< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله تجرد نفس ناطقه
و ذلك لأن الذي يدركه أكثر الناس من الطبائع الكلية وجودها في أذهانهم يجري مجرى وجود الكليات الطبيعية في الخارج في جزئياتها المادية كالحيوان بما هو حيوان فإن ماهيته موجودة في الخارج بعين وجود الأشخاص و لها اعتبار لا يكون بذلك الاعتبار متخصصا بمكان معين و وضع خاص و لا أيضا من حيث ماهيته المشتركة بقابل للقسمة المقدارية الجزئية و كذلك إذا وجدت ماهيته في ذهن أكثر الناس- فإنها توجد تلك الماهية بعين وجود صورة متخيلة لكن للذهن أن يعتبرها بوجوه من الاعتبار فهي من حيث كونها صورة شخصية موجودة في قوة إدراكية جزئية تكون جزئية متخيلة و من حيث اعتبارها بما هي هي أي بما هي حيوان بلا اشتراط قيد آخر لا يكون متخيلة و لا محسوسة و لا معقولة أيضا لأنها بهذا الاعتبار أمر مبهم الوجود و إن كانت موجودة في الواقع بوجود ما تتحد به من الصورة و من حيث اعتبارها مشتركة بين‌كثيرين تكون معقولة مجردة فحينئذ نقول إن الحاصل في الذهن من طبيعة الحيوان- ليس بالفعل صورة مجردة وجودها في نفسها وجود تجردي كوجود المفارقات حتى يلزم أن يكون محلها أيضا مجردا بل الموجود منها في الذهن شي‌ء له اعتبارات يكون بحسب بعضها جزئيا و بحسب بعضها كليا و بحسب بعضها مطلقا و كذلك الصورة الخارجية من تلك الماهية و نحن لا نسلم أن كل واحد من أفراد الناس يمكنه ملاحظة هذه الاعتبارات- أو يمكن لنفسه أو يتصور أمرا ذهنيا من الجهة التي هو بها كلي مشترك بين كثيرين- مجرد عن الخصوصيات و القيود الجزئية

توضیح مقدمه نخست: هر چیزی حقیقت و ماهیتی دارد که از آن حیث وحدت دارد و تقسیم پذیر نیست این قاعده اعم از کثیر است و کثیر را هم در بر می گیرد مانند 10 که می توان آن را به دو تا 5 تا تقسیم کرد باز هم 10 یک حقیقت و ذاتی دارد که از آن حیث قابل تقسیم نمی باشد کثرتی که در 10 است از آنِ خود 10 نیست بلکه مربوط به معدود 10 است مانند 10 انسان که 10 عارض بر انسان شده است و انسان است که 10 تاست نه 10 که از حیث حقیقت و ذات و ماهیتی یک عشره است و وحدت دارد.
تا اینجا برهان نخست تمام شد اما ملا صدرا مناقشه ای در این برهان به تقریری مشهور دارند ایشان اشکالی به اصل برهان دارند که امتناع انقسام صورت عقلیه به دو وجه است و اشکالی هم به خصوص وجه دوم دارند.
اشکال به اصل امتناع صورت عقلیه به دو وجه آن: مشهور این دو وجه را برای اثبات تجرد نفس ناطقه انسانی اقامه می کند و برای عموم انسان ها هم قایل به نفس ناطقه می باشند اما ملا صدرا می فرماید: ما نمی توانیم با این دو وجه نفس ناطقه مجرده را برای همه ی انسان ها اثبات کنیم
توضیح اشکال: نفس ناطقه برای عموم انسان ها ثابت نیست فقط تعداد اندکی از انسان ها دارای نفس ناطقه مجرده اند و آن انسان هایی اند که موفق به ادراک کلی و معقول بالفعل باشند یعنی خود مجرد بالفعل باشند حال؛
-مجرد بالفعل ذاتا: مانند عقول و فرشتگان
-مجرد بالفعلی که با تجرید و انتزاع و تقشیر بدست می آید: مانند معقول کلی که از محسوسات مجرد می شود
کسانی دارای نفس ناطقه مجرده اند که ادراک کلی کنند و از عقل بالقوه گذر کرده و به عقل بالفعل برسند و خودشان معقول بالفعل و مجرد شده باشند
رو مجرد شو مجرد را ببین****دیدن هر چیز را شرط است این

این سخن ملا صدرا دلیل قرآنی هم دارد در سوره ی فاطر آیه 28 آمده: « و من الناس و الدوابِّ و الانعام مختلفٌ الوانُه کذلک انما یخشی اللهَ من عباده العلماءُ » وجه دلالت آیه این است که خدا، ناس را در ردیف دواب و انعام آورده و علماء را به نحو اِفراد و جداگانه آورده است پس عده ای خاص اند که سر و گردنی از انعام و حیوانات بالاتر اند نه همه ی انسان ها و اگر همه ی انسان ها نفس ناطقه ی مجرد داشتند نباید در ردیف انعام ذکر می شدند و کسی که بتواند ادراک مفهوم کلی کند دارای نفس ناطقه مجرد است
ادراک کلی بسیار دشوار و مشکل است لذا کار هر کسی نیست لذا نمی توان با مفهوم کلی که همه ادراک می کنند این برهان را در باره همه ی انسان ها اجرا کرد و گفت: همه ی ایشان دارای نفس ناطقه مجرده اند.
کیفیت ادراک مفهوم کلی: کلی طبیعی که همان مفهوم کلی است مانند انسان به همان طوری که در خارج موجود می شود در ذهن هم به همان صورت وجود می یابد طبیعت در خارج به عین وجود افراد مادی و طبیعی وجود می یابد یعنی به عین وجود زید و عمرو « و الحق اَنَّ وجود الطبیعی بمعنی وجود اشخاصه » یعنی با وجود طبیعی و مادی زید وجود طبیعی انسان وجود می یابد
حال در همین مرحله وجود خارجی کلی طبیعی، این کلی طبیعی را طور دیگری هم می توان دید؛ آن اعتبار دیگر نظر به وجود مجرد کلی طبیعی است یعنی وجود بدون ماده و عوارض و اوصاف مادی انسان.
الان یک نحو وجود طبیعی در خارج مانند انسان است که انسان به صورت زید وجود یافته است زید در خارج موجودی مادی با خصوصیات مادی است از قببیل مکان و زمان وجهت و وضع و قسمت پذیری و... اگر ما همین انسان را بدون ماده و اوصاف مادی در نظر بگیریم یعنی انسانی که مقید به مکان و زمان خاص و جهت و مقدار نداشته باشد این رب النوع و مثال افلاطونی می شود و این نگاهی تجردی است یعنی دیدن انسان بدون ماده و عوارض ماده است که انسان مجرد عقلانی است و رب النوع به آن گفته می شود.
به همین نحو هم کلی طبیعی در ذهن وجود می یابد همان طوری که در خارج وجود می یابد یعنی همان طور که در ضمن صورت خارجی و مادی زید وجود می یافت در تصور هم به وجود صورت خیالی زید وجود می یابد و ما تا بخواهیم انسان را تصور کنیم زید را تصور می کنیم
و همان طور که در خارج به وجود مادی می توانیم یک نگاه دیگر (نگاه تجردی) به آن داشته باشیم و رب النوع از آن در آید، این انسانی هم که در ضمن فرد خیالی زید در ذهن همگان وجود می یابد به این 3 نوع اعتبار می توان آن را دید؛
1-نگاه واقعی: همین وجودی که در ضمن فرد خیالی پیدا کرده است و در قوه مدرکه جزئیه و خیال وجود یافته است و همان نگاه واقعی و همان واقعیتی که در ذهن دارد با این نگاه طبیعتی که در ذهن ما وجود یافته صورت خیالی می شود
2-نگاه ابهام و اطلاق: در این نگاه فقط به خود طبیعت انسان و حیوان نظر می کنیم بدون هیچ قید دیگری. هر چند این طبیعت در ضمن وجود فرد خیالی در ذهن ما پیدا شده است اما فقط همان طبیعت حیوان را می بینیم و قید دیگری را نمی بینیم در این نگاه طبیعتی که در ذهن بوجود می آید نه محسوس است و نه متخیل و نه معقول و کلی است گرچه در واقع صورت خیالی است اما با نوع نگاه و لحاظ ما نه محسوس است و نه خیالی و نه کلی عقلی
3-نگاه کلیت و عموم: که نظر اشتراک بین کثیرین است هر چند ما انسان را در ضمن زید تخیل و تصور کردیم اما نگاه ما این است که انسان بر تمام افراد انسان صادق و منطبق باشد و بین همه ی آنها مشترک باشد این مفهوم کلی و صورت عقلی خواهد بود
ملا صدرا می فرماید: بعید است که همه ی مردم بتوانند به این اعتبارات و نگاه ها توجه داشته باشند مثلا 3 اعتبار و نگاه بری این طبیعت و مفهوم کلی که در ذهن پیاده شده که فقط به یک اعتبار کلی است و عده ی کمی اند که این حساب و کتاب ها را داشته باشند و 3 اعتبار را متوجه باشند و فقط به یکی از این ها مفهوم کلی درست می شود.
یا کم اند انسان هایی که از همان ابتدا اعتبار 3 را در نظر داشته باشند مفهومی که مردم ادارک می کنند اصلا مجرد نیست بلکه در ضمن وجود و فرد خیالی است تا بگویی: مفهوم کلی در ضمن فرد خیالی مجرد است و محلش هم باید نفس مجرده باشد خیر این مفهومی که مردم ادراک می کنند خیالی است.
اشکال به وجه دوم بالخصوص:


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo