< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله تجرد نفس ناطقه
أقول: لا نسلم أن كل واحدة من النفوس البشرية أمكنها أن يتصور حقيقة هذه البسائط و أكثر الناس إنما يرتسم في أذهانهم إذا حاولوا إدراك هذه الأمور أشباح خيالية و حكايات متقدرة و أنى لهم معرفة الباري جل ذكره و الجواهر البسيطة العقلية نعم الحجة المذكورة أصح البراهين على تجرد النفوس العارفة بالله و الصور المفارقة- و تلك النفوس قليلة العدد جدا و أما سائر النفوس فهي مجردة عن الأجسام الطبيعية- لا عن الصور الخيالية.
و أما اعتراضات بعض المتأخرين على هذه الحجة فهي مدفوعة؛
-منها: أن النقطة حلت من الجسم شيئا منقسما أو غير منقسم فعلى الأول لزم حلول غير منقسم في منقسم و على الثاني يلزم الجزء الذي لا يتجزى.
-و منها: النقض بالوحدة فإنها مع كونها من أبعد الأشياء من طباع الكثرة حالة في الجسم.
-و منها: النقض بالإضافة فإن الأبوة مع أنها غير قابلة للانقسام حالة في الأب.
-و منها: أن القوة الوهمية قوة جسمانية و العداوة التي تدركها أمر غير منقسم- لامتناع ورود القسمة على هذه العداوة إذ لا نصف لها و لا ربع و كذا الصداقة و غيرها.
أقول: أما اندفاع الأول فالتحقيق أن النقطة غير قائمة بنفس ذات الجسم بما هي ذات منقسمة بل قيامها للجسم باعتبار تناهي امتداده و انقطاعه فمحلها الجسم من حيث اتصافه بالتناهي و لهذا قيل الأطراف عدمية لأن محلها من حيث إنه محلها مشتمل على معنى عدمي و هو النفاد و الانقطاع بخلاف العلم فإنه كمال للذات الموصوفة به.
و أما اندفاع النقض: بالوحدة فقد علمت مرارا أن وحدة الجسم تقبل الانقسام- لأنها نفس اتصاله و امتداده و كذا وجوده فإنه عين جسميته و العجب أن وحدة الجسم تنقسم بعين انقسام الجسم بالذات لا بالعرض كسائر العوارض التي تنقسم بانقسام المحل بالعرض لا بالذات كالسواد مثلا لأن وحدة الجسم نفس وجوده و عين هويته الشخصية.
و أما اندفاع الثالث: فالإضافات لا نسلم أن جميعها غير منقسمة بالتبع بل التي تعرض الأجسام على ضربين منها ما يعرض للجسم بما هو جسم كالمحاذاة و المماسة و غيرها- فهي منقسمة بانقسام المحل فإن محاذاة نصف الجسم نصف محاذاة كل الجسم- و محاذاة ربعه ربع محاذاة كله و منها ما يعرض للجسم لا من حيث جسميته بل من حيث معنى آخر تنضاف إليه فهي لا يلزم أن تكون منقسمة بانقسام محله كأبوة زيد مثلا- فإنها غير عارضة له من حيث جسميته و مقداريته بل من جهة أخرى كقوة فاعلية نفسانية مقتضية للتوليد.
و أما اندفاع الرابع: فقد سبق أن القوة الوهمية مجردة عن المادة لا عن إضافتها- و كذلك حكم مدركاتها.

در دلیل نخست از 11 دلیل بر تجرد نفس ناطقه، 3 وجه برای امتناع قسمت پذیری در صورت عقلیه اقامه شده است؛
1-اگر صورت عقلیه قسمت شود به اجزای متشابه و مختلفه تقسیم می شود که باطل است
2-هر چیزی یک حقیقت واحده غیر قابل تقسیمی دارد علم هم صورت همین حقیقت واحده غیر منقسمه است
3-از راه بسایط بیان می شود که صورت عقلیه قابل تقسیم نیست مانند واجب تعالی و وحدت و عقول مجرده و اجناس عالیه ای که انواع مرکبه از آن ها تشکیل و ترکیب می شوند
علم متعلق به بسایط اگر دارای اجزاء باشد آیا اجزای این علم خود علم است یا خیر؟
اگر نیست؛ پس مجموع اجزاء هم علم نخواهد بود زیرا مجموع چیزی غیر از اجزاء نیست و لذا باید هیأت اجتماعیه اجزاء علم باشد و اگر علم تقسیم پذبر باشد آن هیأت هم تقسیم پذیر می باشد
در اینجا چاره ای نیست جز این که بگویی این اجزاء علم است و نمی توان دیگر سخن از هیأت زد و گفت هیأت این هیأت علم است و الا با پیش کشیدن حرف از هیأت تسلسل لازم می آید و مرتب تا بی نهایت باید رد هیأت ها را بگیری که تا آن هیأت نباشد علمی نیست لذا باید گفت: اجزای علم خود علم است و در این صورت سؤال می کنیم؛
- آیا متعلقی که این اجزاء باشد کل آن معلوم است که حقایق بسیطه باشند؟
در این صورت تساوی کل و جزء لازم می آید
-یا جزء آن حقیقت بسیطه متعلق علم است؟
در این فرض، بسایط که جزء ندارند
ملا صدرا همان اشکال بر اصل دلیل را بر وجه اول و دوم آن، بر این وجه سوم هم مطرح می کند که دلیل با وجه اول و دوم تجرد بعض از نفوس انسانی را اثبات می کرد این نیز تجرد بعض نفوس انسانی را اثبات می کند
این وجه هم مانند دو وجه قبلی در دلیل اول، تجرد نفس عده ی قلیلی از انسان ها را اثبات می کند.
خلاصه، ملا صدرا این دلیل را برای اثبات تجرد نفس بعضی از انسان ها تمام می دانند لذا به اشکال ها و نقض های آن را جواب می دهند 4 نقض بر این دلیل مطرح شده است که ملا صدرا آن ها را بیان و پاسخ می دهند؛
چهار نقض که مانند صورت عقلیه غیر قابل تقسیم است عبارت است از؛
1-نقطه: بر جسم عارض می شود ولی در شیئ منقسم از جسم حاصل شود یا در شیئ غیر منقسم؟
- در صورت اول ممکن است که نقطه غیر منقسم در شیئ غیر منقسم حاصل شود صورت عقلیه هم با این که غیر منقسم به 3 وجه است در جسم حلول بیابد
-در شیئ غیر منقسم جسم نقطه حلول بیابد لازم می آید جزء لا یتجزاء بشود که یک جزء غیر منقسمی در جسم است که این را حکماء قبول ندارند که جسم مرکب از اجزای لایتجزاء باشد
2-وحدت: که عارض بر جسم می شود و جسم منقسم است اما وحدت منقسم نیست صورت عقلیه هم حلول در جسم بیابد
3-اضافه: که عارض بر اَب می شود اَب منقسم است زیرا جسم است اما اضافه ابوت تقسیم بردار نیست
4-معنای جزئی: مانند عداوت شخصی و محبت شخصی تقسیم نمی شود اما در محل جسمانی مانند قوه واهمه عارض می شود
اما با وجود عدم انقسام این 4 مورد نقض باز هم در محل های جسمانی پیدا می شوند و وجود می یابند نقط و وحدت و اضافه در جسم عارض می شود و معنای جزئی در واهمه عارض می شود که مشهور آن را مادی و جسمانی می داند.
جواب از نقض ها:
جواب نقض به نقطه: نقطه طرف خط است و امر عدمی می باشد نه تنها نقطه، بلکه خط هم خود امر عدمی است زیرا طرف سطح و خود سطح هم طرف جسم و همه امور عدمی می باشند محل نقطه هم جسم نیست پایان جسم و نهایت جسم است یعنی هم خود نقطه امر عدمی است و هم محل آن عدمی است و نمی توان صورت عقلیه را که امر کمالی وجودی است را به نقطه قیاس کرد.
جواب نقض به وحدت: وحدت جسم هم قابل تقسیم است لذا نمی توان صورت عقلیه را به وحدت نقض کرد زیرا وحدت جسم یک وحدت ضعیفی است که عین کثرت است و عین قبول قسمت می باشد لذا وحدت جسم بالذات قابل تقسیم است نه بالعرض زیرا وحدت جسم عین وجود آن است و وجود جسم عین کثرت و قبول قسمت است بر خلاف سواد که بالعرض تقسیم می شود و با واسطه جسم است که تقسیم می شود اما وحدت جسم عین وجود آن است و وحدت بالذات تقسیم می شود.
جواب نقض به اضافه: اضافات 2 قسم اند؛
-گاهی اضافه فقط مربوط به همان دو جسم است مثل محازات دو جسم باهم این قسم از اضافه قابل تقسیم است مانند محازات نصف جسم نصف محازات کل جسم است لذا قابل تقسیم است
-گاهی اضافه بین دو جسم فقط مربوط به آن دو جسم نیست بلکه به معنا و مفهوم دیگری مربوط می شود مثل اضافه ابوّتی که بین اَب و اِبن است بلکه مربوط به معنا و مفهوم دیگری است که مولد بودن جسم اَب برای جسم اِبن است و بدون آن، این اضافه عارض نمی شود این قسم از اضافه قابل تقسیم نیست
جواب نقض به معنای جزئیه: ملا صدرا خیال به معنای تمام حواس باطنه را مجرد می داند لذا عداوت شخصی معنای جزئی قابل تقسیم نیست محل آن هم قابل تقسیم نخواهد بود.
بنابرین دلیل نخست از 11 دلیل بر اثبات تجرد نفس ناطقه تمام می شود و دلیل دوم را بن سینا در کتاب مباحثات بیان داشته و بر این باور است که این دلیل، ادل دلیل بر این مطلوب است و به دنبال آن 10 سؤال و جواب بین شیخ الرییس و شاگردانش مطرح شده است که ملا صدرا با اضافاتی آنها را بیان می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo