< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ های ملاصدرا به تناسخیه

فالجواب: أن لكل نوع من الحيوانات بل النباتات ملكا هاديا له إلى خصائص أفعاله و كماله متصلا به ضربا من الاتصال (ای اتصال الحقیقة بالرقیقة و ذی الظل بالظلّ) و هو الذي سماه الفرس رب الصنم و نحن قد أوضحنا سبيل إثبات الصور المفارقة للطبائع المادية و أن لكل نوع من أنواع الأجسام الطبيعية جوهرا مقوما لوجوده أصلا لأفراد ماهيته ذا عناية بها و اختلافها في الشرف و الخسة لأجل اختلاف مبادئها المفارقة النورية في شدة نوريتها و ضعفها و قربها و بعدها- من نور الأنوار و أما على طريقة المشائيين فغرائب إدراكات بعض الحيوانات و تفنن حركاتها أنما تكون بمعاونة قوى طبيعية فلكية و إلهامات سماوية و يجوز أن تصدر عن قوة جرمية بمناسبات مزاجية حركات إدراكية كحال الإبل في تلذذه بالسمعيات.

و أقول: على تقدير أن يكون لها نفوس غير منطبعة في مادة متوجهة نحو كمال فلا يلزم أن يكون كمالها كمالا عقليا حتى يلزم دخولها في باب الإنسانية و ارتقاء نفوسها بحسب هوياتها الشخصية إلى عالم العقل على أن كثيرا من الناس ليس لهم في النشأة الآخرة درجة عقلية و لهم مع ذلك لذات خيالية و ابتهاجات حيوانية و سعادات ظنية هي الغاية القصوى في حقهم إذ لا شوق لهم إلى العقليات و لا نصيب لهم من الملكوت الأعلى- و ليس لكل ذي نفس أن يتوجه إلى غاية عقلية و كمال مطلق و التوجه إلى كمال ما لا يوجب الدخول إلى باب الإنسان و لا يلزم منه منع عن الكمال إذ من المحال منع المستحق عما يستحقه بخصوصه و عن الكمال اللائق بحاله كالكمال المطلق و الخير المحض إذ ربما لا يناسبه و لا يستعده لا بشخصه و لا بنوعه كالإنسان

 

سخن در دلیل خاصی بود که قول تناسخ صعودی را ابطال می کرد خلاصه آن دلیل خاص این بود که؛

نفس حیوان؛

     اگر مادی است چطور از بدن حیوان منتقل به بدن انسان می شود؟ نفس مادی صورتی است که منطبع و حالّ در ماده ای است که بدن حیوان است و چطور از این ماده جدا شده و به بدن انسان منتقل می شود؟ این محال است

     و اگر نفس حیوان مجرد است با توجه به این که حیوان فاقد عقل است و تنها شهوت و غضب دارد ابزار لازم را برای ارتقاء به مرتبه انسانیت ندارد چطور نفس حیوان می خواهد بعد از مفارقت از بدن حیوان تعلق به بدن انسان بگیرد ونفس انسان شود؟ در حالی که انسانی که تازه دارای عقل است در صورتی که تابع شهوت و غضب باشد و عقلش مغلوب شهوت و غضب شود از مرتبه انسانیت سقوط می یابد حال چطور نفس حیوانی که فاقد عقل است ارتقاء به مرتبه انسانیت می یابد؟!

بعد "اما ما قیل" بیان شد و 3 جواب از آن داده شد واکنون ملا صدرا از آن ها پاسخ می دهند

اما آن 3 جواب بر این مبنا بود که؛

    1. بنابر مادیت نفس حیوان: نفس حیوان در تمام مدت عمر حیوان باقی و محفوظ است در حالی که بدن او بواسطه حرارت های مختلف تحلیل رفته وعوض می شود اما کسی نمی گوید که نفس و صورت هم از بدنی وماده ای به بدن دیگر منتقل می شود و در تناسخ صعودی هم چنین است

    2. بنابر تجرد تام عقلی نفس حیوان: در این جواب 3 دلیل بر تجرد نفس حیوان اقامه شد؛

     نخست: نفس حیوان ادراک کلی دارد اگر حیوانی را یکبار با چوب بزنی دفعه بعد تا چوب را ببیند فرار می کند زیرا ضرب دوم غیر از اولی است و اعاده معدوم محال است و حیوان صورت کلی ضرب را ادراک می کند که بر ضرب اول و دوم منطبق است و لذا ضرب کلی را ادراک کرده که از دیدن چوب می گریزد

     دوم: برخی حیوانات در عقل نظری به انسان نزدیک اند مانند طوطی که گفتار را تقلید می کند وبرخی هم در عقل عملی و عمل به انسان نزدیک اند مانند میمون که رفتار را تقلید می کنند و این خود دلیل تجرد نفس حیوان است

     سوم: احوال وافعال عجیب و غریبی است که از برخی حیوانات مشاهده می شود مانند تکبر شیر و کینه شتر و مثلثات عنکبوتی و مسدسات زنبورها وگوش دادن شتر به هُدی و غرق در موسیقیایی آن شدن طوری که خورد و خوراکش را فراموش می کند و...

    3. با قطع نظر از مادیت و تجرد نفس حیوان: هر چیزی یک غایت وجودی دارد « وکل شیئ غایةً مستتبعٌ» غایت وجودی حیوان، اول انسانیت و در درجه دوم هم مَلَکیت است که برتر از حیوان است و حیوان باید به این غایت برسد وگرنه لازم می آید از غایت و کمال شایسته خود منع شود و این منافات با حکمت و عنایت الهی دارد

جواب ملا صدرا: اکنون ملا صدرا از این 3 جواب پاسخ می دهند که در حقیقت 5 پاسخ می خواهد زیرا در جواب دوم 3 دلیل مطرح شد که در مجموع 5 پاسخ باید بدهند اما ملا صدرا فقط 3 جواب بیان می دارد زیرا برخی پاسخ بیش از یکی از آن جواب ها است

پاسخ های ملا صدرا: این جواب بر 2 مبنای اشراق و مشاء است که مبنای اشراق را خود ملا صدرا قبول دارد و بعد در پاسخ دوم بر مبنای حکمت متعالیه است و پاسخ سوم هم بر مبنای دیدگاهی عرفانی است

پاسخ نخست ملا صدرا جواب از دلیل دوم و سوم است که در جواب دوم "ما قیل" مطرح گشت پاسخ دوم و سوم هم جواب از جواب سوم "ما قیل" است اما پاسخ دوم جواب از جواب اول "ما قیل" هم می باشد فقط یک چیز پاسخ داده نمی شود که همان دلیل اول در جواب دوم است که زحمت آن را حکیم سبزواری در تعلیقه کشیده است وبیان می شود؛

پاسخ نخست: این که برخی از حیوانات از حیث نظر یا عمل نزدیک به افق انسانیت هستند و افعال عجیبی از آنها مشاهده می شود طبق نظر مشاء مربوط به هدایت و تربیت رب النوع آن هاست

نظریه ارباب انواع: این نظریه که اشراقیون قایل بدان هستند و ملا صدرا نیز قبول دارد را در جلد دوم اسفار اربعه عقلیه بحث کرده اند و خلاصه اش این است که؛ هر نوع مادی یک فرشته ای تربیت آن را به اذن الله تعالی عهده دار است هر نوع مادی یک فرد مجرد در عالم عقل دارد که جامع وجودات و کمالات افراد طبیعی نوع است و این افراد مادی به اذن الله تعالی تحت تربیت او می باشند آن فرشته و رب النوع با این افراد مادی اتصال دارد این که برخی از حیوانات نزدیک افق نظر و عمل انسان است از تربیت رب النوع آن ها است حکیم سبزواری در اواخر الهیات شرح منظومه غُرر کوتاهی دارد با عنوان؛ افاعیل متقن و عجیب در این عالم به واسطه رب النوع است و بعد می فرماید:

وکلُّ فعل ذی نماء من جسمٍ    لدیهمُ من صاحب الطلسمِ

 

هر فعل از مانند درختی از برخی از اجسام است وبه نظر اشراقیون از طلسم و رب النوع آن هاست طلسم مانند صنم و برزخ در اصطلاح شیخ اشراق به معنای جسم است شیخ اشراق محیی و احیا گر طریقه اشراقیون و رواقیون وفهلویون است مرحوم الهی قمشه ای در همین رابطه می فرمایند:

بینی نشسته بر فراز هر گیاهی    افرشته ای تا پروراند آن گیاه

 

بعد حکیم سبزواری می فرماید:

دُهن السراج ربُّه یجذب له    شَکَلا صنوبریا اعطی المشعلة

 

قدیم روغن چراغ بود که جذب فتیله شده و چراغ را روشن می کرد و این رب النوع است که روغن چراغ را برای آن جذب می کند و این شکل صنوبری که شعله آتش می یابد اعطای رب النوع است همان طور که شکل گیاهان و شکوفه و میوه های رنگارنگ همه کار رب النوع است

بالرب للنحل المسدساتُ    و للعناکب المثلثات

 

خانه شش ضلعی را زنبور عسل و خانه 3 ضلعی را عنکبوت به واسطه رب النوع می سازند و این بنا بر نظریه اشراقیون است

بنا بر نظر مشائیون: این افعال عجیب و نزدیک به افق انسان تحت تأثیر حرکات افلاک است که با شرط حدوث حوادث و پدیده های زمینی حرکات افلاک است و این اجسام هر کدام با مزاج مخصوص و ترکیب خاصی در زمین حادث می شود شرط حدوث و مُخصص حدوث آن ها حرکات افلاک است زیرا مشاء ارباب انواع را قبول ندارند

ارباب انواع گرچه بین خودشان تکافؤ است و بین آن ها علیت ومعلولیت بر قرار نیست از این روی که ارباب انواع عقول عرضیه متکافئه هستند اما در عین حال درجات و مراتب آن ها از نظر شدت و ضعف نوریت و وجود متفاوت است زیرا ارباب انواع از اشراقات و مشاهدات عقول طولیه نسبت به یکیدیگر دارند صادر می شوند اشراق از بالا به پایین و مشاهده از پایین به بالا است

حال مثلا از اشراق عقل اول به عقل دوم یک عقل عرضی پیدا می شود و گاه هم از اشراق عقل نهم به دهم که این دو عقل عرضی در یک درجه نمی باشند هر چند که تکافؤ وعلیتی بین آنها نیست

اختلاف عقول عرضیه در شدت و ضعف وجود به لحاظ مرتبه وجودی و درجه ای که دارند باعث اختلاف انواع مادی در شرافت و خسّت می شوند لذا نوعی از حیوان در بُعد عمل یا نظر نزدیک به افق انسان می شود

پاسخ دوم ملا صدرا: که جواب از جواب 3 و 1 ماقیل است وایشان می فرماید: غایت و کمال وجودی حیوان تجرد برزخی و مثالی اوست نه انسانیت و مَلَکیت و نفس حیوان هم تجرد برزخی و مثالی دارد و سرِّ بقاء و محفوظ ماندن نفس حیوان در تمام مدت عمر حیوان -که در جواب اول مطرح شد- همین است که نفس حیوان تجرد غیر تام و مثالی و برزخی دارد نه این که غایت وجودی حیوان تجرد عقلی باشد که تجرد مرتبه انسانیت است در حالی که غالب انسان ها هم تجرد عقلی نمی یابند و در حد تجرد برزخی و مثالی می مانند لذا بنابر نظر ملاصدرا اگر حیوان انسان نشود برخلاف حکمت و عنایت خدا نمی باشد و مانع رسیدن او به غایتش نیست زیرا حیوان استحقاق آن را ندارد این طور نیست که هر موجودی استحقاق هر کمالی را داشته باشد آن چه حیوان استحقاق آن را دارد کمال تجرد برزخی و مثالی است.

پس این جواب ملا صدرا، پاسخ از جواب اول ایشان هم شد که می پنداشتند با فرض مادیت نفس حیوان در تمام مدت عمرش نفس او باقی و محفوظ می باشد. خیر چنین نیست و اگر مادی بود همان اشکال انتقال منطبع در ماده ازمحلی به محل دیگر لازم می آمد که محال است.

پاسخ حکیم سبزواری از جواب اول ما قیل: علت این که حیوان کتک خورده با چوب، از چوبی که کسی بر می دارد می گریزد همان ضرب اول است که در ذهن و خیال حیوان باقی مانده است این ضرب دوم اعاده ضرب اول نیست که صورت بر آن منطبق باشد و بواسطه آن صورت از این ضرب دوم فرار کند ایشان می فرماید: ضرب اول و دوم در بسیاری از احکام و اوصاف عرضی و ذاتی یکی است علتی که بواسطه صورت ضرب اول حیوان از ضرب دوم فرار می کند شباهت دو ضرب در احکام ذاتی که حقیقت دو ضرب است و اوصاف عرضی که اعراض آن است یکی است همان طور که اگر حیوان و یا انسانی کاری انجام داده و از آن لذت برده است صورتی آن لذت اولی در ذهن او، وی را بر این می دارد تا دوباره سراغ آن کار برود کار اول معدوم شده و عینش تکرار نمی شود بلکه مثل آن تکرار می شود که در ماهیت و لوازم ماهیت شریک است.

دلیل و شاهد این که حیوان ادراک کلی ندارد این است که اگر افسار حیوانی را دور میخی بپیچند گاهی اوقات این حیوان آن قدر ریسمان را دور آن میخ می پیچاند که نزدیک است خفه شود حال شاید بارها بر خلاف جهتی که افسار تابیده چرخیده و خود را آزاد کرده است. به هر حال حیوان ادراک کلی ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo