< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد ملا صدرا بر جواب های سهروردی

فقوله: مزاج السن اقتضى بطلان النامية ليس عندنا كلاما حكميا بل العكس أولى فإن اختلاف أحوال الأسنان كالشباب و الشيب و الموت الطبيعي- تابع لاختلاف أحوال النفس في تقلباتها في الأطوار الذاتية و انتقالاتها في نشئات الطبيعة من بعضها إلى بعض ثم في نشئات الحياة من بعضها إلى بعض ثم في نشئات العقل فللنفس في كل وقت تجوهر آخر يقتضي فعلا آخر يناسبه و استعدادات أيضا كما علمت تابعة لمبادئها و القوة تابعة للفعل فالقول بأن المبدأ بصفة المبدئية باق- و الأثر غير موجود إنما يصح لأجل عائق خارجي على سبيل الندرة و الاتفاق في بعض أشخاص النوع لا في كلها فيمتنع أن تكون النامية موجودة و النمو غير حاصل إلا لمانع اتفاقي يقع عن الشذوذ و الواقع خلافه فإن وقوف النمو و التوليد في سن الشيخوخة- أمر مطرد في جميع الأشخاص كلها-[1]

و منها: أن قوله القوى أضيف إليها أفعال‌

لا يصح صدورها إلا من واهب الصور إلخ بناء على ما ذهب إليه من إنكار الصور الجوهرية و قد علمت وهن قاعدته و بطلان‌ إنكاره للصور و القوى حيث ذهب إلى أن الغاذي و المنمي و المولد في الأجسام النباتية- و الحيوانية ليست نفوسها و قواها و لا في الإنسان نفسه بل جوهر مفارق فإنا قد بينا في مواضع أن مباشر التحريكات و الإحالات هي الطبائع المتعلقة بالأجسام و قواها- و كون المفارق‌ العقلي مبدأ للكل و إن كان صحيحا لكن ليست مبدئيته على سبيل المباشرة و المزاولة و الفرق بين المعد و المقتضي مما لا يخفى على من أمعن في الأبحاث الحكمية فالقوة النارية في التسخين و الماء في التبريد و غيرهما في بابه ليست معدات لما يصدر عنها دائما بل مقتضيات و موجبات و أسباب فاعلية بلا شبهة سيما في ما ينشأ في موادها المنفعلة عنها دائما و كذلك القوى النباتية و الحيوانية على ما مر مستقصى في مباحث الصور فالمرجع في توحيد النفس إلى ما ذكرناه‌[2]

 

سهرودی جوابی در 3 قسمت داد که قسمت سوم جوابش نیز 3 فراز داشت که اکنون به نقد ملا صدرا به فراز 2 از قسمت 3 سخن سهروردی رسیده ایم

شیخ الاشراق در فراز دوم دو بخش را بیان داشتند

     علی ما ما جوّزتَ: مزاج سن اقتضا می کند بطلان خود قوه نامیه را با این که واهب قوه نامیه که نفس یا عقل است و خود باقی می ماند و این را سهروردی به مستدل که مکثر نفس و قوای نفس و یا به ابن سینا و مشاء می گفت که وقتی سن رشد تمام شد باعث می شود قوه نامیه از بین برود ولی علت قوه نامیه که نفس بنا بر نظر ابن سینا که به نفس واحد قایل بود و یا عقل باشد که بنا بر مکثرین نفس و قوا است این نفس و عقل باقی می شود

     علی ما اُجوّزه: من تجویز می کنم که بطلان نمو به خاطر بطلان تعلق استعداد به قابلش یعنی بدن و جسم باشد زیرا سهروردی فاعل افعال قوا را رب النوع می داند و به قوا قایل نیست و رب النوع همیشه باقی است اما چرا نمو همیشه باقی نیست زیرا بطلان نمو به خاطر بطلان تعلق استعداد به قابل آن که بدن است می باشد.

ملا صدرا به هر دو بخش نقد دارند

نقد به بخش نخست: معنای این که مزاج سن اقتضای بطلان خود نامیه را می کند با بقای عقل و نفس به این معنا است که احوال نفس تابع احوال بدن است و تا سن بدن بالا رفت باعث می شود نفس قوه نامیه را از دست بدهد

در حالی که این سخن حکیمانه ای نیست و فیلسوف چنین سخنی نمی گوید زیرا واقع بر عکس است و احوال نفس تابع بدن نیست بلکه حالات بدن تابع حالات نفس است

نفس تحولات و انتقالات و تقلبات واطوار ذاتی داردکه بر اساس حرکت جوهری صورت می گیرد؛

     بخشی از این انتقالات در مرتبه طبیعت ونباتی است که تغذیه و تنمیه و تولید صورت می پذیرد

     بخشی در مرتبه حیوانی که ادراکات و تحریکات را صورت می دهد

     وبخشی هم در مرتبه انسانی است که تعقل صورت می گیرد که از مرتبه عقل بالملکه تا بالفعل و تا عقل مستفاد پیش می رود.

همه این ها ذتی است و با حرکت جوهری پیدا می شود احوال بدن تابع احوال نفس است و بدن نگاهش به نفس است ووقتی نفس به مرتبه ای از کمال برسد رشد بدن متوقف می شود و تا آن جا که نفس به کمال ذاتی و غایی خود رسید موت طبیعی بر بدن عارض می شود ودر سبب موت طبیعی این مطلب را تبیین کردند که ارتحال نفس از بدن موجب خراب بدن می شود و این مطلب پیشتر گذشته است

نقد بخش 2فراز 2 از قسمت 3: ملاصدرا بر تجویز سهروردی این نقد را دارد که این استعدادی که شما برای قابل و جسم بدن قایلید مبدأ این قوه و استعداد چیست؟ واین قوه و استعداد زیر چتر چه فعلیتی محقق می شود و علتش چیست؟

این سوال از این روی از سهروردی می شود که ایشان صورت نوعیه را عرض می داند نه جوهر و الا قابل و بدن وجسم با آن صورت نوعیه جوهریه فعلیت می یابد و استعداد این بدن و ماده و جسم در پناه آن فعلیت تحقق می یابد اما اشکال این جا است که شیخ الاشراق صورت نوعیه را عرض می داند و با این عرض فعلیتی برای قابل و جسم وبدن پیدا نمی شود تا آن استعداد قابل در پناه این فعلیت به سر ببرد و مبدأ این استعداد آن صورت نوعیه جوهریه شود. پس باید یک صورت نوعیه جوهریه ای و یک قوه ای به معنای طبیعت و صورت نوعیه باید باشد تا مبدأ این استعداد باشد و این استعداد در پناه او باشد و صورت نوعیه و قوه مثلا صورت نوعیه نباتی و قوه نامیه و مولده است و آن قوه است که علت نمو است وآن قوه معمولا در بیشتر افراد نوع انسان تا سن شیخوخت باقی است ولذا نمو و تولید در آن سن است که متوقف می شود گاهی اوقات به ندرت در برخی از اشخاص نوع آن قوه نامیه که مبدأ این استعداد نموی است که این استعداد با عارضه و مانع خارجی برخورد می کند و با این که قوه نامیه است اثر نمو حاصل نمی شود اما در اکثر افراد مانع خارجی نیست تا پیری که قوه نامیه رشد و نموش متوقف می شود.

نقد بر فراز 3 از بخش 3 سخن سهرودی: ایشان دو مطلب را در فراز 3 گفت:

    1. افعالی از قوای مادی سر می زند که نمی توان آن را جز به رب النوع نسبت داد مانند تغذیه و تنمیه

    2. محققین حکما قوا را معدات می دانند ودر این صورت ما آن را تعطیل نمی کنیم بلکه ابطالش می کنیم زیرا معد به معنی علت نیست و تعطیل است و بی کار و سهروردی آن را ابطال کرده و به رب النوع نسبت می دهد

جواب ملا صدرا به بخش نخست: از این باب است که سهروردی صورت نوعیه را جوهر نمی داند لذا افعال قوای مادی را به رب النوع نسبت می دهد زیرا صورت نوعیه عرض است و قوا فاعل افعال آن ها نمی باشد در حالی که در جلد 5 اسفار که بحث جواهر است عرضیت صورت نوعیه را رد و جوهریت آن را اثبات نموده است

خلاصه دلیل بر جوهریت صورت نوعیه: با تبدل صور، ماهیت شیئ متبدل می شود مثلا اگر صورت نوعیه نباتی به صورت نوعیه حیوانی تبدیل شود نبات به حیوان تبدیل می شود و اگر صورت نوعیه عرض می بود نباید ماهیت با عوض شدن صورت عوض بشود مانند هیأت نشستن که به قیام تبدیل شود ماهیت انسان عوض نمی شود

ملا صدرا گوید: ما عرض بودن صورت نوعیه را رد کرده ایم این صورت های نوعیه جوهریه که به آن ها قوا و طبایع می گویند وقوای طبیعی مادی می باشند این ها فاعل افعالشان می باشند منتها فاعل طبیعی اند ومنافاتی هم با فاعلیت ارباب انواع که فاعل الهی اند ندارد الان صورت نوعیه ناریه فاعل طبیعی حرارت و صورت نوعیه مائیه فاعل طبیعی تبرید است و قوه نامیه فاعل طبیعی نمو و در مولده فاعل طبیعی تولید است و این هم منافاتی با فاعل الهی ورب النوع نداردآن ها هم در مرتبه خود وحفظ مراتب علیت دارد وفاعلیت ارباب انواع به نحو مباشر نیست و اما قوا مستقیم فاعلیت داشت وبا افعال مادی درگیر هستند بخصوص در مواد خودشان مثلا قوه نامیه در ماده بدن که ماده خودش است فاعلیت دارد و مبدأ استعداد بدن است وماده بدن تحت فعلیت وزیر چتر او تحقق می یابد وهمین طور سایر قوا

جواب ملا صدرا به بخش دوم: واین که محققین مشاء قوا را معد می دانند این معد به معنای اصطلاحی نمی باشد بلکه به معنای لغوی است وقوا به معنای مقتضی به معنای اصطلاحی است

3 عبارت و اصطلاح داریم؛

     مقتضی: آن است که از وجودش وجود شیئ و از عدمش عدم شیئ لازم می آید

     مانع: از وجودش عدم شیئ لازم آیدولی از عدمش وجود شیئ لازم نمی آید

     مُعدّ: از عدمش عدم شیئ لازم می آید و از وجودش وجود شیئ لازم نمی آید

ودر این جا قوا مقتضی اصطلاحی اند یعنی علت برای افعال خود اند نه معد بلکه قوا معد به لغوی ومهیئ و به معنای واسطه در ایصال اثر از موثر حقیقی و به معنای واسطه در علیت در بیان حکما می باشد و این منافاتی ندارد با این که قوای مادی فاعل و مقتضی و علت افعال خودشان باشند.

در پایان ملا صدرا می گوید: مرجع در توحید نفس بیان ما است وسهروردی که سخن مکثرین نفس را ابطال می کند می خواهد توحید نفس را اثبات کند اما ملا صدرا بیان او را کافی و کارآمد نمی داند و بیان درست را ملا صدرا در فصل قبل و در جلد 8 ص 221 به بعد بیان داشته اند و معیار درست در توحید وحدت نفس به معنای "النفس فی وحدتها کل القوی" می باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo