< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مرگ طبیعی و اخترامی

و بالجملة أكثر القوم لما لم يتفطنوا في النفس بهذه الحركة الرجوعية و هي السفر إلى الله الذي أثبتناه في أكثر الموجودات ذكروا وجوها غير سديدة في حكمة الموت و في ما بيناه يظهر المناسبة في إطلاق لفظ الطبيعي على هذا الموت دون ما ذكروه و قد سبق أيضا أن الذي بيناه- لا ينافي الشقاوة الثابتة لطائفة من النفوس و تعذبهم في الآخرة بالجحيم و النيران و غضب الرحمن و سائر ما سيجري عليهم جزاء لأعمالهم و تبعات لأفعالهم و نتائج لأخلاقهم- و ملكاتهم السيئة و اعتقاداتهم الردية الفاسدة كما سينكشف لك زيادة الانكشاف- و إذا تحقق ما ذكرناه في الموت الطبيعي و أن منشأه توجه جبلي إلى جانب الآخرة- و القرب من الله تعالى ظهر و تبين بطلان التناسخ مطلقا بجميع أقسامه و استحالة تعلق النفس بعد موت بدنها العنصري سواء كان بالأجل الطبيعي أو بغيره ببدن طبيعي آخر و انتقالها من بدن إلى آخر إذ لو انتقلت من بدن و تعلقت بآخر لكان تعلقها به عند أول تكونه حين كونه نطفة حيوان أو جنين في رحم كما اعترفوا به فيلزم على ما أصلناه من البيان الخلف من عدم التطابق التعاكسي بين مراتب استكمالات النفس و البدن- على الوجه المذكور

تذكرة فيها تبصرة:

اعلم أيها السالك إلى الله الراغب إلى دار كرامته بقوة الحدس أنك قاصد إلى ربك صاعد إليه منذ يوم خلقت نطفة في قرار مكين و ربطت بها نفسك تنقل من أدون حال إلى حال أكمل و من مرتبة هي أنقص إلى مرتبة هي أعلى و أحكم و إلى درجة هي أرفع و أشرف إلى أن تلقى ربك و تشاهده- و يوفيك حسابك و يوزن حسناتك أو سيئاتك فتبقى عنده إما فرحانة مسرورة مخلدة أبدا سرمدا مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن أولئك رفيقا و إما محزونة متألمة خاسرة معذبة بنار الله الموقدة التي تطلع على الأفئدة مع الكفرة و الشياطين- و الفجرة و المنافقين فبئس القرين و نحن قد بينا من قبل أن جميع الموجودات التي في هذا العالم في السلوك إلى الله تعالى و هم لا يشعرون لغلظة حجابهم و تراكم ظلماتهم- لكن هذه الحركة الذاتية و هذا السير إلى الله تعالى في الإنسان أبين و أظهر سيما في الإنسان الكامل الذي يقطع تمام هذه القوس الصعودية التي كنصف دائرة من الخلق إلى الحق كما يعرفه أهل الكشف و الشهود من العلماء الذين لم تعم أبصارهم الباطنية عن إدراك حقائق الأشياء كما هي عليها بغشاوة التقليد و الامتراء و حجب الهوى و الدنيا- و ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء.

 

بحث در باره علت مرگ بود که آیا خراب بدن موجب مرگ طبیعی می شود چنان چه مشهور بر این باور است یا این که ارتحال نفس و مفارقت آن از بدن باعث خراب بدن می شود که ملا صدرا بر این عقیده است

ملا صدرا بین موت اخترامی و طبیعی تفصیلی داد ودر مرگ اخترامی وناگهانی نظر مشهور را قبول دارد اما در موت طبیعی عکس نظر مشهور را قایل است و این نفس است که ارتحال کرده و از بدن جدا شده و بدن هم خراب می شود این که نفس هم ارتحال می یابد به این خاطر است که به کمال غایی وذاتی خود که تجرد است رسیده است مانند میوه ای می رسد و از شاخه درخت جدا می شود

اکنون تا پایان بحث، 4 مطلب را خاطر نشان می کنند

مطلب نخست: دیدگاه هایی که دیگران راجع به اسباب موت طبیعی بیان کرده اند که تفصیل این بحث در فصل 6 از باب 3 سفر رابع در جلد 8 گذشته است و در آن جا نظر هایی درباره موت طبیعی بیان شده که بازگشت همه این ها به نظر مشهور جمهور اطباء و طبیعیون بود که خراب بدن موجب موت می شود

حال ملا صدرا می فرماید: این دیدگاه ها به خاطر عدم توجه به این مطلب است که نفس حرکت رجوعی و بازگشتی دارد «...وانا الیه راجعون» نفس مسافر الی الله در این عالم است و حرکت بازگشتی به سوی او دارد و بنای اقامت و ماندن دراین عالم را برای همیشه ندارد لذا نفس رو به حق تعالی در سیر است و با حرکت جوهر -که بعد توضیح بیشتری خواهیم داد و البته اختصاص به انسان هم ندارد و در همه عالم طبیعت ساری و جاری است- نفس در سیر و سفر است و روزی به غایت می رسد که همان رجوع به حق تعالی است و در این صورت از بدن جدا می شود بدن هم خراب شده و در گوشه ای می افتد ارتحال و به مقصد رسیدن نفس است که مرگ را می رساند زیرا نفس با این بدن عنصری و طبیعی نمی تواند به ساحت ربوبی حاضر شود. نظر مشهور در این باره غلط است بلکه مسافر است که به مقصد می رسد و بدن را رها می کند حکیم سبزواری هم گوید:

طفلی است جان و مهد تن او را قرارگاه    چون گشت راهرو فکند مهد یک طرف

 

مطلب دوم: بنا بر دیدگاه ملا صدرا در موت طبیعی اطلاق طبیعی در مرگ طبیعی وجه و معنا می یابد یعنی اگر گفتیم که نفس از قوه و نقص رو به فعلیت و کمال و تجرد می رود و بعد از بدن جدا شده و بدن هم خراب می شود آن وقت است که اطلاق طبیعی معنا می یابد زیرا حرکت از قوه و نقص به فعلیت و کمال معنا دارد و طبیعی است اما در دیدگاه مشهور این است که بدن از کمال رو به نقص حرکت می کند و از شدت رو به ضعف و نقص می گذارد و نفس هم مفارقت از بدن می کند و این حرکت از شدت و قوت به ضعف و از کمال به نقص طبیعی نیست بلکه طبیعی و جبلی و فطری این است که ؛

و کل شیئ غایةً مستتبع    حتی فواعل هی الطبایع

 

طبیعی این است که موجودات برای رسیدن به کمال خلق شده باشند و بر این جبلی وفطری شود

مطلب سوم: رسیدن نفس به کمال تجرد و مقصد و غایت آن که باعث قطع علاقه نفس از بدن و خراب بدن می شود این منافاتی با شقاوت و عذاب اخروی ندارد پیشتر هم ملا صدرا این مطلب را در طی سوال و جواب هایی بیان کردند نفس شقی هم هر چند در نشأه تجرد بدبخت وبا شقاوت باشد بخاطر ملکات بدی که از اعمال سوء در دنیا یافته است باز هم می تواند به نشأه تجرد مثالی می رسد که به بهشت و جهنم تقسیم می شود

مطلب چهارم: با همین بیانی که ملا صدرا برای موت طبیعی داشت مطلق تناسخ ابطال می گردد تناسخ هم با جمیع اقسامش و چه بعد از موت طبیعی یا اخترامی باشد ونفس بعد از مرگ طبیعی به بدن دیگر تعلق بگیرد و یا با مرگ اخترامی به بدن دیگری با هم اقسام نزولی و صعودی و به صورت مسخ و نسخ و فسخ و رسخ داشته باشد همه این نظریات با نظریه ملا صدرا باطل می شود

بیان ملا صدرا: نفس با حرکت جوهری از قوه به فعلیت و از نقص مادی رو به کمال تجرد سیر می کند و هر چه دراین مسیر نفس قوی تر برسد و به مقصد و غایت تجرد نزدیک تر شود توجه اش به آبادنی و تعمیر بدن کمتر می شود تا جایی که وقتی به مقصد رسید به طور کلی قطع علاقه از بدن می کند و آن جا است که از بدن جدا شده و بدن هم خراب می شود لذا مراتب نفس و بدن از نظر قوه وشدت وضعف و از نظر کمال و نقص متعاکس اند یعنی هر چه نفس قوی تر شود بدن ضعیف تر می شود و مادامی که بدن در کار و اوایل دوران عمر بدن قوی تر است نفس ضعیف تر است

حال ملا صدرا می فرماید: با همین بیان، تناسخ را با همه اقسامش ابطال می کنیم زیرا تناسخیه می گویند: نفس بعد از مرگ طبیعی یا ناگهانی به یک بدن تازه که در رحم مادر در حال تکوّن و پیدایش است تعلق می گیرد و آن رابطه متعاکس بین نفس و بدن در دوران عمر بنا بر تناسخ به هم می خورد ولازم می آید آن رابطه متعاکس بین نفس و بدن نباشد زیرا آن نفسی که از بدن جدا شده قوی است و این بدن تازه ای هم که در حال تکون در دنیا است یک بدن نو و قوی و کار نکرده است و آن رابطه متعاکس بین نفس و بدن بهم می خورد.

تذکرة فیه تبصرة:

یاد آوری نسبت به عالم آخرت است که قبلا هم بیان شده است و در جلد 3 و حرکت جوهری گذشته است و در این تذکره می فرماید:

طفلی است جان و مهد تن او را قرارگاه    چون گشت راهرو فکند مهد یک طرف

در تنگنای بیضه بوَد جوجه از قصور    پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف

ز آغاز کار جانب جانان همی رویم    مرگ ار پسند نفس نه جان را است صد شعف

 

قصور دوم به معنای کاخ های بهشتی است و اولی به معنای تنگنا است و نفس یعنی وهم و خیا ل و مراد از جان عقل است

انسان بر حسب وهم و خیال از مرگ کراهت از موت دارد اما بر حسب عقل طالب کمال است و می خواهد به کمال برسد ملا صدرا می گوید: انسان از همان لحظه ای که قرآن می فرماید: « ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما و کسونا العظام لحما ثم انشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین ثم انکم بعد ذلک میتون ثم انکم یوم القیامة تُبعثون» از همان انسان که از گل خالص خلق شده و به صورت نطفه در رحم قرار می گیرد با حرکت جوهری رو به ملاقات پروردگار می رود از همان اول انسان از نشأه طبیعت دور می شود وبا حرکت جوهری رو به نشأه تجرد حرکت می کند از همان ابتدا سفر بازگشتی آغاز می شود از همان بدأ آفرینش در دنیا و از همان مرحله ای که هنوز نطفه است این مسافر با حرکت ذاتی و جوهری و صعودی سیر و سفر خود را الی الله آغاز می کند البته همه الی الله الرحمان سیر نمی کنند بلکه برخی هم الی الله المنتقم سیر می کنند تا در قیامت در محکمه عدل الهی به اعمال نیک وبد ایشان رسیدگی شوند ودر آنجا دودسته می شوند؛

     یک دسته برای همیشه شادمان و همنشین با انبیاء و اولیاء وصدقین وصالحین می شوند

     عده ای هم معذب شده و با فسقه و کفره و شیاطین همنشین شوند

سپس ملا صدرا می افزاید: این حرکت صعودی و رجوعی و کمالی برای تمام موجودات عالم طبیعت و ماده ثابت است و اختصاص به انسان و نفس انسان ندارد بلکه شراشر عالم ماده یکپارچه حرکت رو به کمال تجرد است وهمه موجودات عالم طبیعت مجرد می شود منتهی در مورد انسان فرق این است که انسان مستقیم و در سایر موجودات از کانال وجود انسان است. و انسان از کانال موجود دیگری به نشأه تجردی راه نمی یابد اما سایر موجودات با حرکت جوهری از طریق وجود انسان به کمال می رسد بذری که در دل خاک کاشته می شود گیاه شود و گیاه خوراک حیوان شود و حیوان هم خوراک انسان می شود حکیم سبزواری در باغ انگور منزل بود و انگور های نامرغوب را می خورد ومی گفت می خواهم این ها هم از کانال وجود من به کمال برسند

تمام موجودات از صراط وجود انسان و شاهراه وجود او به غایت و کمال تجرد می رسند این حرکت در انسان روشن تر است خاصه در انسان کامل که تمام قوس صعود را طی می کند و عموم انسان ها تا نشأه تجرد مثالی پیش می روند و اوحدی از ایشان به تجرد عقلی می رسند اما انسان کامل تمام قوس صعودی را طی می کند و مرتبه ای تا منتهای وغایت مراتب واحدیت و منتهای مراتب اسمائیه بلکه بالاتر که مقام پیامبر اکرم ص تعین اول است که مرتبه احدیت است و البته تا مقام ذات باز هم یک مرتبه فاصله دارد. انسان کامل به آن مرتبه ها می رسد و اهل عرفان که در بُعد نظر از قید و بند تقلید وشک وتردید رهایی یافته و در بُعد عمل هم از هوای نفس رها شده اند و ایشان به این مطالب معرفت دارند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo