< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اشکالات سهروردی

فصل (6):

في ضعف ما قاله صاحب المطارحات في هذا المقام دفعا لما قيل في تكثر القوى من غير أن يرجع إلى ذات واحدة كما بزغ نور الحق عليك من أفق تباينه حسب ما نبهناك عليه مرارا

اعلم: أن بعض المكثرين لمبادي الأفعال الصادرة عن الإنسان التي بعضها جسمانية و بعضها روحانية

قال بما حاصله: أن النفس و قواها لو كانت شيئا واحدا لوجب أن يكون من شأنها- مخالطة المادة تارة و ذلك عند ما يتصرف في الغذاء و ينمي و يولد و يدرك إدراك الجسمانيات و التجرد عنها تارة أخرى و ذلك عند إدراك المعقولاتو هو ممتنع- و أيضا كان يجب أن يكون جميع الأشياء المحفوظة في خزانتها مشاهدة لها أبدا- كما هو حال القوة العقلية بالفعل.

فأجاب عنه: في المطارحات أما أن الخيال جسماني فالقدماء يعترفون به و إن كان فيه ضروب من التحقيق لا يلائم هذا الموضع و إن كان فيه للحواس الظاهرة مدخل- و هذه إلى البيان أقرب و أما أن النفس تحتاج إلى مخالطة المادة عند ما تتصرف في الغذاء و غيره فلعله لا يتمشى و ربما يجوز أن يكون غير المخالط يتصرف تصرفا ما في الغذاء و نحوه و ربما يعتمد على بقاء أثر قوة مع انتفاء قوة أخرى و بطلان التوليد و النمو ربما يعلل في بعض الأشخاص أو الأوقات ببطلان استعداد مزاجي يناسب ذلك الفعل[1]

 

فصل 6:

در این فصل ملا صدرا به ضعف جواب های شیخ اشراق را در مطارحات از دلیل برخی از قایلین به تکثر نفس را مطرح کرده اند را روشن کند برخی از کسانی که قیل به تکثیر نفس و قوای نفس هستند بدون این که این قوا به یک نفس واحدی برگردند چنانچه ملا صدرا قایل بوده و در فصل گذشته هم سخن خود را تبیین کردند برخی از مکثرین نفس و قوای نفس بدون برگشت قوا به نفس واحد دلیلی بر قول خود اقامه کرده اند که شیخ الاشراق دلیل ایشان را پاسخ داده است و ملاصدرا ضعف جواب سهروردی را بیان می فرماید

پس 3 مرحله در این فصل داریم؛

    1. دلیل مکثرین نفس

    2. جواب شیخ اشراق به ایشان

    3. نقض ملا صدرا بر سهروردی

البته عبارت این فصل روانی و سادگی فصل های قبل را ندارد و دقت بیشتر یمی طلبد

دلیل مکثرین نفس: اگر نفس واحدی در کار باشد که همه کاره است طبق نظر ملا صدرا که گفت: در این صورت دو اشکال لازم می آید؛

    1. این نفس واحد همه کاره هم مخالط با ماده می شود و هم باید مجرد از ماده باشد؛

     آن موقع که فعل تغذیه و تنمیه و تولید مثل و ادراک جسمانیات را انجام می دهد مادی است

     و زمانی که معقولات را ادراک می کند باید مجرد باشد

وشیئ واحد اگر مادی و مجرد باشد به اجتماع نقیضین باز می گردد

    2. در این صورت لازم می آید که آنچه در خزانه نفس است برای همیشه مشاهد نفس باشد مثلا حس مشترک که یکی از قوای نفس است صور جزئیه را ادراک می کند و اعم از محسوسات و مبصرات و مذوقات و ملموسات و مشمومات و بعد خیال خزانه حس مشترک است و مدرکات حس مشترک در خیال انبار می شود وواهمه مدرک معانی جزئیه و حافظه خزانه آن است حال اگر قایل به نفوس متعدده و قوای متعدده بشویم به این صورت که 3 نفس نباتی و حیوانی و انسانی باشند و هر کدام کاری درانسان انجام دهند یا این که سراغ قوا برویم که هر یک از نفوس سه گانه قوایی متعدد دارد قوای نفس نباتی و حیوانی و انسانی

اگر نفوس و قوا متعدد باشند یک قوه ادراک و یک قوه هم حفظ می کند و نفس واحدی هم در کار نیست تا طبق نظر ملاصدرا هر دو را یکی انجام دهد اما بنابر این که یک نفس واحد باشد همان که ادراک می کند همان حفظ می کند و لذا آن چه که مدرک را حفظ می کند همان هم ادراک می کند لذا آنچه در خزانه است باید همیشه مدرک ومشهود نفس باشد زیرا یک نفس در بین است واگر قوای متعدده و نفوس متعدده در کار باشند هر قوه ای کار خود را انجام می دهد ولازم نیست آنچه در خزانه است همیشه مدرَک و مشاهَد باشد و اگر نفس واحد شد باید هر آنچه در خزانه ها است باید همیشه مشاهد و مدرکش باشد

تنظیر: مثل نفسی است که به عقل مستفاد رسیده است

زیرا مراتب عقل نظری 4 تا است؛

    1. عقل بالقوه: که فقط قوه و استعداد تعقل یالفعل است وتا 5 و6 سالگی می باشد

    2. عقل بالملکه: در 6 سالگی تعقل بدهیات در او فعلیت یافته واستعداد تعقل نظریات را خواهد داشت

    3. عقل بالفعل: مرتبه فعلیت تعقل نظریات به واسطه بدهیات است و استعداد استحضار این ها می باشد زیرا آن چه عقل ادراک می کند در عقل فعال نگه داری می شود وعقل فعال خزانه مدرکاتی است که توسط قوه عاقله ادراک می شود واین خزانه هم فرق بین دو صورت سهو و نسیان ثابت می شود استحضار نظریاتی که از روی بدهیات تعقل شده است را می یابد

    4. عقل مستفاد: تمام آنچه را که عقل از نظریات به واسطه بدیهیات تعقل کرده همه در پیشگاه او حاضر است

همان طور که نفس در مرتبه عقل مستفاد حاضر الذهن است وتمام آن نظریاتی که به واسطه بدیهیات را تعقل کرده در پیشش حاضر است اگر نفس واحد و همه کاره نسبت به افعال قوا باشد باید چنین حالتی داشته باشد و هر آنچه در خزانه است باید در پیش او علی الدوام حاضر باشد

جواب سهرودی به ایشان: سهروردی در عبارتی 3 فراز بیان می کند که قبل از نقل آن 2 نکته را که جزء مبانی وی هست بایستی خاطر نشان شد؛

مبنای نخست: سهروردی در اصل نفوس ویا قوا را فاعل افعالشان نمی داند برخلاف مشهور مشاء که قوا و طبایع و صور نوعیه را و در اینجا نفوس را فاعل افعال خود می داند به طور کلی تدبیر امور موجودات مادی را سهروردی به عهده ارباب انواع می داند؛

بینی نشسته بر فراز هر گیاهی    افرشته ای تا پروراند آن گیاه

 

این ارباب انواع کارگزاران الهی هستند که امور موجودات مادی را تدبیر کرده و عهده دار هستند پس قوا خود کاره ای نمی باشند نفس در این مرحله عالم طبیعت کاره ای نیست یعنی فعل تغذیه را قوه غاذیه و نفس نباتی نیست که انجام می دهد بلکه فرشته و رب النوع است که انجام می دهد. قوای نباتی را قوای طبیعی گویند زیرا در مرتبه عالم ماده و طبیعت فعالیت دارند و فعالیتشان را سهروردی به رب النوع منتسب می کند اما مشاء گوید قوا و نفوس خود فاعل خود می باشند

مبنای دوم: حکیم سبزواری در طبیعیات منظومه حکمت گوید:

فی انها اعراض او جواهر    مشاء و اشراقیةٌ تشاجروا

 

اختلافی وجود دارد که صور نوعیه جوهر است یا عرض که مشاء آن را جوهر می داند و اشراق هم آن ها را اعراض می داند صورت نوعیه همان نفوس و قوا و همان فصل است 3 فراز در عبارتش موجود است؛

اشراق بر این باور است که هر حالّ در محلی عرض است و صورت نوعیه هم حال در جسم می شود وجسم مجموع هیولای اولی وصورت جسمیه هیولای ثانیه برای صورت نوعیه می شوند

حال در عبارت سهرودی در نقض دلیل 3 فراز وجود دارد؛

فراز نخست: وی از ادراک جسمانیات جسمانی بودن خیال را استفاده می کند ومی فرماید: با اطلاقی که ادراک جسمانیات دارد واعم از جسمانی جسم طبیعی و جسم خیالی می باشد از این اطلاق جسمانیات سهروردی استنباط می کند که مستدل قایل به جسمانیت قوه خیال است و لذا این گونه جواب می دهند: البته قدما اعتراف به این مطلب دارند که قوه خیال جسمانی است اما این نظر با برخی از تحقیقات سازگاری ندارد وجسمانیت قوه خیال را تحقیقات اثبات نمی کند بلکه با تجرد قوه خیال موافق است

سپس می گوید: هر چند در خیال ادراک حس ظاهر مدخلیت دارد زیرا وقتی زید را ببینی و احساس کنی ادراک حسی است وچون زید از مقابل چشم شما غایب شد و صورت زید در ذهن ماند این ادراک خیالی می شود لذا ادراک حسی در قوه خیال نقش و دخالت دارد.

سپس سهرودی می گوید: "هذه الی البیان اقرب" یعنی اگر در دلیل مدخلیت حس ظاهر را در قوه خیال بیان بکنیم بهتر است و اقرب به واقع و ثواب است نه این که با اطلاق ادراک جسمانیات قوه خیال را مادی و جسمانی بدانیم که برخلاف برخی از تحقیقات است

فراز دوم: گفتید که نفس هنگام فعل تغذیه و تنمیه وتولید مخالط با ماده است خیر چنین نیست و چنین مخالطتی لازم نیست زیرا فاعل این ها رب النوع است نه نفس و این امور تغذیه و تنمیه و تولید تحت تدبیر رب النوع است و نفس مادی و مخالط با ماده نمی شود خلاصه کار نفس ادراک معقولات است که مجرد است و این امور مادی به عهده نفس نیست تا او را مادی و درگیر با ماده کند

فراز سوم: این مکثرین گاهی اوقات به یک دلیل دیگری هم اعتماد می کنند که قبلا هم بدان دراین کتاب اشاره شده است و آن دلیل انفکاک فعل بعضی از قوا از فعل برخی دیگر از قوا است مثلا این قوه نامیه در پایان سن رشد انسان متوقف می شود اما دراحساس این گونه نیست و این انفکاک دلیل بر تعدد قوا است و اگر یک نفس واحد بود و یک قوه بیش نبود که همه قوا مربوط به همان نفس واحد می بود یا همان یک قوه همه کار ها را انجام می داد باید تا آخر عمر باقی می ماند

سهرودی از این دلیل جواب می دهد؛

جواب کلی: این جواب را سهروردی به 3 بیان مطرح می کند که همان مبنای نخست ایشان هست

سهروردی اصلا قایل به این نیست که یک قوه فعلیه نامیه ای داریم که فعل نمو مربوط به آن می باشد چنان چه مشاء به این باور دارد و یک قوه فاعله نامیه تا مدتی هست و بعد هم فعل نمو باطل می شود سهروردی بر این باور است که فاعل فعل نمو و بقیه افعال قوا رب النوع است و این فاعل همیشه هست و تا سن رشد نمو حاصل است و از آن پس رشد متوقف می شود و این بطلان نمو و تولید را سهرودی به استعدادی مستند می کند که متعلق به قابل یا همان جسم است و این استعداد را مربوط به صورت نوعیه و قوه ای می داند که عرض می باشد زیرا صورت نوعیه را عرض می داند یعنی این قوه انفعالیه و این صورت نوعیه قوه فاعله نیست وقوه منفعله است و بر حسب استعداد مزاجی و ترکیبی و کیفیت مزاجیه ای که دارد

این جواب کلی را سهرودی به 3 صورت بیان می دارد؛

بیان 1: همان طور که روح بخاری نفسانی دماغی که در مغز سر و در تجاویف 3 گانه است وآن را محل قوای ادراکی مانند حس مشترک می دانند که در مقدم جوف اول دماغ است که نزدیک پیشانی قرار می گیرد این مزاج و ترکیب استعداد قوای مختلف را دارد با این که مکان های آن ها نزدیک می باشد حس مشترک در مقدم جوف اول است و خیال در مؤخر آن است

این مزاج بدن در طول عمر؛

     استعداد پذیرش آثار مختلف از مبدأ واحد را دارد که رب النوع است

     و استعداد پذیرش وجود وعدم اثر واحد از همان مبدأ واحد را دارد

     و استعداد پذیرش وجود اثر واحد از مبدأ واحد رب النوع را دارد

لذا مزاج بدن تا یک سنی استعداد پذیرش نمو را از رب النوع دارد و از آن پس نمو و تولید باطل می شود و این که شما می خواستی بگویی که نمو فعل قوه ای است که از بین می رود خیر بلکه بطلان نمو به واسطه بطلان استعداد جسم است و با از بین رفتن استعداد جسم نمو هم از بین می رود

بیان 2: شما حکما خود براین باور و اعتقاد هستید که وقتی سن رشد تمام می شود قوه نامیه از بین می رود ولی فاعل و مبدأش باقی است و فاعل یانفس است ویا عقل است

     مانند ابن سینا نفس می گوید زیرا ایشان نفس واحد را قبول دارند اما از عهده ترسیم یک تصویر واحد بر نمی آمدند

     ومانند مکثرین نفس باید مبدأ را عقل بدانند زیرا ایشان اصلا نفس واحد قایل نمی باشند

حال چه مانند ابن سینا و چه مانند مکثرین باشید معتقد به بطلان قوه نامیه با بقای واهب و فاعلشان -که نفس یا عقل است – می باشید و این را تجویز می کنند

سهروردی می گوید: این را من هم تجویز می کنم که بطلان نمو را با بقای رب النوع می داند و رب النوع از بین نمی رود فعل را شیخ اشراق از رب النوع می داند بخاطر بطلان استعداد جسم است که برای نمو از بین رفته است

بیان 3: محققین مشاء این قوا را مُعدّ دانسته وفاعل را عقول می دانند به این علت که افعالی از قوای مادی سر می زند که شایسته آن ها نمی باشد مثلا صورت های زیبایی که قوه مصوره درست کرده را نمی توان به یک قوه مادی و بی شعور نسبت داد این شایسته قوای مادی نمی باشند

دهد نطفه را صورتی چون پری    که کرده است بر آب چنین صورت گری

 

لذا اهل تحقیق مشاء قوا را معد و فاعل را عقول و واهب الصور را عقل می دانند

وسهروردی می گوید: اگر فاعل عقل است نقش قوا چه می شود؟ شما به قوای فعلیه و فاعله معتقد هستید این ها را معطل گذاشته و معد می می دانید

حکیم سبزورای می گوید: این ها را ابطال کنید و اصل وجودشان را قایل نشوید ابطال بهتر از تعطیل است و در اینجا قوای انفعالیه از صور نوعیه عرضیه که مربوط به صورت نوعیه ای است که سهروردی آن را عرضی می داند همین کفایت می کند که صورت نوعیه عرضیه و قوه به واسطه کیفیت مزاجیه که دارد در یک وقتی از اوقات عمر استعداد نمو دارد و رب النوع و عقل فعل نمو را به او هبه می کند و گاهی هم که آن استعداد را ندارد خیر.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo