< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل سوم نیاز وجود حدوثی به بدن و استعداد

ثم اعلم: أن العلة المعدة علة بالعرض عند التحقيق و ليست عليتها كعلية العلل الموجبة حتى يقتضي زوالها زوال المعلول و ما ذكروه من قولهم كل ما لا حامل لإمكان‌ وجوده أو عدمه فإنه لا يمكن أن يوجد بعد العدم أو يعدم بعد الوجود لا يستلزم القول بأن ما لا حامل لإمكان وجوده و عدمه لا يمكن أن يوجد بعد الوجود إذ ربما يكون وجوده السابق من غير حامل كافيا في رجحان وجوده اللاحق و ذلك إذا كان وجوده اللاحق طورا آخر من الوجود بأن يكون كمالا و تماما لوجوده السابق و من نظر في مراتب الأكوان الاشتدادية لموجود كوني كالسواد في اشتداده و كحرارة الفحم في اشتدادها وجد أن حامل إمكان كل فرد ضعيف و قوته يزول عنه ذلك الإمكان و لا يزول حقيقة ذلك الفرد بل يشتد و إنما يزول نقصه و ضعفه فلا يلزم في الحركات الاستكمالية أن يكون زوال إمكان الشي‌ء و استعداده منشأ لزوال وجوده بل لتبدل وجوده و تبدل وجود الشي‌ء قد يكون إلى عدمه و قد يكون إلى وجود أقوى و أكمل من وجوده المتقدم و من هذا القبيل بطلان استعداد البدن للنفس لا يستدعي إلا زوال وجودها البدني المفتقر إلى مادة البدن و زوال وجودها الأولى و تبدله لا يلزم أن يكون بطريان العدم عليه بل بطريان الوجود الأقوى لها فالقاعدة المذكورة أي كون ما هو حامل لإمكان وجود الشي‌ء فزواله أو زوال استعداده يستدعي زوال ذلك الوجود بعينه حقة لا شبهة فيه لكن زوال كل وجود خاص بخصوصه لا يلزم إلى عدم مطلق له بل ربما يكون تبدله إلى نحو آخر من الوجود كما في الاستحالات.

 

گفته شد: انسان و نفس داری دو وجود است؛ حدوثی و بقایی.

و از وجود حدوثی که در بدأ پیدایش دارد با حرکت ذاتی ترقی و ارتقا می یابد و در ادامه به وجود بقایی می رسد و بر اساس «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» بودن انسان داری این دو وجود است. آن که نیاز به ماده و استعداد ماده دارد و آن که نیاز به حامل استعداد دارد و مسبوق به حامل استعداد است و باید جلوتر باید استعدادش در محل و ماده ای باشد وجود حدوثی می باشد نه وجود بقایی که نفس در ادامه می یابد و نیاز به بدن ندارد و با فساد بدن فساد و تباهی نمی یابد مشکل خواجه هم در بقای نفس بعد از بدن بود بعد دو مثال را آوردند؛

مثال نخست: صیدی که در ابتدا نیاز به دام و بند دارد «کرده اند این تله در خاک که عنقا گیرند» و وقتی به دست صیاد افتاد نیاز به شبکه و دام ندارد و اگر دام شبکه از بین هم برود صدمه ای به صید وارد نمی شود

مثال دوم: طفلی تا وقتی جنین است نیاز به رحم دارد اما هنگامی که در مرحله ی نوزادی قرار گرفت ومتولد شد دیگر نیاز به رحم ندارد و با از بین رفتن رحم باز نوزاد و طفل از بین نمی رود حاجی سبزواری فرموده است:

طفلی است جان و مهد تن او را قرار گاه****چون گشت راهرو فکند مهد یک طرف

 

بچه نیاز به گهواره دارد و چون راه افتاد نیازش به گهواره مرتفع می شود.

خلاصه این که نفس انسان دو وجود حدوثی و بقایی دارد که در ادامه می یابد و با حرکت جوهری ذاتی از وجود حدوثی ارتقا می یابد تا به وجود بقایی می رسد و در این صورت آن وجودی که نیاز به بدن و استعداد دارد همان وجود حدوثی نفس است نه وجود بقایی که نیازی به بدن و استعداد آن ندارد و با فساد بدن هم فساد نمی یابد.

وجود حدوثی همان وجود تعلقی و ارتباطی نفس به بدن است

سپس 3 دلیل اقامه کردند که چرا وجود حدوثی به ماده و استعداد ماده دارد اما وجود بقایی به این نیاز ندارد که دو دلیل گذشت و اکنون دلیل سوم است

دلیل سوم: قبل از بیان این دلیل بایستی 4 مطلب را به عنوان مقدمه به تفکیک عرض کنیم؛

مطلب نخست: درباره ی علت مُعدّة است ملا صدرا می فرماید: علت مُعدّة در حقیقت علت نمی باشد و مرحج است و اگر اطلاق علت هم به آن می شود بالعرض و مجاز است نه بالذات والحقیقة مثلا در مانحن فیه و محل بحث، وجود حدوثی و تعلقی نفس با حامل که بدن است و حامل استعداد آن است علت مُعدّة برای وجود بقایی نفس است بدون حامل، زیرا وجود بقایی مجرد است و حامل استعداد دارد وجود حدوثی مرجح و مُعد و بستر ساز برای وجود بقایی نفس بدون حامل است حاجی سبزواری مثالی در تعلیقه آورده است که چنان چه چیزی مُعد و مرجح برای سیلان آب نهری می شود تا به گودالی برسد وقتی این آب نهر پایین ریخت به آب دریا متصل می شود و نقش وجود حدوثی با حامل و بدن نسبت به وجود بقایی چنین نقشی است که زمینه را فراهم می کند و مرجح می شود تا آب نهری جاری شود تا به مهبطی فرود آید و به آب دریا برسد.

نتیجه ی مهم مطلب نخست این است که با زوال علت مُعدّة معلول زایل نمی شود زیرا علیت آن بالمجاز است

مطلب دوم: این قضیه صادق و درست که، هر چیزی که حامل امکان استعدادی وجود یا عدم نداشته باشد وجود بعد از عدمش یا عدم بعد از وجودش ممکن نخواهد بود، از باب عکس نقیض مستلزم این قضیه است که، هر چیزی که بعد از عدم موجود می شود یا بعد از وجود معدوم می شود حامل امکان وجود یا عدم است این قضیه هم درست است از باب عکس نقیض.

اما این قضیه سوم لازم نمی آید که، هر چیزی که موجود است بعد موجود بشود مانند وجود بقایی نفس که بعد از وجود حدوثی موجود می شود این هم باید حامل امکان داشته باشد؟ خیر وجود بقایی نفس لازم نیست حامل امکان و استعداد داشته باشد و هیچ استلزامی در این قضیه وجود ندارد.

مطلب سوم: تبدل وجود شیئ به دو صورت ممکن است محقق گردد؛

به عدم شیئ: شیئی که وجود دارد اگر معدوم گردد وجودش متبدل می شود و جایش را به عدم می دهد

به وجود اقوی: این که وجودی به وجود کاملتر و تامی تبدیل گردد و وجود ضعیف و ناقصی به وجود تام و قوی بدل گردد

در مانحن فیه هم تبدل وجود حدوثی نفس به معدوم شدن نفس نیست که نفس به طور کلی معدوم شود بلکه به تبدیل آن است به وجود کامل و تام و اقوایی که وجود بقایی نفس است چنان که در حرکت کیفی اشتدادی که به آن در اصطلاح استحاله می گویند در این حرکت تبدل وجود فرد ضعیف به تبدیل آن به فرد قوی است و ایشان دو مثال برای حرکت کیفی اشتدادی می آورد؛

مثال نخست: مانند یک جسمی که در سواد حرکت کیفی اشتدادی می یابد مثلا بچه در تولد رنگ موهایش سیاه کمرنگ است و هر چه بزرگتر می شود سیاهی گیسوان او شدید تر می شود یا میوه ای در شیرینی حرکت اشتدادی می یابد اول شیرینی کم دارد و بعد که رسید کاملا شیرین می شود فرد ضعیف سیاهی یا شیرینی تبدلش به این است که به وجود قوی و شدید از سیاهی و شیرینی تبدیل می شود.

این جهان همچون درخت است ای کرام****ما بر او چون میو های نیم خام

 

مثال دوم: حرکت اشتدادی ذغال در حرارت است و در مجاورت آتش حرارت ضعیفی می یابد و با گذر زمان شدید و قوی می شود و تبدل فرد ضعیف از حرارت به این است که به فرد قوی تبدیل می گردد.

مطلب چهارم: عدم وجود خاص چیزی مستلزم عدم مطلق آن موجود نیست در مثال قبلی در حرکت کیفی اگر وجود خاص فرد ضعیف از سواد و حرارت و شیرینی معدوم گردد لازمه اش این نیست که به طور کلی سواد و حرارت نابود شود و می تواند به سواد اقوی و شدید تبدیل گردد و در ما نحن فیه اگر وجود خاص حدوثی نفس و تعلقی و ارتباطی نفس به بدن بخواهد از بین برود -زیرا در هنگام مرگ با فساد بدن نابود می شود- لازمه اش این نیست که نفس به طور کلی نابود شود و بعد از بدن هیچ بقایی نداشته باشد و می تواند تبدل به وجود اقوی بیابد

دلیل سوم: حال با توجه به این 4 مطلب، دلیل این که وجود حدوثی نفس نیاز به بدن و ماده دارد این است که بدن و استعداد آن با وجود حدوثی نفس علت مُعدّة برای وجود بقایی و مرجح برای آن می باشند

نکته قابل توجه در این جا این است که نسبت بدن و استعداد بدن به وجود بقایی است اما نسبت بدن و استعداد آن به وجود حدوثی چیست؟ علت است و دیگر مُعدّة نمی باشد علت مادی و علت قابلی است بنابر جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس. برای وجود حدوثی علت مادی و برای وجود بقایی مُعدّة است و مرجح

و وقتی علت مُعدّة شد این وجود حدوثی با از بین رفتن بدن و استعداد بدن وجود خاصش معدوم می شود اما معدوم شدنش به تبدل آن به وجود اقوی و وجود بقایی است که وجود بعد الوجود است نه بعد العدم لذا وجود حدوثی نیاز به حامل و استعداد بدن دارد اما وجود بقایی نیاز به حامل ندارد زیرا وجود بعد الوجود است.

خلاصه دلیل سوم این است که؛

بدن و استعداد بدن با وجود حدوثی علت مُعدّة اند برای وجود بقایی و لذا با زوال بدن و استعداد آن وجود بقایی زایل نمی شود

وجود بقایی وجود بعد الوجود است برخلاف وجود حدوثی که وجود بعد العدم است و مسبوق به حامل است که همان بدن و استعداد آن است اما وجود بقایی حامل نمی خواهد و با فساد بدن فاسد نمی شود

با از بین رفتن بدن و استعداد بدن وجود خاص حدوثی نفس معدوم می شود اما این به این معنا نیست که نفس به طور کلی معدوم گردد بلکه به معنای تبدل وجود حدوثی نفس به وجود تام اقوی که وجود بقایی و تجردی است مانند حرکت اشتدادی و کیفی در حرکت سیبی از ترشی به شیرینی و با از بین رفتن ترشی و کالی سیب خود سیب به طور کلی از بین نمی رود بلکه به وجود کامل و شیرین تر تبدیل می گردد.

این جواب را ملا صدرا بر مبنای حکمت متعالیه فرمودند و بعد اشکال و جوابی در ذیل آن مطرح می شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo