< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب ملا صدرا از اشکال صعب الانحلال
أقول: هذا إشكال صعب الانحلال مذكور في مبحث الماهيات في العلم الكلي- و مباحث الكليات في علم الميزان و قد تفصينا عنه بأن مناط الكلية و الاشتراك بين كثيرين هو نحو الوجود العقلي فالصورة و إن كانت واحدة معينة ذات هوية شخصية لكن الهوية العقلية و التعين الذهني و التشخص العقلي لا ينافي كون الصورة متساوي النسبة إلى كثيرين و لا يمنع التشخص العقلي الكلية و إنما المانع عن العموم‌ و الاشتراك هو الوجود المادي و التشخص الجسماني الذي يلزمه وضع خاص و أين خاص و مقدار خاص فتختلف نسبة هذا الشخص إلى غيره من الأشخاص الجسمانية- و الهويات المادية ذوات الأوضاع المختلفة و ليس عندنا اعتبار كون الصورة العقلية كلية مشتركا فيها غير و اعتبار كونها موجودة متشخصة بتشخص غير لأن ذلك الوجود نحو آخر من الوجود أشد و أوسع من أن ينحصر في حد جزئي و يقصر رداؤه عن الانسحاب على كثيرين متوافقين في سنخ ذلك المعنى المحمول و جميع المعاني و الماهيات في أنفسها و بحسب حد معناها مما لا يأبى عنه الحمل على كثيرين.
و كذلك: إذا وجدت بوجود عقلي غير مقيد بوضع خاص و مقدار خاص إذ الوجود العقلي نسبتها إلى جميع الأوضاع و المقادير و الأمكنة نسبة واحدة فالصورة العقلية لماهية الإنسان من حيث وجودها مشترك فيها بين كثيرين من نوعها و من حيث ماهيتها و معناها محمولة على كثيرين.
ثم إنك قد علمت: من طريقتنا في العقل و المعقولات أن التعقل ليس بحلول الصورة المعقولة في الجوهر العاقل حتى يكون صورة الجوهر عرضيا و يلزم الإشكالات المذكورة في الوجود الذهني و هاهنا و مباحث علم الباري بل الصورة العقلية للجواهر جواهر قائمة بذواتها و بمبدعها و هي في باب الوجود و التجوهر أقوى من ما هي صورتها من الصور الخارجية المادية لكونها مفتقرة الوجود إلى المواد المتجددة الانفعالات و الاستحالات.

دلیل 3 بر تجرد نفس انسانی از راه مفهوم کلی بود؛ ما مفهوم کلی را ادراک می کنیم این مفهوم کلی مجرد است و الا دارای وضع معین و شکل معین بود و مشترک بین افراد نبود و محل این مفهوم باید مجرد باشد و الا به تبع محل وضع و شکل معین می یابد
اشکال: این مفهوم کلی که ادعا می شود ادراک می کنیم از 2 جهت نمی تواند کلی باشد و دو مانع بر سر راه کلیّت آن است؛
1-تشخص: چون این مفهوم در نفس شخصی حاصل می شود با تشخّص نفس این مفهوم هم شخصی می شود
2-عرضیت: این مفهوم بر نفس و ذهن عارض می شود و عرض است افراد و مصادیق جواهر اند و چطور عرض می تواند مشترک بین جواهر باشد؟
پس ما مفهوم کلی را ادراک نمی کنیم این مفهوم انسانی که ما ادراک می کنیم تشخص دارد به تشخص نفس زیرا در ذهن و نفس پیدا می شود و زیرا کلی در خارج پیدا نمی شود« الشیئ ما لم یتشخص لم یوجد» و دیگر اینکه به جهت عرضیت نمی تواند کلی باشد
این اشکال به لحاظ عرضیت و تشخص را می توان دو اشکال به شمار آورد که مفهوم کلی را نقض می کند از این روی که تشخص و عرضیت دارد
جواب ملا صدرا: برای روشن شدن جواب ایشان لازم است 5 مطلب بیان گردد؛
مطلب نخست: این دو اشکال در 4 مورد و 4 باب طرح می شود بالجمله؛
1-در بحث کلی منطق: شما به مفهوم زید جزئی و انسان را کلی می گویید در حالی که انسان به تشخص ذهن جزئی و متشخص می شود زیرا در ذهن و نفس پیدا می شود چون کلی در خارج نیست و مفهوم کلی که در نفس شخصی پیدا می شود شخصی و جزئی است و چطور مفهوم می تواند جزئی و کلی باشد؟
تکمیل: اشکال تشخص در بحث ماهیات فلسفه هم مطرح می شود و ملا صدرا در جلد 2 فصل 2 این اشکال تشخص که مانع کلیت است را مطرح می کند که مفهوم کلی با تشخصی که در ذهن و نفس می یابد باز کلی است با وجود تشخصی که در نفس و ذهن می یابد باید جزئی باشد و این اشکال فقط مربوط به منطق نیست و در فلسفه هم مطرح می شود.
2-در بحث ماهیت و وجود ذهنی: در وجود ذهنی می گویی:
للشیئ غیر الکون فی الاعیان****کونٌ بنفسه لدی الاذهان

بنابرین اگر ما ماهیت جوهر را تصور کنیم خود ماهیت جوهر به ذهن می آید وقتی ماهیت و مفهوم انسان را تصور می کنیم ماهیت جوهری آن به ذهن می آید و از طرفی باز این مفهوم عروض بر ذهن دارد و عرض است و چطور جوهریت و عرضیت در یک چیز می تواند جمع گردد؟ به قول حاجی سبزواری؛
فجوهر مع عرض کیف اجتمع؟****ام کیفٌ تحت الکیف کلٌ قد وقع؟

3-در باب علم باری تعالی: مشاء در باب علم خدا به صور مرتسمه معتقدند و می گویند: صور مرتسمه عارض بر ذات می شود هر چند قول به صور مرتسمه باطل است و این از لغزشگاه های مشاء است اما باز این اشکال مطرح می شود که صور جوهر از یک طرف جوهر است و از جهتی که عارض بر ذات است عرض است
4-در بحث تجرد نفس انسانی: در اینجا بر دلیل 3 بر تجرد نفس ناطقه ی انسانی مطرح می شود که مفهوم کلی مجرد است باید محل آن مجرد باشد اما این مفوم کلی تشخص دارد و عرض است واین دو مانع کلیت آن است
مطلب دوم: برای این که جواب ملا صدرا روشن شود ابتدا باید دید دیگران چگونه به این اشکال پاسخ می دهند؛
-جواب در منطق در باب کلی: مفهوم انسان از جهت وجودش جزئی است و از جهت ماهیت و مفهومش کلی است که امتناع صدق بر کثیرین ندارد و جزئی است چون در تشخص ذهن جزئی می شود
رد این جواب: "ماهیت فی حد ذاتها" نه کلی است نه جزئی؛ « الماهیة من حیث هی لیست الا هی لا کلیَّ و لا جزئیَّ» گر چه ماهیت ابایی از پذیرش هر دو ندارد و به تبع وجود می تواند هم جزئیت و هم کلیت را بپذیرد اما خود ماهیت و من حیث ذاته نه کلی است و نه جزئی
-جواب وجود ذهنی و علم باری تعالی از اشکال عرضیت: عرضیت عرض عام برای مقولات تسع عرضیه و جوهر ذهنی است زیرا در تعریف عرض گفته می شود: «ماهیةٌ اذا وُجدت فی الخارج وُجدت فی الموضوع» کم و کیف و جوهر ذهنی در وجود خارجی و در تحقق خارجی این گونه اند که نیاز به موضوع دارند یعنی عرضیت مربوط به وجودشان می شود نه به حقیقت و ماهیت شان. علتی هم که حاجی سبزواری در بحث وجود ذهنی می فرماید: اشکال دوم سخت تر است، این است که، در اشکال اول می توان جواب داد: عرضیت به وجود مربوط می شود اما جوهریت مربوط به حقیقت و ماهیت خود می شود، اما در اشکال دوم در مصراع 2 «ام کیف تحت الکیف کل قد وقع؟» که علم حصولی بنا بر قول مشهور کیف نفسانی است. از طرفی در بحث وجود ذهنی می گوید: ماهیت خودش به ذهن می آید و اگر جوهر است در ذهن هم جوهر و اگر کم است در ذهن هم کم است و بین اجناس عالیه تباین بالذات است پس چطور می توان جواب داد؟
اما اشکال در جوهریت و عرضیت را آسان می توان جواب داد که جوهریت مربوط به حقیقت و ماهیت است و عرضیتش به وجودش راجع است.
-جواب از اشکال در تجرد نفس انسانی: این جواب قبلا گذشت که کلیت مفهوم انسان که ادراک می کنیم به اعتبار تشخص و عرضیت آن نیست بلکه به اعتبار دیگری است که این مفهوم اثر واحد ادراک همه ی افراد است ادراک زید و عمرو و ...تأثیرش در ذهن ما مفهوم انسان است
رد این جواب: در این صورت ضرورتی ندارد تا ما محل این ادراک و مفهوم را مجرد بدانیم مفهوم انسان هم می تواند نقشی در دماغ و مغز سر داشته باشد و تأثیر ادراک همه ی افراد همین نقش باشد
مطلب سوم: توجه به نظر ملا صدرا در باب علم است؛ به نظر ایشان علم وجود مجرد است ملا صدرا وجود مادی و وجود جسم را علم نمی داند زیرا جسم به خاطر تفرقه اجزائی که دارد یکجا خودش برای خودش حاضر نیست تا چه رسد تا برای غیر خود حضور به هم برساند علم هم حضور مدرَک نزد مدرِک است ماده هم ملاک غیبوبت و خفاء و پوشیدگی است نه کشف و ظهور و روشنی و علم.
علم وجود مادی نیست وجود مادی که مقید به وضع خاص و به شکل معین و مقدار خاص و مکان مشخص و ... این وجود با این قیود و عوارض علم نیست بلکه وجود مجرد که فارق از قیود عوارض است علم می باشد.
مطلب چهارم: نظر ملا صدرا در باب ادراک کلی هم باید مورد توجه قرار گیرد؛ در این باب چند نظریه است؛
-مشهور: ادراک کلی به تجرید محسوسات از عوارض است و با انتزاع کلی از محسوسات و جزئیات، ادراک کلی رخ می دهد
-ملا صدرا: ایشان ادراک کلی را به؛
أ‌- رؤیت ارباب انواع عن بُعدٍ: در ادراک کلی ما فرشته و رب النوع انسان که جبرئیل است را از راه دور که عالم ماده است را رؤیت می کنیم و علت صدق کلی بر کثیرین هم همین است که عن بُعدٍ رب النوع را می نگریم
ب‌-یا به اتحاد نفس با عقل فعال: عقل فعال هم نزد اشراقیون همان رب النوع انسان و همان جبرئیل است
البته اینها دو نظر نیستند مراد از رؤیت، علم حضوری و مشاهده است که در آن هم عالم و معلوم یکی اند و تا نفس اتحاد با عقل نیابد مشاهده صورت نمی گیرد و علم حصولی حاصل نمی شود منتهی حاجی سبزواری در شرح منظومه افزوده ای دارند؛
-حاجی سبزواری: مفهوم کلی در ذهن ما همان عنوان و عکس رب النوع است یعنی ذهن ما عکس برداری می کند و با مشاهده رب النوع، این ذهن از آن عکس می گیرد و این مفهوم کلی در ذهنم ما همان عنوان و رب النوع است
فرق نظر مشهور و ملا صدرا: مشهور در باب ادراک کلی آن را به ارتقاء مدرَک می داند و نظر ملا صدرا به ارتقاء مدرِِک، و مشهور گوید: مدرَک از سطح جزئی به سطح کلیات می آید زیرا کلی از جزئیات انتزاع می شود اول مدرَک جزئی است و بعد مدرِک کلی پیدا می شود اما ملا صدرا گوید: مدرِک ارتقاء و ترقی می یابد و صعود و تکامل می یابد و به مدرَک کلی می رسد
رو مجرد شو مجرد را ببین****دیدن هر چیز را شرط است این

مطلب پنجم: فرق است بین شرکت کثیرین و بین حمل بر کثیرین؛ مفهوم شرکت بین کثیرین دارد باید این اول باشد و باید تحقق و وجود برای مفهوم مثلا انسان بیابد تا بعد بر کثیرین حمل شود زیرا حمل از معقولات ثانیه است حمل بر کثیرین که همان کلیت است از معقولات ثانی است اول باید شرکت بین کثیرین وجود برای صورت و مفهوم کلی بیابد تا بعد حکم به کلیت آن بشود و حمل بر کثیرین شود. پس شرکت مقدم بر حمل است
جواب ملا صدرا: ایشان یک جواب از اشکال تشخص می دهند و جوابی هم از اشکال عرضیت؛
جواب اشکال تشخّص: ایشان بر خلاف دیگران که بر این باور بودند تشخص وجزئیت راجع به وجود انسان است و کلیت مربوط ماهیت انسان است، ملاصدرا بر خلاف ایشان تشخص که جزئیت است و کلیت مفهوم انسان، مربوط به یک چیز است که همان وجود مفهوم انسان است یعنی وجود ذهنی و علمی ایی که مفهوم انسان می یابد هم متشخص دارد و هم کلی.
وجود مادی نمی تواند هم کلی باشد و هم متشخص اما وجود مجرد می تواند. علم در انسان یک وجود مجرد است مفهوم انسان در ذهن یک وجود مجرد است نه مادی مقید به عوارض بلکه وجود مجرد فارغ از عوارض است لذا اگر تشخص عقلی و ذهنی باشد نه تشخص مادی و خارجی در ذهن مفهومش کلی است هر چند در خارج انسان تشخّص دارد و جزئی است.
حاجی سبزواری در حاشیه فرماید: ملا صدرا باید به این جواب مباهات و افتخار کند زیرا همان چیزی که ملاک اشکال است، همان را جواب را قرار داده و همان را نقطه قوت دانسته است مستشکل نقطه اشکال را تشخص بیان داشت و مانع کلیت می دانست همان را ملا صدرا موجب قوت می داند زیرا تشخص را عقلی و ذهنی می داند از این روی که وجود مجرد است و مادی نیست تا مانع کلیت باشد.
فرق بین شرکت و حمل در اینجاست که ملا صدرا می فرماید: این طور نیست که برخی تشخص را به وجود و کلیت را به ماهیت دانسته اند ماهیت نه جزئی است و نه کلی و اما هر دو را قبول می کند به تبع وجود که اگر وجود مادی و جزئی شد مانند مفهوم زید ماهیت و مفهوم جزئی می شود و اگر وجود کلی و مجرد شد مفهوم هم کلی می شود.
ملا صدرا می فرماید: شرکت بین کثیرین این مفهوم از حیث وجود است و حمل بر کثیرین از حیث ماهیت و مفهوم است نه این که مناط کلیت ماهیت باشد بلکه به وجود نظر می کنیم شرکت بین کثیرین این ماهیت در ذهن ما به اعتبار وجودش است اول این مفهوم انسان به عنوان یک وجود مجرد وجود در ذهن می یابد و شرکت بین کثیرین دارد و بعد به عنوان معقول ثانی از حیث ماهیت و مفهوم حمل بر کثیرین شده و حکم به کلیت آن می شود که از حیث ماهیت کلی است و شرکت بین کثیرین به اعتبار وجود این صورت و مفهوم است و حمل بر کثیرین به اعتبار ماهیت است و ماهیت هم مناط کلیت نیست و اشتراک بین افراد کثیره ماهیت نیست همه ی اینها زیر سر وجود است بلکه اگر وجود جزئی باشد ماهیت هم جزئی است و اگر کلی باشد ماهیت هم کلیت را قبول می کند.
جواب از اشکال عرضیت: ما کلی را عارض بر ذهن نمی دانیم زیرا ما آن را منتزع از جزئیات نمی دانیم ما کلی را موجود مجرد و رب النوع و عقل فعال می دانیم زیرا ایشان ادراک کلی را به رؤیت ارباب انواع و اتحاد نفس با عقل فعال می داند و وقتی کلی را یک مفهوم عارض بر ذهن و منتزع ذهن ندانستیم بلکه موجود مجرد و رب النوع دانستیم در جوهریت آن قوی تر از جوهر طبیعی مادی است انسان رب النوع با این زید و بکر قابل قیاس نیست انسان رب النوع مجرد است و وجودش قوی تر است زیرا اگر این جوهر طبیعی قایم به موضوع نیست قایم به ماده است اما جوهر رب النوع نه قایم به موضوع است و نه قایم به ماده.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo