مورد دلیل صورت عقلی و یک مفهوم کلی به دو قسمت به تبع قسمت جسم تقسیم می شود زیرا فرض این است که صورت عقلی در جسم حلول کرده و به تبع تقسیم جسم، صورت عقلی هم تقسیم می شود و الحاقی در کار نیست
2-در مورد اشکال ترکیب است و در مورد دلیل تجزیه و تقسیم است در حصص حیوان ترکیب جنس و فصل است و اما در مورد دلیل ترکیبی وجود ندارد و صورت عقلی به تبع تقسیم جسم دو قسمت می شود
سؤال: فرق دو تفاوت اول و دوم در چیست؟ که الحاق کلی به کلی باشد با ترکیب چه فرقی دارد؟
جواب: جنس فانی در انواع خود است هم در خارج و هم در ذهن برخلاف نوع که در خارج، فانی در افراد خود است و بدون افراد در خارج وجود نمی یابد اما در ذهن نوع می تواند مستقلا وجود بیابد حیوان جنسی را بدون نوع انسان در ذهن و نه در خارج نمی توان آن را پیدا کرد حیوانی که ما در ذهن مستقلا تصور می کنیم و به «جسم نامی حساس متحرک بالاراده» تعریف می کنیم نوع متوسط است نه جنس اما حیوان جنسی را بدون انواع مانند انسان و ناطق و صاهل در خارج و در ذهن نمی توان تصور کرد و یافت حیوان جنسی باید یا با انسان باشد و یا با فرس باشد به ترکیببی که با ناطق و صاهل می یابد
ملا صدرا ترقی کرده و می گوید: ترکیب است نه الحاق تا تصور استقلال باشد و وقتی ترکیب بود یعنی اصلا بدون این که حیوان با ناطق ترکیب شود حیوان جنسی در خارج و ذهن وجود نمی یابد
3-در مورد اشکال اقسام و اجزاء یافت شده یعنی حصص جنس متخالف در حقیقت اند نه متشابه و حصص با هم تخالف دارند حصه ی حیوان با ناطق که نوع انسان شود با حصه حیوان با صاهل که فرس می شود اختلاف در حقیقت و ماهیت دارند نه تشابه لذا جنس را به این تعریف می کنند؛ « هو الکلی المقول علی الکثرة المختلفة الحقایق » و تشابهی در حقیقت و ماهیت باهم ندارند اما اقسام و اجزاء در مورد دلیل بنا بر فرض تشابه در حقیقت دارد
4-مورد اشکال از قبیل تقسیم کلی به جزئیات خود است اما مورد دلیل از قبیل تقسیم کل به اجزاء است در اشکال حیوان به حصص انسان و فرس تقسیم می شود که تقسیم به جزئیات و مصادیق خود است اما در دلیل از قبیل تقسیم کل به اجزاء است و دو قسمی که در حقیقت و ماهیت باهم متشابه اند
با توجه به تفاوت های 4 گانه اگر مورد اشکال از قببیل مورد دلیل باشد یا برعکس مورد دلیل بخواهد از مورد اشکال باشد لازم می آید اقسام و اجزائی که صورت عقلیه در تقسیم می یابد اختلاف در حقیقت و ماهیت بیابد که در این صورت نمی توانند تشابه در حقیقت و ماهیت داشته باشند و نمی تواند از قبیل قسمت به اجزاء باشند بلکه از قبیل قسمت کلی به جزئیات می شود و این خلاف فرض دلیل است
بخش دوم دلیل: چرا قسمت صورت عقلیه به اجزاء مختلف امتناع دارد؟ و صورت عقلی به اجزاء مختلف در ماهیت و حقیقت تا بی نهایت تقسیم نمی شود به 4 دلیل؛
دلیل نخست: اگر صورت عقلیه به اقسام مختلف در ماهیت تقسیم شود و از طرفی هم این تقسیم بخواهد غیر متناهی باشد، لازم می آید صورت عقلیه بی نهایت جنس و فصل بیابد زیرا اجزاء مختلف در حقیقت جنس و فصل می شود یعنی اگر بنا باشد صورت عقلیه تقسیم شود به دو جزئی که مختلف در حقیقت و ماهیت اند آن دو جزء جنس و فصل خواهد بود و اگر این تقسیم تا بی نهایت ادامه بیابد باید صورت عقلیه مانند مفهوم انسان بی نهایت جنس و فصل بیابد و به حیوان و ناطق تقسیم شود و هر کدام از این دو جزء خود به جنس و فصل دیگری تقسیم شوند
سؤال: اشکالش چیست؟
جواب: اگر صورت عقلیه بی نهایت جنس و فصل بیابد وجود و تحقق صورت عقلیه محال می شود زیرا بین اجزاء صورت عقلیه که جنس و فصل است تسلسل لازم می آید و شرایط تسلسل باطل را هم دارد زیرا این اجناس و فصول غیر متناهیه مقوّمات آن صورت عقلیه اند یعنی بدون جنس و فصلی که حیوان ناطق است صورت عقلیه انسان سر پا نمی شود زیرا جنس و فصل مقوم نوع اند و همین در تمام جنس و فصل هایی که در تقسیم تا بی نهایت بوجود می یابد
شرایط تسلسل باطل:
-ترتّب یکی از شرایط تسلسل باطل است که بین این اجزاء وجود دارد
-شرط دیگر هم امور غیر متناهیه است و چون جسم بی نهایت تقسیم می شود صورت عقلیه هم به تبع آن باید بی نهایت تقسیم شود
-ترتب علیّ و معلولی بین امور غیر متناهیه و از این روی که اجناس و فصول غیر متناهی از مقومات اند این شرط هم محقق است
-شرط دیگر هم اجتماع در وجود و بالفعل بودن این سلسله ی غیر متناهی است این نیز محقق است به دلیل تجرد صورت عقلیه است زیرا در صورت مجرده قوه و استعداد وجود ندارد زیرا قوه و استعداد از خصوصیات ماده است لذا در صورت مجرده حالت انتظار وجود ندارد بنابرین که صورت عقلیه بالفعل است و مجرد تمام این مقومات غیر متناهیه و اجناس و فصول غیر متناهی باید بالفعل اجتماع در وجود داشته باشند لذا تسلسل محال و شرایطش محقق است
تسلسل باطل است و هر چیزی که موقوف بر محال و باطل باشد آن هم محال و باطل است لذا تحقق صورت عقلیه و وجود آن که موکول بر تسلسل باطل است هم محال می شود و اصلا نباید مفهوم کلی و صورت عقلیه ای تحقق بیابد در حالی که ما مفهوم کلی انسان را تصور می کنیم و مفهوم انسان تحقق می یابد.
دلیل دوم: هر کثرتی به واحد منتهی می شود و هر ترکیبی به بسیط منتهی می گردد اگر واحد نباشد کثرتی هم نخواهد بود عشره که کثیر است اگر واحدی نبود که از 10 تا 1 ترکیب شود عشره ای هم محقق نمی شود اگر عناصر بسیطه ای نبود اجسام مرکبه ای هم نمی بود
حال که هر کثرت به واحد و هر ترکیب به بسیط منتهی می شود اگر صورت عقلیه به اجزای مختلف تقسیم گردد یعنی ترکیب از جنس و فصل داشته باشد و آن اجزاء هم ترکیب دیگری داشته باشند و همین طور بنا بر این قاعده باید این کثرت و ترکیب به واحد و بسیط منتهی شود و به اجزائی برسند که تقسیم پذیر نباشد و بسیط باشند و از دو جزء مختلف در حقیقت و ماهیت ترکیب نشده باشد در حالی که اگر صورت عقلیه در جسم حلول کند جسم قابلیت انقسامات غیر متناهی دارد نباید سلسله ی اجزاء به جزئی منتهی شود که واحد و بسیط باشد و مرکب از دو جزء مختلف در ماهیت و حقیقت نباشد
دلیل سوم: اگر صورت عقلیه تقسیم پذیر به اجزای مختلف در حقیقت و ماهیت تا بی نهایت باشد لازم می آید که تقسیمات غیر متناهی بالفعل در جسم وجود بیابد در حالی که این فرض محال است و تقسیمات بی نهایت در جسم بالقوه است و در جسم حرف از قابلیت و قوه است و امکان این که تا بی نهایت تقسیم شود اما صورت عقلیه به خاطر تجردش بالفعل است و اگر صورت عقلیه تا بی نهایت تقسیم شود محل این اجزاء در جسمی است که در آن حلول کرده است و لازم می آید جسمی دارای اجزاء غیر متناهی بالفعل باشد و این درباره جسم محال است اگر جسم اجزاء غیر متناهی دارد در قوه و استعداد آن است نه بالفعل
دلیل چهارم: بر فرض صورت عقلیه در مثلا کتاب حلول کرده باشد به تبع تقسیم این کتاب صورت عقلیه هم دو قسم مختلف در حقیقت و ماهیت می شود یعنی جنس و فصل است حال که صورت عقلیه به جنس و فصل تقسیم شد و بخش سمت راستی را جنس و جسم سمت چپی را فصل بگوییم حال جای این دو قسم را باهم عوض کردیم آیا در اینجا نیمه ای از هر دو قسم به قسم دیگر منتقل می شود یا کل آن؟
دو احتمال دارد؛
-یک نیمه جابجا شود مثلا نیمه ای از سمت راست بماند و نیمه ای بیاید چپ و سمت چپ هم که فصل بود نیمی از آن همان جا بماند و نیمه ای به سمت راست بیاید: از این فرض تشابه اقسام لازم می آید یعنی هر کدام از اقسام ترکیب از جنس و فصل ترکیب می شود حیوان و ناطق و مشابه هم می شوند و امتناع صورت عقلیه به اقسام متشابه گذشت
-یا کل جنس و فصل جابجا شود: در این صورت لازم می آید زمام وجود جنس و فصل وابسته به فرض و به اراده و دلخواه ما باشد هر قسمی که خواستیم جنس و هر کدام که خواستیم فصل شود در حالی که « الذاتی لا یختلف و لا یتخلّف » مقوم و جنس و فصل تغیر و تخلفی از ذات نمی یابند و نمی توانند عوض شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo