< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ویژگی های صور مثالی

بل الحق ما حققناه من أن الصور الملذة للسعداء أو المؤلمة للأشقياء في النشأة الثانية كما وعدها صاحب الشريعة الإلهية و أوعد عليها هي واقعة في نشأة أخرى و في صقع آخر غير حالة في جرم من الأجرام و لا قائمة في قوة جرمية بل قائمة بذواتها إنما مظاهرها نفوس هاتين الطائفتين بضرب من الفعل و التأثير كما أن الصور و الأشباح التي في المرآة ليست قائمة بها بل مظهرها تلك المرآة بضرب من القبول- و لا منافاة بين صدور الفعل عن قوة بجهة و انفعالها إلذاذا و إيلاما بجهة أخرى كما أن الصحة و المرض البدنيين ينشئان من نفسه في بدنه في هذه الدار ثم تنفعل‌ النفس عنهما و يكون من أحدهما في لذة و راحة و من الآخر في ألم و مشقة و ذلك لكون النفس ذات جهتين جهة عقلية فعلية و جهة طبيعية انفعالية فهكذا يكون حالها بحسب فعل الطاعات و المعاصي المؤدية للصور الحسنة و القبيحة في الدار الآخرة عند تجسم الأعمال فيتنعم بإحداهما و يتعذب بالأخرى و تانك الجهتان المصححتان لكون النفس فاعلة لشي‌ء و منفعلة عنه هما موجودتان في النفس قبل أن تصير عقلا محضا- و حينئذ يكون فعالا و دراكا بجهة واحدة كما أشير عليه سابقا من أن فيه و عنه في العقل البسيط و هو العقل الفعال شي‌ء واحد فقد ثبت أن جميع ما يلحق النفس في الآخرة هو ما ينشأ منها و النفوس الغير الكاملة علما و عملا أو علما فقط أي نفوس السعداء المتوسطين أو الناقصين في العلم و العمل أو الناقصين في العلم أو الأشقياء الناقصين فيهما و إن تجردوا عن المواد و الأجرام الدنياوية الطبيعية لكنها متعلقة بعد بالأشباح الأخروية التي هي في باب الإلذاذ و الإيلام أشد و أدوم من هذه الأجرام المستحيلة كما في قوله تعالى وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى‌ بل هذه النار و إيلامها- من جملة آثار النار الآخرة و عذابها أو عينها لكنها تنزلت و تكدرت و ضعفت قوتها و تأثيرها

كما روي عنه ص: أن ناركم هذه من نار جهنم غسلت بسبعين ماء ثم نزلت‌

و قس النور على النار حتى تعلم أن نعيم الدنيا بالنسبة إلى نعيم الآخرة شي‌ء حقير.

 

بعد از آن که ملا صدار 3 دلیل بر رد دیدگاه فارابی و ابن سینا و سهروردی اقامه کردند که نفوس ناقصین و متوسطین و غیر کاملین بعد از مفارقت از بدن به جرم فلکی و غیر فلکی تعلق می گیرند اکنون تا ابتدای تأیید و تذکرة، 5 مطلب را بیان می دارند؛

مطلب نخست: صوَر جزئیه ای که سعدا (که متوسط در علم و عمل اند یا ناقص در علم و عمل می باشند یا ناقص در علم اند (دون العمل) واشقیاء که ناقص در علم و عمل هر دو هستند با این تفاوت که صوری جزئیه ای که سعدا بعد از مرگ ادراک می کنند لذت بخش اند و صور جزئیه ای که اشقیاء بعد از مرگ ادراک می کند مؤلم است و این ها به عنوان ثواب و عقاب که مورد وعد و وعید شارع است همه در عالم ونشأه دیگری است با 4 ویژگی؛

    1. این صوَر جوهر اند نه عرض زیرا این صورت ها تجسم و تجوهر اعمالی است که در دنیا انجام گرفته است و در عالم آخرت مجسم می شود و به یک صورت جزئی جوهری در می آید یعنی اعمال خوب به صورت حور و قصور و اعمال بد به صورت مار و عقرب در می آید حکیم سبزواری گوید:

گر ز خاری خسته ای خود کشته ای    و ر حریر قز دری خود رشته ای

 

    2. تجرد: صورت های جزئیه مادی نبوده و قایم به جسم وماده نمی باشند البته تجرد برزخی و مثالی دارند

    3. این صورت ها در محیط خود نفس و ادراک نفس ظهور می یابند یعنی داخلی اند نه خارجی

    4. مُنشأ نفس اند و نفس فاعل این صورت های جزئی است و نفس با اخلاق و ملکاتی که در دنیا تحصیل کرده است ایجاد می کند

تنظیر: مَثَل این صوَر که در نفس در نشأه آخرت ظاهر می شود مثَل صوری است که در آینه ظهور می یابد و از این تنظیر روشن می شود که ملا صدرا صور آینه را مادی نمی داند یعنی قایم به آینه نمی داند و بر این باور است که آینه مظهر صورت در آن است و آینه فاعل صور نیست بلکه قابل صورت ها است آن هم یک نحوه قبول که در آینه است و نه قابل صور تا این که صورتها مادی شده و قایم به آینه گردد در حالی که ملا صدرا صورت های درون آینه را مجرد می داند

مطلب دوم: از طرفی نفس فاعل این صوَر جزئیه در نشأه آخرت است از طرفی هم نفس منفعل از این صورت ها است حال یا به لذت یا به ایلام و رنج کشیدن در صورتی که صور مُلذِّه یا مؤلمه باشد نفس لذت می برد یا این که رنج می برد پس از طرفی نفس فاعل این صور جزئی است که در نشأه آخرت است و از طرفی هم منفعل از آن ها است و یک شیئ چطور می شود که هم فاعل باشد و هم منفعل باشد؟ مطلب دوم حل این تناقض است

ملا صدرا می فرماید: این فعل و انفعال نفس نسبت به صور جزئیه به دو جهت است که نفس از یک جهت فاعل و از جهتی دیگر منفعل از صور می باشد؛

     نفس از جهت اعمالی که از نفس در دنیا سبقت گرفته فاعل آن ها است

     از جهت مُلذّ و مؤلم بودن، صور نفس منفعل است

به تعبیر دیگر؛

     از جهت ذات نفس و تجرد آن و یا ذات مجرده نفس فاعل است

     و از جهت تعلق نفس به صور و اشباح برزخیه یا به تعبیری اجسام و ابدان مثالیه نفس منفعل می باشد زیرا نفس تعلق به صورت برزخی و جسم مثالی و بدن برزخی دارد

مطلب سوم: این دو جهتی که برای فعل و انفعال نفس در مطلب قبل بیان شد برای نفسی است که به مرتبه عقل نرسیده باشد اما اگر نفس به مرتبه عقل رسید از این جهت که عقل بسیط است و یک جهت بیشتر در آن نیست که همان جهت ذات وتجرد اوست این نفس و به طور کلی در عقل بسیط جهت فعل و انفعال یکی است

به تعبیر دیگر از یک جهت که همان جهت ذات نفس است هم فعال است و هم درّاک یعنی فعلش همان درکش و درکش همان فعل نفس است و نفس در این مرتبه هم فاعل است و هم قابل مدرَک است و هم فاعل است و هم منفعل است زیرا درک انفعال است به تعبیری؛ در عقل بسیط فیه و عنه واحد است فیه همان انفعال و عنه همان فعل است

توضیح: ملا صدرا در فصل 6 از مرحله 6 از مباحث علت و معلول جلد 2 این بحث را مطرح کردند که؛ "فی جواز کون البسیط فاعلا و قابلا" یعنی در بسیط، فاعل و قابل یکی است فعل و قبول قابل جمع است زیرا بسیط یک جهت بیشتر ندارد و در آنجا توضیح می دهند مثالش هم این است که؛ اربعه که لازمش زوجیت است هم فاعل زوجیت است و هم قابل و منفعل از آن است و آتش نسبت به حرارت هم فاعل است و هم قابل آن زیرا آتش از عناصر بسیطه است

و این از این روی است که قبول و انفعال در اینجا نه به معنای تأثر است و نه به معنای استکمال بلکه به معنای اتصاف است این که می گویی اربعه قابل زوجیت است یعنی بدان متصف می شود نه تأثر و نه استکمال با آن و همین طور آتش به حرارت استکمال می یابد و نه از آن تأثر می پذیرد بلکه متصف به آن می شود زیرا زوجیت نسبت به اربعه و یا حرارت نسبت به آتش لازم ذات آن است البته با این تفاوت که زوجیت لازم ماهیت اربعه است و حرارت لازم وجود آتش است و منفک از اربعه و آتش نمی باشند لذا معنا ندارد که قبول و انفعال به معنای تأثر و استکمال باشد زیرا تأثر شیئ از خودش معنا ندارد و استکمال شیئ به خود بی معنا است بلکه اینجا قبول به معنای اتصاف به لازم ذات است حال یا لازم ماهیت یا لازم وجود

عقل بسیط هم انفعالش به معنای اتصافش است یعنی عقل متصف به ادراک و درک است ودرک لازم ذات و فعل عقل است و در آن فیه و عنه یکی است یعنی قابل و فاعل در آن یکی است

مطلب چهارم: ثواب و عذاب اخروی اشدّ و ادوم نسبت به لذت و الم دنیوی می باشد لذات و آلام اخروی شدید تر و باقی تر است و قرآن می فرماید: «لعذاب الآخرة اشد و ابقی» و سرّ هر دو هم تجردش است وجود مجرد قوی تر از وجود مادی و پایدار است برخلاف وجود مادی که مستحیل و زوال پذیر و فانی است

مطلب پنجم: بر حسب تطابق عوالم و استفاضه این عالم ماده از عالم تجرد موجودات دنیوی رقیق شده و ضعیف شده موجودات عالم و نشأه تجرداند لذا در روایتی از پیامبر نقل می کنند که؛ آتش دوزخ را به 70 آب خاموش و سرد کرده اند تا به صورت آتش دنیا در آمده است.

لذات هم مانند آلام به همین قیاس و منوال است که در روایتی است که اگر تار موی از حور العین را به دنیا بیاورند تمام چشم ها مات و مبهوت شود و تاب دیدن هیچ چیز را ندارد

بعد ملا صدرا در تأیید و تذکره، 4 قسمت از کلام محیی الدین را نقل می فرمایند که در تأیید همین مطالبی است که ملا صدرا فرمودند و تذکره هم که می گویند به این اعتبار است که یاد آوری و تذکر به همان مطالب هست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo