< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

94/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آثار اهل شریعت در تأیید تجرد نفس ناطقه

و أما الآثار:

فقد تكلم المتمسكون بهذه الشريعة الحقة في ماهية الروح فقوم منهم بطريق الاستدلال و النظر و قوم منهم بطريق الذوق و الوجدان لا باستعمال الفكر حتى تكلم في ذلك مشايخ الصوفية مع أنهم تأدبوا بآداب رسول الله ص و لم يكشفوا عن سر الروح إلا على سبيل الرمز و الإشارة و نحن أيضا لا نتكلم إلا عن بعض مقامات الروح الإلهي و قواه و منازله النفسية و العقلية لا عن كنهه لامتناع ذلك.

فقد قال الجنيد ره: الروح شي‌ء استأثره الله بعلمه و لا يجوز العبارة عنه بأكثر من موجودو لعله أراد أنه موجود بحت و وجود صرف كسائر الهويات البسيطة العقلية- التي هي إنيات محضة متفاوتة بالأشد و الأضعف ليست لها ماهيات متقومة من جنس و فصل.

و قال أبو يزيد البسطامي رض: طلبت ذاتي في الكونين فما وجدتهاأي ذاته فوق‌عالم الطبيعة و عالم المثال فيكون من المفارقات العقلية.

و قال أيضا: انسلخت من جلدي فرأيت من أنافسمى البدن قشرا و جلدا و هذا تصريح بأن هوية الإنسان و إنيته شي‌ء غير الجسد.

و قال أيضا: لو أن العرش و ما حواه وقعت في زاوية من زوايا قلب أبي يزيد لما أحس بها و ظاهر أن هذه السعة ليس لبدنه و لا لجسم آخر.

و قال ابن عطا: خلق الله الأرواح قبل الأجساد لقوله تعالى وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ يعني الأرواح ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ‌

و قال بعضهم: الروح لطيف قائم في كثيف‌.

و في هذا نظر و له وجه صحيح.

و قال بعضهم: الروح عبارة و القائم بالأشياء هو الحي و فيه أيضانظر إلا أن يحمل على معنى الإحياء و مع ذلك يدل قوله على أن الروح حي بذاته لا بحياة الجسم‌

و قال بعض المفسرين في قوله تعالى« قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» أمره كلامه فصار الحي حيا بقوله كن حيا فعلى هذا لا يكون الروح في الجسد.

و اعلم: أن أهل الشريعة اختلفوا في الروح الذي سئل رسول الله ص عنه- فمن الأقوال المنقولة عنهم ما يدل على أن قائله يعتقد بقدم الروح.

و منها: ما يدل على أنه يعتقد حدوثه.

و أيضا قال قوم: إن الروح هو جبرئيل ع‌.

و هذا القول يشبه قول من قال: باتحاد النفس بالعقل الفعال عند استكمالها و يقرب منه الحديث المنقول آنفا

عن أمير المؤمنين ع: الروح ملك من ملائكة الله له سبعون ألف وجه‌

و روي عن ابن عباس: إن الروح خلق من خلق الله صورهم على صور بني آدم- و ما نزل من السماء ملك إلا و معه واحد من الروح‌

و قال أبو صالح: الروح كهيئة الإنسان و ليسوا بناس.

و قال مجاهد: الروح على صور بني آدم لهم أيد و أرجل و رءوس يأكلون الطعام و ليسوا بملائكة.

 

آثار اهل شریعت: ملا صدرا در این بخش مأثورات و منقولات و مرویات اهل شریعت و اهل دین که متکلمان و مفسران و عرفا هستند را در تأیید تجرد نفس ناطقه نقل می کند؛

متکلمین درباره ی روح از راه فکر و نظر و استدلال سخن گفته اند مانند حکماء که از راه استدلال بحث کرده اند اما عرفا از راه ذوق و وجدان و کشف و شهود درباره ی روح اظهار نظر کرده اند البته عرفا ادب پیامبر اکرم ص را درباره ی روح مراعات کرده اند یعنی همان طور که قرآن کریم کشف سرّ از روح نفرموده است و راز و رمز روح را پرده برداری نکرده است و بی پرده نفرموده حقیقت روح چیست بلکه با اشاره از روح سخن گفته است عرفا هم با رمز و اشاره از روح سخن گفته اند. قرآن می فرماید: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً {85}

مرحوم آشیخ محمد رضا ربانی عارف به مناسبت همین آیه شریفه سروده اند:

پرسند ای حبیب که روح از چه وادی است؟****فرما که امری است و بود از دیار دوست

خوش می دهد نشان زجمال و جلال یار****خوش می کند حکایت عز و وقار دوست

خوش مظهری است گر شنوی راز مَن عرَف****خوش آیتی ز طلعت سیمین عذار دوست

گر بر نفختُ فیه، تو آگه شوی یقین****دانی تجردش ز لب دُر نثار دوست

ربانی ار به کوی وصالش سفر کنی****جان را به جان دوست نمائی نثار دوست

 

بیش از این از روح سخن نگفته اند و پرده از رازش برداشته نشده عرفا هم چنین با رمز و اشاره سخن گفته اند مرحوم ملا صدرا می فرمایند: ما هم که درباره ی روح بحث می کنیم کنه و حقیقت روح را تبیین نمی کنیم چون امکان ندارد بلکه از برخی مراتب روح مانند مثال و عقل سخن می گوییم.

اکنون ملا صدرا به نقل کلمات عرفا و مفسران و متکلمان می پردازند؛

جنید بغدادی: علم به روح اختصاصی خداوند است و کسی نمی تواند به روح اطلاع و معرفت بیابد نهایت چیزی که می توان درباره ی روح گفت این است که روح موجود است

ملا صدرا به عنوان احتمال می فرماید: شاید مقصود ایشان از این سخن این باشد که روح وجود بحت و خالص است یعنی بدون ماهیت. چنان چه نظر خود ملا صدرا و حاجی سبزواری هم همین هم می باشد و پیشتر از ایشان، نظر سهروردی هم همین است حاجی سبزواری یکی از ادله تجرد نفس را این می فرماید:

و أنها بحت وجود ظلُّ حق****عندی و ذا فوق التجرد انطلق

 

یعنی نفس ناطقه به عنوان مظهر وجود حق وجود بحت و بسیط و خالص و بدون ماهیت است مانند وجود حق تعالی که ماهیت ندارد و در نزد من و سهروردی نفس ناطقه برتر و بالاتر از تجرد است یعنی بالاتر از تجرد برای نفس اثبات می شود در بحث تجرد مراد تجرد نفس از ماده است اما وقتی نفس وجود بحت و بسیط شد تجرد از ماهیت برای نفس اثبات می شود که بالاتر از تجرد از ماده است

ملا صدرا فرماید: به قول جنید روح وجود بحت است مانند عقل و عقول و نفوس انیّات صرفه و وجودات محضه اند و ترکیب از وجود و ماهیت ندارند و تمایزشان به شدت و ضعف است واجب تعالی و عقول و نفوس هویت بسیطه و بلاماهیت اند و تمایزشان هم به شدت و ضعف است یعنی همان طور که وجود شدید مرکب از وجود و شدت نیست وجود ضعیف هم مرکب از وجود و ضعف و عدم و ظلمت که ماهیت باشد نیست یعنی ماهیت ندارد تمایز این ها به شدت و ضعف است و الا ماهیت مرکب از جنس و فصل نیست.

شاید قبلا هم این سخن از این بزرگان نقل شده و توضیح داده شده است که ممکن بدون ماهیت نمی شود زیرا وجود ممکن محدود است و از حد وجودش ماهیت انتزاع می شود و مراد ایشان از این سخن مغلوب بودن احکام ماهیت است زیرا در این مرتبه احکام وجود غالب است نه این که ماهیت نداشته باشد و ممکن نباشد و الا بین آنها و واجب فرقی نخواهد بود

البته عقول و نفوس را به عنوان ظل و مظهر حق وجود بلاماهیت می دانند نه بالاصالة بلکه اصالتا این واجب است که ماهیت ندارد اما به هر حال وجود ممکن نمی تواند بدون ماهیت باشد زیرا محدود است و از حد وجودی آن ماهیت انتزاع می شود.

ابو یزید بسطامی: بعد ملا صدرا 3 جمله از ابویزید بسطامی نقل می کند؛

یک: هر چه در عالم طبیعت و مثال دنبال ذات و نفس خود گشتم آن را پیدا نکردم پس معلوم می شود نفس از مفارقات عقلیه است و مجرد می باشد

دو: وقتی از پوست خود در آمدم خودم را شناختم. ایشان از بدن تعبیر به پوست می کند یعنی نفس غیر از بدن است

سه: اگر همه ی عرش و همه ی آنچه عرش در بر دارد در کنج دل ابی یزید قرار داده شود احساس نمی کند.

یعنی آنقدر روح او وسیع است که اگر عالم جسم که عرض جسمانی فلک اطلس و فلک الافلاک است با محتویاتش که 8 فلک دیگر با عالم عناصر اربعه است در گوشه ای ازقلب و نفس عارف جای دهند او احساس نمی کند. اگر نفس جسم باشد کدام جسم به این بزرگی است؟

حاجی سبزواری در تعلیقه می فرماید: تفسیر این سخن ابی یزید مناسب با مقام عرفانی او؛

مراد از عرش: وجود منبسط و نفس رحمانی و وجود امکانی که تمام ممکنات به واسطه ی او تحقق یافته اند

محتویات عرش: وجودات مقیده مراد است

یعنی اگر هستی را (نه فقط عالم جسم) اگر در گوشه ای از گوشه های قلب ابو یزید قرار دهند او احساس نمی کند

ابن عطا: وی از مفسرین است و فرماید: خداوند ارواح را قبل از اجساد خلق کرده است و قرآن فرماید: «لقد خلقناکم ثم صورناکم» یعنی اول روح شما را آفریدیدم و بعد جسدتان را

برخی دیگر: روح لطیفی است که قایم در کثیف است.

ملا صدرا فرماید این قول هم اشکال داردو هم قابل توجیه است؛

اشکال: این سخن مستلزم عرضیت روح است در صورتی که روح لطیف در کثیف و چگال باشد

توجیه: حرف جرّ "فی" بری تعدیه است و قیام هم به معنی اقامه است یعنی روح لطیفی است که یُقیم الکثیف یعنی روح بدن را سر پا کرده است

برخی دیگر: روح عبارت و لفظی است و مسمای روح و کنه آن مجهول است و فقط اسمش معلوم است و قایم به اشیاء همان روح است و روح قایم به جسم است

ملا صدرا فرماید: همان اشکال عرضیت نفس و توجیه در این سخن هم راه دارد؛

توجیه: حرف جرّ "باء" برای تعدیه است و قیام به معنی اقامه است و حیات هم به معنای احیاء است یعنی روح اجسام را سر پا داشته و زنده می دارد و "الحی" هم بدل از روح است. و با این توجیه این کلام دلالت می کند که حیات روح ذاتی است و به واسطه ی جسم نیست بلکه روح حیی است که جسم را احیاء و سر پا می دارد.

مفسران:

برخی در آیه شریفه؛ «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» گفته اند: امر خداوند کلام خداست زیرا خود قرآن می فرماید: «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون» و امر خدا قول و کلام کُن وجودی خداوند است و خدا به روح می فرماید: "کن حیّاً" زنده باش و روح هم زنده می شود وقتی امر کلام خداست و کلام خدا هم به ذات او قایم است نه به جسم پس روح در جسم نیست و مجرد است

همان طوری که حکماء در باب حدوث و قدم نفس با هم اختلاف دارند اهل شریعت و دین ورزان هم در باب حدوث و قِدم نفس با هم اختلاف دارند و منشاء اختلافشان هم این است که "من" در من امر ربی، نشأئیه است یا تبعیضیه؟

یعنی روح ناشی از امر رب (کُن) است؛ در این صورت روح کُن نیست و داخل در فیکون است و حادث خواهد بود

یا روح بعض امر رب و خود آن است در این صورت روح خود کُن و قدیم خواهد بود

یا این که در صورت نشأئیه بودن من جاره هم اختلاف دارند که همان اختلاف مشهور در باب حدوث و قِدم حق تعالی است که آیا کلام خدا قدیم است یا حادث؟

برخی گفته اند: روح حضرت جبرئیل است.

ملا صدرا می فرماید: این سخن شبیه این کلام حکماء است که نفس در صورت استکمال اتحاد با عقل فعال می یابد و نزدیک به این نظریه همان سخن حضرت امیر مومنان علی ع است که فرمودند: روح، «ملکٌ له سبعون الف وجه» روح فرشته ای است که 70 هزار صورت دارد.

سپس ملا صدرا سخن 3 مفسر را نقل می کنند که ابن عباس و ابوصالح و مجاهد است و سخن ایشان دلالت بر این دارد که نفس اعضاء روحانی و مجرد دارد و نفس هم در نهایت تجرد خواهد بود. و بعد با اقول توجیهی برای اعضاء روحانی داشتن نفس بیان می دارند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo