< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد سخن ابن سینا

و فيه مواضع أنظار كثيرة لو لا مخافة الإطناب لأوردتها و لكن فيما ذكرناه من معرفة النفس و شرح أطوارها و كيفية وحدتها الجامعة لمقاماتها و درجاتها كفاية للطالب المهتدي و السامع الذكي و لو تأمل أحد في

قوله: فيكون في الإنسان حاكم حسي- و حاكم من باب التخيل وهمي و حاكم نظري و حاكم عملي إلى قوله بل قد يستغني بذاته تأملا شافيا يستنبط منه أن النفس الإنسانية تمام هذه القوى كلها لا كما ذكره أنه ليس و لا واحد منها هو النفس الإنسانية بل الشي‌ء الذي له هذه القوى إلا على وجه‌ دقيق يعرفه العارفون بحقيقة الوجود و أطوارها فإن هذه القوى و إن تكثرت و تعددت بحسب تعدد آلاتها و أفعالها و انفعالاتها في عالم الطبيعة و الحس لأنه عالم التفرقة و التزاحم و الانقسام إلا أنها مجتمعة في ذات النفس على نعت الوحدة إذ لا شبهة[1] لأحد في أن كل شخص من الإنسان له هوية واحدة و نفس واحدة منها تصدر جميع الأفعال المنسوبة إليه و مع ذلك لا شبهة أيضا لمن له تدرب في الصناعة أن الحاكم الحسي لا بد أن يكون من باب الحس و المحسوس و الحاكم الخيالي لا بد أن يكون مرتبته مرتبة القوة الخيالية و الحاكم العقلي العملي لا بد أن يكون مرتبته مرتبة المجرد ذاتا المتعلق نسبة و إضافة إلى الصور الجزئية كما ذكرناه في باب الوهم‌ و الموهومات أنه عقل مضاف إلى الحس و كذا الحاكم العقلي النظري مرتبته مرتبة العقل المفارق المحض- فثبت من هذا أن النفس تنتقل انتقالا جوهريا من طور إلى طور حسبما ادعيناه و كذا يستفاد من قوله فله حاجة إلى البدن لكن لا دائما من كل وجه بل قد يستغني بذاته أن النفس جسمانية الحدوث روحانية البقاء مع أنه غير قائل بهذه الاستحالة الجوهرية فإن حاجة النفس إلى البدن كما مر ليس كحاجة الصانع إلى الدكان في أمر عارض له لا فيما يقوم وجوده بل حاجتها إليه في ابتداء الأمر حاجة جوهري طبيعي لعدم استقلالها بالوجود دون البدن و قواه الحسية و الطبيعية و قد مر أيضا أن نفسية النفس هي نحو وجودها لا إضافة عارضة لذاتها بعد تمام هويتها فإذا كان الحال كذلك ثم صارت عقلا بالفعل غير محتاجة إلى البدن خارجة من حد كونها عقلا بالقوة إلى حد كونها عقلا بالفعل- صارت أحد سكان عالم العقل كالصور المعقولة التي هي بعينها عاقلة لذاتها و أين صورة البدن العنصري المادي و الصورة التي هي بذاتها معقولة بالفعل سواء عقلها غيرها أو لم يعقلها فهل ذلك إلا بتقلبها في الوجود و استحالتها في الجوهرية و اشتدادها في الكون و ترقيها من أدون المنازل إلى أشرف المقامات و المعارج كما يشير إليه حكاية معراج النبي ص و ترقيه إلى كل مقام و استحالتها حتى بلغ المنتهى و رأى من آيات ربه الكبرى و كذا ما حكى الله عن الخليل ع‌ وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌ و قوله حكاية عنه‌ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‌ فأين مرتبته البشرية كما قال تعالى‌ قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ* و هذه المرتبة الإلهية التي أشار إليه‌ بقوله ص: لي مع الله وقت لا يسعني فيه ملك مقرب و لا نبي مرسل‌.[2]

ملا صدرا کلامی را از ابن سینا نقل کردند که نسبت به قسمت پایانی آن نقد دارند آنجا که ابن سینا گفت: نفس هیچ یک از قوا نیست بلکه شیئ ایی است که دارای این قوا می باشد این مطلب برخلاف نظر ملا صدرا می باشد زیرا ایشان بر این باور است که نفس تمام قوا است «النفس فی وحدته کل القوی» [3]

پیشتر هم ملاصدرا این بحث را مطرح کرده و نظریه ابن سینا را هم بیان داشته اند در فصل ۵ باب ۸ گذشت در جلد ۸ هم این بحث را بیان کرده بودند وگفت: ابن سینا معتقد به وحدت نفس است اما این نفس واحد افعال خود را به واسطه قوا انجام می دهد اما ملاصدرا قوه را همان نفس می داند لذا به جمله آخر ابن سینا نقد دارد بعد هم گفت: نفس جوهر مفرد است یعنی هیچ یک از قوا نمی باشد و ملا صدرا در همین جا نقد دارند که نقد ایشان از این نظر جالب است که می گوید: پیشتر نظریه خود را بیان داشته این که همان هم برای نمایاندن ضعف کلام شیخ الرییس کافی است اما در اینجا با همان بیان سابق نظریه ابن سینا را رد نمی کند بلکه از این نظر که خود کلمات ابن سینا در این عبارت اگر مورد دقت واقع شود خود سخنان ایشان نظریه او را رد می کند از آن حایی که گفت: فیکون للانسان... انسان دارای ۴ حاکم دارد ... تا بل قد یستغنی بذاته... که عقل نظری محتاج به بدن دایما و از هر جهت نمی باشد بلکه قد یستغنی بذاته ...

بعد هم در باره وحدت و کثرت نفس نظریه ابن سینا را بیان داشت که برخلاف نظریه ملا صدرا است

اگر به خود عبارات ابن سینا دقت شود خود عبارت ایشان نظریه اش را رد می کند که نفس غیر از قوا است و افعالش را بوسیله قوا انجام می دهد اما ملا صدار نفس را همان قوا و فعل قوا را فعل نفس می داند

توضیح: این قسمت از عبارت ابن سینا معنایی نمی یابد مگر با توجه به مبانی حکمت متعالیه که همان دیدگاه ملاصدرا است که نفس را تمام قوا می دانند وآن مبانی دراین بیان پرمطلب ۷ مبنا می باشد که بسیاری را ملا صدرا از عرفان اخذ کرده است

بعد یک محمل صحیح هم برای سخنان ابن سینا بیان کرده و آبرو داری می کند

مطلب نخست: اگر کسی بخواهد حقیقت نفس و قوای نفس را بشناسد راهش این است که معرفت به حقیقت وجود و اطوار وظهوراتی که حقیقت وجود دارد بیابد عرفا این بخش را بیان داشته اند و باید بدان معرفت یافت

حقیقت وجود ذات واجب تعالی است و اطوار وجود هم افعال اوست واگر این معنا را کسی بداند معرفت به حقیقت نفس و اطوار نفس ونسبت نفس با قوای نفس هم خواهد یافت چنان چه عرف بدان حقیقت یافته اند و به یکی از وجوه معنایی حدیث شریف پیامبر و حضرت علی ع «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[4] را خواهد دانست معرفت رب میزان و معیار معرفت نفس است

از این روی که اولی البراهین به اعطای یقین برهان لمی است که از راه علت بر معلول استدلال می شود حقیقت وجود که ذات حق تعالی است علت حقیقت و ذات نفس است وهمان رابطه علت با معالیل را نفس با افعال خود دارد زیرا حقیقت وجود که خداست فرمود:‌« ان الله خلق آدم علی صورته» که در این حدیث قدسی به این معنا است که انسان مظهر ذات واجب است و این طریق در معرفت نفس یقینی است وشناختی یقینی برای انسان به نفس پیدا می شود

رابطه حقیقت وجود با اطوار و ظهوراتش که همان مخلوقات و افعال است نسبت وحدت در کثرت است یعنی ذات واحد در افعال کثیره و اطوار ظهورات متکثره ومخلوقات گوناگون ظهور دارد حقیقت وچود واحد که ثانی ندارد ظهور در اطوار و افعال و مخلوقات و ... دارد که به آن مقام وحدت در کثرت گویند همین نسبت بین نفس و قوا و افعالش دارد یعنی نفس واحد ظهور در افعال و قوای کثیره دارد و در قیافه این کثرات ظهور می یابد

حال حقیقت وجودی که ظهور در افعال کثیره دارد این ظهور با حفظ مقام ذات ووحدت آن است همان که در دعای جوشن خوانده می شود«علی فی دنوه» علوه ذات ووحدت ذات در هر صورتی محفوظ است و یک ذات مفرد ومستقل از افعال است که این توجیه را ملا صدرا برای کلام ابن سینا دارد که اگر می گوید:‌نفس هیچ کدام از قوا نیست بلکه دارای قوا است و نفس جوهر مفرد شاید مقام ذات واحدنفس ووحدت آن را لحاظ کرده است که بااین توجیه دیدگاه ابن سینا درست خواهد بود وتعارضی با ملاصدرا نخواهد داشت

مطلب دوم: اگر نسبت بین ذات نفس وقوا و افعال نفس نسبت وحدت در کثرت است یعنی ذات واحد نفس در قوا و افعال متکثر ظهور دارد این ذات واحد نفس باید جامع همه قوا و افعال باشد با وحدتی که دارد. این نسبت یعنی ذات واحد در افعال وقوا ظهور دارد پس باید قوا و افعال را در مقام و رتبه ذات داشته باشد تا به قیافه آن در آید

ذات نایافته از هستی بخش    کی تواند که شود هستی بخش؟

کهنه ابری که بود زآب تهی    ناید از وی صفت آب دهی

 

پس ذات نفس ذات واحد است که در همان مرتبه ذات باید واجد و جامع همه افعال و قوا باشد با حفظ وحدتش و این مقاوم کثرت در وحدت است زیرا نسبت بین نفس و قوای نفس هم وحدت در کثرت است و هم کثرت در وحدت است

این اصطلا ح را هم ملا صدرا در ۲ جا به کار می برد؛

    1. در مورد نفس و قوای وافعال نفس

    2. در مورد حقیقت وجود وواجب و اطوار و ظهوراتش

این ذات واحد نفس که جامع همه قوا و افعال قوا است با وحدتی که دارد از این روی است که وحدت ذات نفس امری وجدانی است قبل تر هم گفت:‌هر کسی یک نفس و یک وجود حقیقت و ذاتی دارد که تمام افعال منسوب به آن می باشد از احساس تا تعقل همه وهمه به همان منسوب می باشد و این امری وجدانی است و نفس در همه افعال و قوای گوناگون ظهور دارد و نفس باید در حد ذات همه را داشته باشد وجامع همه باشد

مطلب سوم: سنخیت شرط ادراک است؛

     حاکم یا مدرک حسی باید از جنس محسوس باشد

     حاکم خیالی که قوه خیال است باید از جنس خیال باشد واز جنس مثال و برزخ باشد و تجرد غیر تام داشته باشد

     حاکم عملی که عقل عملی باشد باید ذات مجردی باشد که اضافه ونسبتی به محسوسات و جزئیات دارد زیرا عقل عملی برحُسن یک عمل جزئی یا قبح عملی را می خواهد حکم کند بنابر سنخیت بین مدرک و مدرک که شرط ادراک است مثل حاکم عملی همان قوه واهمه است زیرا ملاصدرا وهم را عقل مُنَزل می داند واهمه درک معانی جزئیه می کند که همان معانی کلیه است ومدرک عقل می باشند منتهی با اضافه ونسبت به محسوسات مثل صداقت زید و عداوت عمرو

     عقل نظری هم باید مجرد محض باشد

مطلب چهارم: این است که؛

النفس فی الحدوث جسمانیة    وفی البقاء تکون روحانیة

 

نفس تا در این دنیا است جسمانی است و به بدن تعلق و اضافه دارد و در بقا در موت و بعد از مفارقت از بدن روحانی می شود زیرا اضافه نفس به بدن عارضی نیست مانع اضافه صانع به دکان خود نمی باشد بلکه این اضافه مقوم وجود نفس در حدوث است و در جلد ۸ گذشت که نفسیت نفس به اضافه به بدن است واگر تعلق قطع شد دیگر عقل است نه نفس

مطلب پنجم: اتحاد عاقل و معقول که ابن سینا سخت مخالف آن است تا نفس عاقل بالقوه است معقولش هم بالقوه است یعنی محسوس به شرط تجرید از ماده وعوارض ماده می باشد اگر نفس عاقل بالفعل شد حال معقول بالفعل در مرتبه ذات خود می خواهد زیرا المتضایفان متکافئان وجودا و عدما قوة وفعلا ورتبةْ یعنی نفسی که عاقل بالفعل می شود باید در مرتبه خود معقول بالفعل هم باشد واین اتحاد عاقل و معقول خواهد بود

حال معنای این که نفس عاقل بالفعل شود این است که که باید معقول بالفعل شود وشرط تجرید نخواهد داشت ومجرد خواهد بود دیگر معقول بالقوه نیست که شرط تجرید دارد وکسی باید آن را مجرد از ماده و عوارض ماده بکند تا تعقل شود عاقل بالفعل شدن این است که معقول بافعل شود یعنی فرشته شود

مطلب ششم: در عرفان است که انسان کامل مانند انبیاء و ایمه ع دو بعد و جنبه دارند یعنی وجودشان دو مرتبه دارد؛

جنبه بشری و خلقی وجسمانی: قرآن به پیامبر می فرماید: «قل انا بشر مثلکم»

بُعد حقی و الهی و نوری وروحی وخدایی: همان که راجع به ابراهیم خلیل الرحمان فرماید: «وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض یا از بیان ایشان گوید:﴿انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض﴾[5] ودر باره رسول خاتم ص در معراج گوید: ﴿وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى﴾[6] ﴿عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى﴾[7] ﴿عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى﴾[8] ﴿إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى﴾[9] ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى﴾[10] ﴿لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى﴾ [11] که همه ناظر به بعد دوم ایشان دارد و این که پیامبر فرمود: «لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملک مقرب ولانبی مُرسل» که نبی مرسل خود پیامبر را هم شامل می شود زیرا جنبه رسالت مربوط به ارتباط با خلق است

مطلب هفتم: پایه این مبانی مذکور حرکت جوهری است و همه نتایج اثبات حرکت جوهری است ارتقایی که انسان کامل در جنبه روحی ونوری دارد واتحاد عاقل معقول که عاقل بالفعل معقول بالفعل و فرشته می شود همه این ها جز با تقلبات وجودی و حرکت جوهری امکان پذیر نخواهد بود یعنی وجود عوض می شود و ماده مجرد می شود همه آیات قرآن گوید: «والیه تُقلبون» که قلب وجودی با حرکت جوهری و تکامل یافتن ماده به مرتبه تجرد امکان پذیر است.

این ۷ تا از مبانی حکمت متعالیه است که کلام ابن سینا هم با این مبانی درست وموجه می شود هر چند ایشان هیچ یک از این مبانی را قبول ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo