< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل های قدم نفس

و اعلم: أن المنقول من بعض القدماء كأفلاطون القول بقدم النفوس‌

الإنسانية- و يؤيده الحديث المشهور: كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين‌

و قوله ص: الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف‌

و لعله ليس المراد أن النفوس البشرية بحسب هذه التعينات الجزئية كانت موجودة قبل البدن و إلا لزم المحالات المذكورة و تعطيل قواها عن الأفاعيل إذ ليس النفس بما هي نفس إلا صورة متعلقة بتدبير البدن لها قوى و مدارك بعضها حيوانية و بعضها نباتية بل المراد أن لها كينونة أخرى لمبادي وجودها في عالم علم الله من الصور المفارقة العقلية و هي المثل الإلهية التي أثبتها أفلاطون و من قبله فللنفوس الكاملة من نوع الإنسان أنحاء من الكون بعضها عند الطبيعة و بعضها قبل الطبيعة و بعضها ما بعد الطبيعة على ما عرفه الراسخون في الحكمة المتعالية و ذلك مبني على ثبوت الأشد و الأضعف في الجوهر- و على وقوع الحركة الاشتدادية في الجواهر المادية و على تحقيق المبادي و الغايات فإن نهايات الأشياء هي بداياتها.

و أما أرسطاطاليس و من تأخر عنه من المشاءين و الأتباع فقد اتفقوا على حدوث هذه النفوس‌ و هذه إحدى المسائل التي اشتهر أنه وقع الخلاف فيها بين هذين الحكيمين‌ و نحن وجهنا قوليهما في قدم النفوس و حدوثها على وجه يتوافق مغزاهما و يتحد معناهما كما أشرنا إليه.

أما حجة كل من الفريقين‌:

فالمتعصبون لمذهب أفلاطون احتجوا عليه بثلاث حجج-

الأولى: أن كل ما يحدث فإنه لا بد له من مادة مخصصة

تكون باستعدادها- سببا لأن يصير أولى بالوجود بعد أن لم يكن فلو كانت النفوس حادثة لكانت مادية- و التالي باطل فالمقدم كذلك.

و الثانية: أن النفوس لو كانت حادثة لكان حدوثها بحدوث الأبدان‌

لكن الأبدان الماضية غير متناهية فالنفوس الماضية التي بإزائها غير متناهية لكن النفوس بالاتفاق باقية بعد مفارقة الأبدان فالنفوس الحاصلة في هذا الوقت غير متناهية لكن ذلك أي وجود نفوس غير متناهية موجودة بالفعل معا محال لكونها تقبل الزيادة و النقصان مع أن كل ما كان كذلك فهو متناه فإذن ثبت أن النفوس الموجودة بالفعل متناهية فإذن ليس حدوث الأبدان سببا لحدوث النفوس فإذن حدوث النفوس عن عللها لا يتوقف على حدوث البدن و استعداد المادة فهي قديمة.

الثالثة: أنها لو كانت حادثة كانت غير دائمة

إذ كل كائن فاسد و كل ما هو أبدي فهو أزلي و قد ثبت أنها باقية أبدية كما سيجي‌ء بيانه فهي إذن أزلية.

 

از افلاطون نقل شده است که ایشان قایل به قدَم نفس ناطقه ی انسانی است و این نظریه ایشان از احادیث و روایات هم مؤید دارد مانند این حدیث پیامبر که فرمودند: «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین»

و انّی و ان کنتُ ابن آدم صورةً****فلی فیه معنیً شاهدٌ بابوتی

من به ظاهر گر ز آدم زاده ام****در حقیقت جدِّ جدّ افتاده ام

 

روح پیامبر پیش از جسم و جسدشان و قبل از حضرت آدم بوده است و ایشان در روایت دیگری می فرمایند: «الارواح جنودٌ مجنّدة فما تعارف منها ائتلف فما تناکر منها اختلف» ارواح قبل از آمدن به این عالم لشگرهای آمده بوده اند که هر کدام با هم آشنائی داشته اند در این نشأه هم در اینجا با هم الفت و انس بر قرار می کنند و گرنه در اینجا با هم اختلاف دارند

این روایات نظر افلاطون را تأیید می کند که روح انسان قدیم زمانی است و پیش از بدن وجود داشته است

اما ملا صدرا می فرمایند: این سخن باید تحلیل شود؛

احتمالا نظر افلاطون این نیست که نفوس جزئیه قدیم زمانی اند یا به تعبیر دیگر نفس بما هی نفسٌ، قدیم زمانی است مثل نفس زید و نفس عمرو را نمی خواهد بگوید قبلا وجود دشته است زیرا نفسیت نفس به بدن است و اسم نفس در صورتی بر آن اطلاق می شود که تعلق به بدن داشته باشد و با آلات و قوای بدنی بدن را ادراه و تدبیر کند و با این وجود نفس نمی تواند پیش از بدن وجود داشته باشد و قدیم زمانی باشد

قبلا هم دو دلیل بر ابطال قِدم زمانی نفس جزئیه اقامه شده که؛

نفس اگر قدیم باشد با توجه به تجردش کامل خواهد بود و دیگر نیاز به آلات و قوای بدن برای اکتساب کمال و فضیلت ندارد

و برهان دوم هم این بود که؛ باید نوع نفس در این صورت منحصر در فرد باشد اما نفوس دراین عالم اتحاد نوعی و کثرت عددی و شخصی دارند

با توجه به آن دو برهان و محالاتی که لازم می آید نظریه افلاطون نمی توان این باشد که نفس بما هی نفس و نفوس جزئیه قدیم زمانی است پس مقصود وی چیست؟

مقصود افلاطون: نفس بما هی عقلٌ قدیم زمانی است و این نظریه ایشان اشاره به این به وجودی دارد که نفس در ضمن عقول ارضیه متکافئه وجود دارد که مُثُل افلاطونی و ارباب انواع باشد -و حکمای پیشتر از وی هم بدان قایل بوده اند- یعنی این نظر ایشان اشاره به این دارد که نفس، وجودی در ضمن عقول ارضیه و مثل افلاطونی و ارباب انواع داشته است که اینها یک مرتبه از مراتب علم حق تعالی اند زیرا آن ها جامع وجودات انواع مادیه اند و لذا از راه علمی که خدا به عقول دارد یک مرتبه هم علم به وجودات انواع مادیه ای دارد که دراین عالم اند نظر افلاطون اشاره به وجود و کینونیتی است که سابقا و در عوالم قبلی و مراتب پیشتر این نفوس در ضمن عقول داشته اند و در ضمن ارباب انواع بوده اند و این روایاتی هم که مؤید نظر ایشان است اشاره به همین مطلب است.

بنابرین نفوس کامله یک وجودی قبل از عالم طبیعت داشته اند همان وجودی که در ضمن عقول بوده و یک وجودی در عالم طبیعت دارند و یک وجودی هم بعد از عالم طبیعت دارند پس دارای 3 وجود می باشند؛

وجودی قبل از عالم طبیعت در قوس نزول

وجودی در عالم طبیعت مانند این نفوس کنونی

و یک وجود بعد از طبیعت هم دارند که بعد از مفارقت از بدن و انتقال از این نشأه عالم طبیعت در قوس صعود در عالم بعد از دنیا و بعد از طبیعت می یابند

و این حال و روز نفوس کامله است علامه در این باب 3 تعبیر دارند؛

الانسان قبل الدنیا

الانسان فی الدنیا

الانسان بعد الدنیا

این نظریه حکمت متعالیه است این که نفس انسان دارای 3 وجود است و مبنای این نظریه چند مطلب است؛

تشکیک در وجود: وجود مادی که ضعیف است و وجود عقلی که قوی و شدید است یا جوهر انسان وجود ضعیفی در عالم طبیعت دارد و یک جوهر هم وجودش قوی است مانند جوهر عقل در عالم عقل

حرکت جوهری و اشتداد در جوهر: جوهری که وجود ضعیف دارد در این عالم طبیعت با حرکت جوهری وجودش کامل می شود و شدت و اشتداد وجودی می یابد

قاعده ای عرفانی؛ «النهایات هی الرجوع الی البدایات» انجام ها بازگشت به آغازهاست و غایات موجودات و وجودات همان مبادی آنها است زیرا عرفا سیر وجود را دوری می دانند وجود از حق تعالی آغاز می شود و بعد از طی عوالم و مراتبی در قوس نزول به پایین ترین مرتبه می رسد و دوباره با قوس صعود همان مراتب را بالا می رود و به همان جائی می رود که آغاز وجود از آنجا کرده بود

علت حد تام معلول و معلول حد ناقص علت است: این مبنا را حاجی در حاشیه به مبانی 3 گانه ای که ملا صدرا در متن اضافه می کند و به این معناست که علت حقیقت معلول و معلول هم رقیقه ی علت است علت مرتبه ی کامله ی وجود معلول است و معلول هم مرتبه ی نازله ی وجود علت است علت که تنزل بیابد که به نحو تجلی و تشاؤن است، تبدیل به وجود معلول می شود

تنزل دو گونه است؛

بنحو تجافی: مانند نزول باران که قطرات دیگر در بالا نخواهند بود

بنحو تجلی: مانند ظهور و بروز کلمات متصوره ی معقوله در مرتبه لفظ و آنچه می خواهی به زبان بیاوری اول تلفظ می کنی و بعد به زبان جاری می شود و الفاظ تجلی کلمات متصوره اند

این 4 مطلب مبانی و پایه های این نظریه حکمت متعالیه است که نفس انسان 3 وجود قبل طبیعت و در طبیعت و بعد از طبیعت دارد.

نظریه حدوث نفس ناطقه ی انسانی: در مقابل افلاطون، ارسطو و مشائیان اند که قایل به حدوث نفس ناطقه اند یکی از اختلافات ایشان مسأله قدم و حدوث نفس انسانی است اما با توجیه ملا صدرا این اختلاف از بین برداشته می شود

توجیه ملا صدرا: ارسطو نفس بما هی نفس و نفس جزئی را حادث می داند و افلاطون هم نفس بما هی عقل را قدیم می داند

دلیل های افلاطونی ها: کسانی که تعصب نسبت به نظریات افلاطون دارند 3 دلیل بر قدم زمانی نفس ناطقه اقامه کرده اند؛

دلیل نخست: اگر نفس حادث باشد مادی می شود و دیگر مجرد نخواهد بود در حالی که نفس مجرد است زیرا اگر نفس حادث شد احتیاج به تخصص اختصاص ماده خواهد داشت یعنی باید استعداد خاصی برای حدوث آن نفس در یک ماده ای باشد تا این که آن نفس حادث شود و الا چرا باید نفس زید در این زمان و این مکان و با این ویژگی ها حادث شود؟ معلوم می شود که استعداد خاصی در ماده ای برای حدوث نفس زید پیدا شده است

دلیل دوم: اگر نفس قدیم نباشد حادث با حدوث بدنی مثل زید خواهد بود ابدان ماضیه غیر متناهی اند بنابر نظریه دوام فیض که فیض و ایجاد حق تعالی متناهی نیست نفوسی هم که با آن ابدان حادث شده اند آن ها هم غیر متناهی خواهند بود و این نفوس غیر متناهیه گذشته با توجه به عدم فنایشان – زیرا نفس از بین نمی رود- لازم می آید الان مجتمعة و بالفعل موجود باشند و این محال است زیرا نفوس ماضیه قبول زیادت و نقصان می کنند و هر آنچه چنین باشد متناهی است مثلا نفوس تا زمان حضرت نوح کمتر از نفوسی اند که تا الان بوده اند لذا نفوس قبول زیادت و نقصان می کنند و در این صورت متناهی خواهد بود در برهان تطبیق هم که بر ابطال تسلسل اقامه شده این معنا توضیح داده شود بنابرین لازم می آید نفوسی که الان موجود اند متناهی باشند و این با دوام فیض حق تعالی سازگاری ندارد اگر نفس قدیم نباشد این محذور پیش می آید و لذا نفس قدیم است نه این که با حدوث بدن حادث شود

دلیل سوم: اگر نفس قدیم نباشد مادی خواهد بود و در این صورت فانی بوده و باقی نخواهد بود در حالی که نفس ابدی و باقی است و هر آنچه ابدی باشد ازلی و قدیم هم خواهد بود لذا نفس قدیم است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo