< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب اشکال عرضیت و تشخص مانع کلی
و أما الكلام في صحة هذا البرهان و دلالتها على تجرد النفوس؛
فأقول: إن هذا البرهان برهان قاطع لكن على تجرد بعض النفوس الإنسانية- لا النفوس العامية إنما يدل على تجرد نفس تعقل الصور العقلية و يشاهدها من حيث عقليتها و نحو وجودها العقلي المشترك فيه بين الأعداد الذي لا يحصل إلا بعد تجريد المعنى الواحد عن القيود و الزوائد و الخصوصيات و بالجملة كل من يمكن له أن يلاحظ صورة الحيوان مثلا بنحو من الوجود لا يكون لها بحسبه مقدار خاص و مكان خاص و وضع خاص و زمان خاص و كذا تعقل صورة الإنسان العقلي المجرد عن العوارض المادية بأن يكون إنسانا بحتا يخرج منه جميع ما هو غير الإنسانية من الوضع الخاص و الكم الخاص و الأين الخاص و مع ذلك لا يحذف عنه شي‌ء من مقوماته و قواه و أعضائه حتى إنه يعقله ذا رأس و وجه و عين و يد و رجل و بطن و كل ذلك على الوجه العقلي المشترك فيه بين الأعداد الكثيرة لأن ذلك معنى إدراك الماهية الكلية لشي‌ء كما قال المعلم الأول في أثولوجيا الإنسان العقلي روحاني و جميع أعضائه‌ روحانية ليس موضع العين غير موضع اليد و لا مواضع الأعضاء مختلفة و كذا يمكنه أن يعقل الأرض العقلية و الماء العقلي و السماء العقلية و يحضر في ذهنه صورة كل طبيعة من الطبائع بنحو وجودها العقلي على الوجه الذي مر ذكره لأن ذلك في الحقيقة معنى إدراكه الكليات و قل من الناس من أمكن له الإدراك على ذلك الوجه- و الذي يتيسر لأكثر الناس أن يرتسم في خياله صورة إنسان مثلا فإذا أحس بفرد آخر منه يتنبه بأن هذا مثل ذاك و يدرك جهة الاتحاد بينهما و أنها غير جهة الاختلاف إدراكا خياليا كما يدرك جهة الاتحاد بين أجزاء الماء مثلا بحسب الحس و يعلم أن جميع أجزاء الماء ماء و كما يدرك أن جميع أجزاء الماء ماء مع اختلافها في المقدار و الجهة كذا يدرك أن أفرادها المنفصلة ماء إدراكا خياليا.
الحجة الرابعة أن القوة العاقلة تقوى على أفعال غير متناهية:
و لا شي‌ء من القوى الجسمانية تقوى على أفعال غير متناهية فلا شي‌ء من القوى العاقلة جسمانية أما الصغرى فإنا نقوى على إدراك الأعداد و لا نهاية لمراتبها مع أنها أحد الأنواع المدركة للقوة العاقلة و أما بيان الكبرى فقد سبق قال صاحب المباحث: (ج 2 ص 360 تا 362) إن إثبات كون القوى الجسمانية متناهية الفعل يحتاج إلى أن نبين أنها منقسمة بانقسام محلها فيرد النقوض الموردة على الحجة الأولى أعني النقض بالنقطة و الوحدة و الإضافة و مدركات الوهم و غيرها.
أقول: قد مر اندفاع تلك النقوض بحمد الله ثم قال ثم على هذه الحجة أسئلة زائدة تخصها.

تکمیل: اشکال تشخص در بحث ماهیات فلسفه هم مطرح می شود و ملا صدرا در جلد2 فصل 2 این اشکال تشخص که مانع کلیت است را مطرح می کند که مفهوم کلی با تشخصی که در ذهن و نفس می یابد باز کلی است با وجود تشخصی که در نفس و ذهن می یابد باید جزئی باشد و این اشکال فقط مربوط به منطق نیست و در فلسفه هم مطرح می شود.
نقد برهان سوم: بعد از آن که اشکال بر دلیل 3 بر تجرد نفوس انسانی اقامه شد ملا صدرا ارزیابی بر این برهان دارند؛ این برهان قاطع و صحیح و بدون اشکال است الا این که مانند براهین قبلی دلالت بر تجرد برخی از نفوس انسانی می کند
درباره برهان نخست هم این را فرمودند تنها آن نفوس انسانی که موفق به ادراک کلی شده باشند و بتوانند کلی را ادراک کنند مثل انسان کلی و ارض کلی و سماء کلی و ... مجرد می شوند نه همه ی نفوس انسانی،
اگر کسی بتواند حیوان را بدون عوارض مانند مقدار و مکان و زمان و وضع ادراک کند این برهان بر تجرد نفس او دلالت می کند و کسی که انسان را بدون عوارض و غرایب و اجانب ادراک کند و با حفظ تمام مقومات و قوا و اعضاء ادراک کند این برهان بر تجرد نفس او دلالت می کند و انسان را به عنوان انسان موجود بحت عقلی مجرد درک کند زیرا عوارض داخل در حقیقت انسان نمی باشند
پس اگر ادراک انسان،
-بدون عوارض مانند شکل و مقدار و زمان خاص و معین باشد
-و با حفظ هر آنچه که در تشکیل حقیقت انسان و در تتمیم حقیقت انسان نقش دارد و انسان را با تمام مقومات و قوا و تمام اعضاء و جوارح ادراک کند
که البته این اعضاء و جوارح هم عقلانی و مجرد است و غیر از این سر و دست و پای مادی است که ما داریم و آن نیز کلی و عقلی و مجرد است.
در انسان روحانی و مجرد جای اعضاء باهم با تفاوتی ندارد همه ی انسان روحانی دست است و تمام آن پا و تمامش چشم است
حاجی سبزواری در شرح منظومه حکمت گوید: ما الان 10 حس باطن و ظاهر داریم و از هر کدام هم یک کاری ساخته است چشم فقط می بیند و گوش می شنود اما در انسان مثالی و برزخی که نشأه ای بالاتر از ماده و طبیعت است و وجود در آنجا قوی تر است هر یک از حواس ده گانه کار هر ده تا حس بر می آید و چشم مثالی می بیند و می شنود و می بوید و ادراک صور و معانی می کند و ...
در انسان عقلی که یک مرتبه بالاتر است همین حواس هزار تا می شود زیرا از هر یک از 10 حس کار هر 100 حس مثالی بر می آید به جهت شدت وجود و وسعت و قوت و شدتی دارد و مرتبه عقل نسبت به مراتب پایین تر می یابد. ایشان از اثولوجیای فلوطین نقل می کنند: انسان روحانی و مجرد اعضایش هم روحانی و مجرد و عقلی است زیرا مواضع اعضاء با هم اختلاف ندارد به این گونه که در بدن انسان مادی جای اعضاء باهم فرق می کند و اگر کسی انسان روحانی را بتواند ادراک کند ادراک کلی نموده است. نوع مردم کلی را ادراک نمی کنند بلکه مماثلت و مناسبت محسوس بین افراد و اشخاص را به عنوان کلی ادراک می کنند آنچه ما به عنوان کلی ادراک می کنیم می بینیم زید و عمرو مثل و مماثل هم اند مثل این که ما اجزاء یک آب را ادراک می کنیم می بینیم اجزاء مثل هم اند و آبهای منفصل و جدا را هم مثل هم می بنیم و این را ادراک کلی می پنداریم.
برهان چهارم بر تجرد نفس انسانی: نفس ما می تواند غیر متناهی را ادراک کند به این خاطر که ما اعداد را ادراک می کنیم که غیر متناهی است. اگر نفس ما جسمانی بود نباید فعل غیر متناهی از آن صادر می شد مانند ادراک غیر متناهی زیرا در مباحث علت و معلول گذشته است که قوای جسمانی متناهیة التأثیر و التأثر اند و حاجی سبزواری فرمود:
قد انتهی تأثیر ذات مدّة****فی عدة و شدة و مدة

تأثیر و فعل آتش در عدد و زمان و در شدت متناهی است؛
-تعداد محدودی از انسان ها را می تواند گرم کند نه همه ی انسان های روی زمین را
-در زمان محدودی می تواند گرم کند
-تا یک درجه و میزان محدودی از گرما را ایجاد می کند
اشکال فخر رازی: این برهان متوقف بر این است که ثابت شود قوه جسمانی به انقسام محل منقسم می شود اگر این ثابت شد که قوه ای که در جسم است مانند نفس جسمانی با انقسام محل که جسم است منقسم می شود این برهان تمام است در حالی که این مطلب ثابت نیست زیرا این انقسام پذیری محل با 4 چیز نقض می شود؛
-نقطه: نقطه در جسم است با این که جسم تقسیم می شود اما نقطه تقسیم نمی شود
-اضافه: اب تقسیم می شود ولی ابوت خیر
-وحدت: مانند نقطه غیر قابل تقسیم است
-قوه وهمیه: مدرکات وهم مانند عداوت و محبت جزئی جسمانی اند اما دیگر نمی توان عداوت و محبت را تقسیم کرد.
این نقض ها بر برهان اول هم مطرح شد. اما گره ای اینجا هست که روی چه حسابی فخر می گوید: این برهان برای تمام بودن متوقف بر این است که قوه جسمانی با انقسام محل منقسم می شود و در این صورت نمی تواند ادراک غیر متناهی و فعل غیر متناهی داشته باشد اگر انقسام پذیر باشد؟
جواب: روی این حساب که محلی که جسم باشد اگر تقسیم می شود به اعتبار مقداری است که دارد و جسم به اعتبار مقدارش تقسیم می شود و قوه ای هم که در جسم است اگر به انقسام محل بخواهد تقسیم شود آن هم باید به تبع مقدار جسم مقدار بیابد تا با انقسام جسم منقسم گردد و اگر مقدار بیابد دیگر گنجایش غیر متناهی را ندارد «گنجایش بحر در سبو ممکن نیست» و فعل و ادراک و اثر غیر متناهی نمی تواند داشته باشد.
جواب ملا صدرا: ما در برهان اول این 4 نقض را جواب دادیم و خواسته فخر معلوم و ثابت است و نقض ها هم وارد نیست.
بعد 3 اشکال و پرسش در برابر این برهان 4 وجود دارد که باید پاسخ داده شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo