< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شبهات تناسخیه

و ليس لقائل أن يقول: ما قررتم في إبطال النقل بعينه جار في تعلق النفوس إلى الأبدان في النشأة الآخرة فإن البدن الأخروي إذا استعد لتعلق نفس به فلا بد أن يفيض عليه من الواهب نفس جديدة مدبرة إياه فإذا تعلقت هذه النفس المنتقلة عن الدنيا به لزم تعلق نفسين ببدن واحد و هذا ممتنع فما هو جوابك فهو بعينه جوابنا.

لأنا نقول: الأبدان الأخروية ليست وجودها وجودا استعداديا و لا تكونها بسبب استعدادات المواد و حركاتها و تهيؤاتها و استكمالاتها المتدرجة الحاصلة لها عن أسباب غريبة- و لواحق مفارقة بل تلك الأبدان لوازم تلك النفوس كلزوم الظل لذي الظل حيث إنها فائضة بمجرد إبداع الحق الأول لها بحسب الجهات الفاعلية من غير مشاركة القوابل و جهاتها الاستعدادية فكل جوهر نفساني مفارق يلزم شبحا مثاليا ينشأ منه بحسب ملكاته و أخلاقه و هيئاته النفسانية بلا مدخلية الاستعدادات و حركات المواد كما في هذا العالم شيئا فشيئا و ليس وجود البدن الأخروي مقدما على وجود نفسه بل هما معا في الوجود من غير تخلل الجعل- بينهما كمعية اللازم و الملزوم و الظل و الشخص فكما أن الشخص و ظله لا يتقدم أحدهما على الآخر و لم يحصل لأحدهما استعداد من الآخر لوجوده بل على سبيل التبعية و اللزوم- فهكذا قياس الأبدان الأخروية مع نفوسها المتصلة بها.

فإن قلت: النصوص القرآنية دالة على أن البدن الأخروي لكل إنسان هو بعينه هذا البدن الدنياوي له.

قلنا: نعم و لكن من حيث الصورة لا من حيث المادة و تمام كل شي‌ء بصورته لا بمادته أ لا ترى أن البدن الشخصي للإنسان في هذا العالم باق من أول عمره إلى آخره بشخصه لكن لا من حيث مادته لأنها أبدا في التحول و الانتقال و التبدل و الزوال- بل من حيث صورته النفسانية التي بها تحفظ هويته و وجوده و تشخصه و كذا الكلام في كل عضو من أعضائه مع تبدل المقادير و الأشكال و الهيئات العارضة و الكيفيات اللاحقة فالعبرة في حشر بدن الإنسان بقاؤه بعينه من حيث صورته و ذاته مع مادة مبهمة- لا من حيث مادته المعينة لتبدلها في كل حين فكما أن جهة الوحدة و التشخص في بدن شخص واحد من حد الصبا إلى حد الشيخوخة مع تبدل كثير من الصفات بل كثير من الأعضاء و الآلات هي النفس و مرتبة مبهمة من المادة غاية الإبهام و لهذا لا يقال- لمن جنى في الشباب و عوقب في المشيب إنه غير الجاني فكذلك جهة الوحدة في البدن الدنياوي و البدن الأخروي هي النفس و ضرب من المادة المبهمة فلذلك تثاب النفس و تعاقب باللذات و الآلام لأجل ما صدر عنها من الأعمال و الأفعال البدنية بهذه الجوارح و الأعضاء مع تبديلها في الآخرة إلى نوع آخر.

و الذي يؤيد ما ذكرناه من تبدل الأبدان ما ورد في صفة أهل الجنة «أنهم جرد مرد أبناء ثلاثين سنة» و أن أول زمرة يدخلون الجنة على صورة القمر ليلة البدر ثم الذين يلونهم كأشد كوكب دري في السماء إضاءة و في صفة أهل النار أن ضرس الكافر يوم القيامة مثل أحد و فخذه مثل البيضاء و مقعده من النار مسيرة ثلاث مثل البريدة الربذة و في رواية أن غلظ جلد الكافر اثنان و أربعون ذراعا و أن مجلسه في جهنم ما بين مكة و المدينة و في رواية أخرى أن الكافر يسحب لسانه الفرسخ و الفرسخين- يتوطاه الناس إلى غير ذلك من أوصاف الفريقين في الآخرة.

 

جواب اشکال دوم: بدن اخروی عین بدن دنیوی است از نظر صورت نه به حسب ماده و این عینیت بدن دنیوی و اخروی را تامین می کند هر چند ماده یکی نباشد

تفصیل جواب: تمامیت شیئ و شیئیت و حقیقت و فعلیت آن به صورت آن است نه به ماده آن مثلا اگر انسان فقط ماده باشد و نه صورت تمام نخواهد بود و حقیقت انسان حاصل نمی شود در مانحن فیه شیئی که انسان است ماده آن بدن و صورتش هم نفس است انسان فقط با بدن حاصل نمی شود زیرا بعد از آن که نفس از بدن جدا شد بدن حکم جماد را می یابد شیئ که جماد است نه انسان اگر این شیئی که انسان است بخواهد فعلیت و وجود و تحقق بیابد باید نفس که صورت است به این ماده ای که بدن است تعلق بگیرد پس تمامیت انسان به تعلق نفس به بدن است.

البته انسان دو چیز لازم دارد؛

     ماده ای که بدن است

     یکی صورتی که نفس است

اما این ماده و بدنی که در حقیقت انسان معتبر است در تحقق انسان دخالت دارد این ماده ابهام و عمومیت و کلیت دارد آن هم ابهام در نهایت یعنی غایت ابهام یعنی انسان آن ماده ای که مدخلیت در تحقق بدنٌ ما نقش دارد نه یک ماده معین و بدن معین زیرا نوزادی که متولد می شود بدنی دارد که اعضایی با مقدار و شکل معین و خاصی دارد بعد که این نوزاد بزرگ شد بدنش عوض می شود و بدن جوان و نوجوان همان بدن نوزاد نیست بلکه در علم جدید می گویند در هر 8 یا 12 سال تمام سلول های بدن بجز سلول های عصبی و غضروفی عوض می شوند پس آن ماده و بدنی که در تحقق انسان دخالت دارد آن بدن خاص و جزئی نیست بلکه شخصیت و هویت و این همانی محفوظ است و این دلیل بر این می شود که ماده ای که در تحقق انسان دخالت دارد ماده معینی نیست بلکه ماده مبهم و در غایت ابهام است لذا اگر کسی در جوانی جنایتی بکند و در پیری گیر قانون بیفتد نمی گویند این همان انسان جنایتکار نیست بلکه گویند این همان فرد جوان است هر چند که بدنش عوض شده است و مقدار و شکل و خصوصیاتش تغیر یافته است

همان طور که بدن دنیوی عرض عریضی دارد و از نوزاد تا فرد کهنسال و پیر را شامل می شود همین طور بدنٌ ما و ماده مبهمه که مدخلیت در تحقق انسان دارد علاوه بر بدن دنیوی شامل بدن اخروی هم می شود یعنی وقتی این بدن ماده به معنای قوه وحامل قوه را از دست داد و بدن مجرد شد و دیگر حامل قوه و قابل تغییر و محل فساد و پیری و زوال نبود باز هم همان انسان است و نمی توان گفت که بدن من غیر از بدن کودکی هستم

بدن دنیوی هم به بدن اخروی تغیر می کند و تبدیل به آن می شود بدن همان طور که در دنیا عوض می شود در آخرت هم عوض می شود اما عوض شدنش در دنیا به گونه ای نیست که محل قوه و ماده بودن را از دست بدهد

اما بعد از مرگ که عوض می شود ماده به معنای حامل قوه و فساد و زوال و تغیر را از دست می دهد این همان بدن است فقط به نشأه و عالم دیگری منتقل گشته است و صبغه و خصوصیات عالم دیگری را گرفت همان طور که بدن به اقتضای نوزادی و نوجوانی و جوانی و کهنسالی اقتضائاتی دارد در آن نشأه هم اقتضائات خاص خود را دارد حکیم سبزواری می فرماید: این بدن نه تنها غیر از بدن اخروی نیست و منافاتی با آن بدن ندارد بلکه این مؤکد آن بدن است زیرا آن را بیمه بقاء می کند این بدن تا در دنیا است بقایی ندارد و تضمینی برای بقاء ندارد اما با تبدل به بدن اخروی در یوم تبدل الارض غیر الارض بدن هم بیمه بقاء می شود و هیچ زوالی آن را تهدید نمی کند زیرا ماده حامل قوه را که قابل تغیر و فساد است را از دست داده است لذا بدن دنیوی عین بدن اخروی است

بعد می فرماید: این که بدن دنیوی تبدل می یابد باز هم عین بدن اخروی است شاهد این که بدن دنیوی عین بدن اخروی است شاهدش خصوصیاتی است که برای بهشتیان و دوزخیان در روایات آمده است کسی که در این دنیا پیری کمانی بوده است در بهشت «اهل الجنة جُرد مُرد ابن ثمانین سنة» خواهد بود

بدن و نفس متعلق به بدن به آخرت می رود باوجود این که متبدل می شود در دنیا هم بدن متبدل می شود در آخرت هم چنین خواهد بود و جسم طبیعی جسم مثالی می شود اما اینجا همه این تبدل در جسم طبیعی است اما آن بدنی که در انسانیت انسان دخالت دارد یک بدن معین نیست و مدام بدن در حال تغییر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo