< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

94/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال و جواب بر برهان نهم اثبات تجرد نفس ناطقه
و هذا البرهان أيضا يدل على كون القوة الخيالية غير جسمانية فإنها تقوى على تخيل الأشياء العظيمة مع تخيلها للأشياء الحقيرة مثلا يمكنها أن يتخيل فلك الأفلاك مع الخردلة و أن يتخيل ضوء الشمس و حرارة النار مع ضوء الشرارة و حرارة الهواء المعتدلة و أن يتخيل صوت الرعد مع الهمس و هذا مما أشكل الأمر- على من لم يتفطن بتجرد الخيال عن المواد المستحيلة الكائنة الفاسدة فجعل يتكلف في دفع الإشكال عن نفسه بأن قوة الإدراك غير قوة المدرك فالشمس و القمر و السماء مدركات قوية و نحن إذا تخيلناها فإدراكنا لها لا يلزم أن يكون قويا و لأجل ذلك لا يمنع إدراكنا لها عن إدراك المدركات الضعيفة و أما إذا قوي تخيلنا لها بحيث صرنا مستغرقين في ذلك التخيل امتنع علينا و الحال هذه تخيل الشي‌ء الحقير.
أقول: الإدراك لا يخلو إما أن يكون هو الصورة الحاصلة من الشي‌ء أو الإضافة التي بين المدرك و المدرك كما هو مذهب هذا القائل فعلى الأول لا معنى لقوة الإدراك و ضعفه إلا قوة المدرك و ضعفه لأنهما أمر واحد لأن المدرك في الحقيقة هو الصورة لا الأمر الخارجي الذي ربما لا يوجد في الخارج عند وجود الصورة ثم لا يخفى أن صورة السماء التي في الخيال أقوى من صورة الخردلة فيه و أما على الثاني فالإضافة من الأمور- التي لا توصف بقوة و لا ضعف و لا عظم و لا حقارة إلا باعتبار ما أضيف إليه ثم قوله و أما إذا قوي تخيلنا امتنع علينا و الحال هذه تخيل الشي‌ء الحقير يناقض ما ذكره حيث «1» وصف الشي‌ء المتخيل بالحقارة دون الخيال و أيضا الاستغراق في إدراك الشي‌ء في الحقيقة يرجع إلى ضعف الإدراك بالنسبة إلى وجود المدرك و غلبة وجود المدرك و استيلائه على القوة الإدراكية فيقهرها عن الإحاطة به و الاكتناه فليس الاستغراق في إدراك الشي‌ء عبارة عن تسلط الإدراك على المدرك بل تسلط المدرك على الإدراك له.
و أيضا: ما ذكره مشترك بين الإدراك العقلي و الإدراك الخيالي فإنا متى استغرقنا في تعقل شي‌ء عظيم قوي الوجود عالي المرتبة رفيع السمك انقطعنا عن تعقل غيره- و من استغرق في جلال الله و عظمته امتنع عليه الالتفات إلى ذاته فضلا عن تعقل معقولات أخرى.

برهان نهم اثبات تجرد نفس ناطقه این بود که اگر نفس ناطقه مجرد نمی بود بلافاصله قدرت ادراک معقول ضعیف بعد از ادراک معقول قوی نداشت در حالی که نفس این توانائی را دارد اما قوای بدنی قدرت ادراک ضعیف بعد از ادراک قوی را ندارد
حال ملا صدرا می فرمایند: ای برهان هم اضافه بر تجرد قوه ی عاقله و نفس ناطقه تجرد خیال را هم اثبات می کند و در خیال هم کلمه به کلمه و حرف به حرف هم این برهان جاری می شود زیرا ما این قدرت را داریم که همزمان ادراک فلک الافلاک و آسمان را کنیم که احاطه به کل عالم جسم دارد و هم می توانیم یک دانه اسپند را تخیل کنیم اگر خیال جسمانی بود وقتی سماء و فلک الافلاک را تخیل می کرد دیگر نمی توانست همراه با او بلافاصله یک دانه ی اسپند را هم تخیل کند در حالی که می تواند یا ما می توانیم نور خورشید را با نور آتش با هم تخیل کنیم و یا می توانیم گرمی آتش و گرمی هوا را با هم تخیل کنیم یا مثلا صدای رعد را با یک صدای آهسته تخیل کنیم اگر قوه ی خیال جسمانی بود و مجرد نبود نباید می توانستیم این ها را باهم تخیل کنیم زیرا قوه جسمانی قدرت بر ادراک فعل ضعیف بلافاصله بعد از درک فعل قوی را ندارد اما حال که قوه ی خیال بر هر دو قدرت دارد هم بر ادراک قوی مانند تخیل سماء و ادراک ضعیف مانند تخیل دانه ی اسپند پس قوه ی خیال مجرد است.
بعد ملا صدرا می فرمایند: کسانی که مانند فخر رازی قوه ی خیال را بدنی و جسمانی می دانند و به تجرد خیال قایل نمی باشند در اینجا خودشان را با این اشکال مواجه دیده اند که چطور می توان سماء را با خردله تخیل کرد؟ و چطور می توان بر تخیل قوی و ضعیف قدرت داشت؟
لذا خواسته اند از این اشکال جواب بدهند؛
جواب فخر: بین ادراک قوی و مدرَک قوی فرق است این مواردی که بر شمرده شد مانند تخیل آسمان و خردله و ضوء شمس و شعله آتش و... در این موراد ادراک قوی نیست مدرَک قوی است بله اگر قوه ی خیال هم زمان و باهم قدرت بر تخیل قوی و ضعیف یعنی ادراک قوی و ضعیف که فعل قوه ی ادراک است را داشته باشد ثابت می شود که قوه ی خیال مجرد است و این که می توان سماء و خردله را تخیل کرد بلکه مدرَک قوی و ضعیف را ادراک می کنیم نه ادراک قوی و ضعیف را
بعد می فرماید: ادراک و تخیل قوی وقتی است که ما غرق در تخیل سماء و قمر و شمس شویم و غرق در این تخیل بشویم ادارک در اینجا قوی می شود و در اینجا قدرت بر تخیل شیئ حقیر و ضعیف نداریم.
ملا صدرا 4 اشکال بر سخنان فخر وارد می کنند؛
اشکال نخست بر فخر: ادراک؛
- یا صورتی است که از معلوم خارجی در ذهن پیدامی شود، این طبق نظریه مشهور است که علم حصولی را کیف نفسانی می دانند و ادراک را تعریف می کنند به؛ «هو الصورة الحاصلة من الشیئ عند العقل»
-یا اضافه ی بین مدرِک و مدرَک است و ادراک نسبت است، بنا بر نظریه امثال کاتبی قزوینی و خود فخر رازی که ادراک را از باب اضافه ی مقولیه می دانند
اکنون تطبیق:
-اگر ادراک صورت باشد ادراک و مدرَک یکی خواهد بود زیرا مدرَک بالذات و حقیقی صورت است نه معلوم خارجی و چطور می گوئی: قوه ی ادراک با قوه ی مدرَک قوی فرق می کند؟ و این ها از باب مدرَک و متخیَل قوی است نه ادراک قوی اما طبق این فرض ادراک و مدرَک یک چیز است و با هم فرق ندارند
-و اگر ادراک اضافه ی بین مدرِک و مدرَک باشد اضافه به تبع مضاف الیه متصف به قوت و ضعف می شود شما می گوئی: سماء مدرَک قوی است اضافه ی به این مدرَک قوی که ادراک باشد این اضافه هم به تبع مضاف الیه متصف به قدرت می شود و تخیل سماء هم ادراک قوی خواهد بود
اشکال دوم بر فخر: اگر تخیل -که خود ادراک است- قوی شود که قدرت خیال در غرق شدن در متخیل قوی است مانند سماء و شمس و قمر در این حال ما قدرت بر تخیل شیئ حقیر نداریم با توجه به این که حقیر صفت شیئ است اشکال دوم این است که این سخن شما بر خلاف مبنای خودتان است که فرمودید: قوت ادراک غیر از قوت مدرَک است و هکذا ضعف ادراک و مدرَک. بایستی فخر این طور می گفت: در صورت تخیل قوی ما قدرت بر تخیل حقیر و ضعیف نداریم نه بر تخیل شیئ حقیر و مدرَک حقیر اما ایشان به جای ادراک تخیل سراغ مدرَک رفت که شیئ گوید در حالی که ادراک و مدرَک را هم می گوید: با هم فرق دارند و غیر هم اند لذا بین ادراک و مدرَک تفاوتی قایل نخواهد بود در حالی که ایشان بین این دو قایل به تفاوت است
دفاع حاجی سبزواری: ایشان در حاشیه می گوید: این "حقیر" صفت تخیل است نه شیئ که همان مدرَک است این که فخر گوید: تخیل شیئ حقیر صفت تخیل است
جواب: عبارت فخر در مباحث المشرقیه "تخیل الاشیاء الحقیرة" است و جائی برای تقدیر و تأویل نیست و حقیر صفت شیئ است نه صفت مدرَک و تخیل
اشکال سوم بر فخر: فخر تخیل قوی را به استغراق در متخیل قوی دانست اتفاقا این نظریه ایشان و استغراق در مدرَک قوی باعث ضعف ادراک می شود نه باعث قوت آن زیرا وقتی استغراق در مدرَکی صورت می گیرد آن مدرَک است که احاطه بر ادراک می کند نه این که ادراک احاطه بر مدرَک کند اگر ادراک احاطه بر مدرَک بکند ادراک قوی می شود اما غوطه ور شدن و غرق شدن مثلا در دریا، این آب دریاست که احاطه بر او دارد این استغراق در مدرَک و متخیل باعث ضعف ادراک و تخیل می شود زیرا مدرَک بر ادراک احاطه می یابد.
اشکال چهارم بر فخر: این استغراق در مدرَک اختصاص به متخیل ندارد در مدرک معقول هم هست اگر معقولی را ادراک کنیم که کمالات و صفات واجب است و غرق در این ادراک شویم دیگر قدرت بر ادراک معقول دیگری نداریم و با این وجود می توان گفت قوه ی عاقله مجرد نیست و مادی است؟!
پس این که ما غرق در ادراک متخیلی شدیم نمی توانیم متخیل دیگری را ادراک کنیم دلیل مادی بودن قوه ی خیال نمی شود و الا موجب مادی بودن قوه ی عاقله و نفس ناطقه هم می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo