< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

95/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اخلاق

و كما أن للإنسان صورة ظاهرة حسنها بحسن الجميع و اعتداله و قبحها بقبح البعض فضلا عن الجميع فكذلك الصورة الباطنة لها أركان لا بد من حسن جميعها حتى يحسن الخلق و تحصل الحكمة و الحرية و هي أربعة معان قوة العلم و قوة الغضب و قوة الشهوة و قوة العقل‌ و العدل بين هذه‌ الأمور فإذا استوت هذه الأركان الأربعة التي هي مجامع الأخلاق التي تتشعب منها أخلاق غير محصورة اعتدلت و تناسقت و حصل حسن الخلق أما قوة العلم فأعدلها و أحسنها أن تصير بحيث تدرك الفرق بين الصدق و الكذب في الأقوال و بين الحق و الباطل في الاعتقادات و بين الجميل و القبيح في الأعمال فإذا انصلحت هذه القوة و اعتدلت من غير غلو و تقصير حصلت منها ثمرة هي بالحقيقة أصل الخيرات و رأس الفضائل و روحها قال الله تعالى‌ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً و قال أيضا: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ‌» بعد قوله:‌ «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» فهذه‌ الحكمة ثمرة الحكمة بالمعنى الأول و هي كلما كانت أكثر و أشد فهي أفضل بخلاف المعنى الأول و أما قوة الغضب فاعتدالها أن يصير انقباضها و انبساطها على موجب إشارة الحكمة و الشريعة و كذلك قوة الشهوة و أما قوة العدالة فهي في ضبط قوة الغضب و الشهوة تحت إشارة الدين و العقل فالعقل النظري منزلته منزلة المشير الناصح و قوة العدل و هي القدرة التامة منزلتها منزلة المنفذ و الممضي لأحكامه و إشاراته و قوتا الغضب و الشهوة هما اللذان تنفذ فيهما الحكم و الإشارة و هما كالكلب و الفرس للصياد حيث ينبغي أن يكونا في الحركة و السكون و القبض و البسط و الأخذ و الترك مطيعين له منقادين لحكمه و أما قوة الغضب فيعبر عن اعتدالها بالشجاعة و الله تعالى يحب الشجاع فإن مالت إلى طرف الإفراط سمي تهورا و إن مالت إلى النقصان سمي جبنا و يتشعب من اعتدالها و هو الشجاعة خلق الكرم و النجدة و الشهامة و الحلم و الثبات- و كظم الغيظ و الوقار و غير ذلك و أما إفراطها فيحصل منه خلق التهور و الصلف- و البذخ و الاستشاظة و الكبر و العجب و أما تفريطها فيحصل منه الجبن و المهانة و الذلة و الخساسة و ضعف الحمية على الأهل و عدم الغيرة و صغر النفس و أما الشهوة فيعبر عن اعتدالها بالعفة و عن إفراطها بالشره و عن تفريطها بالخمود فيصدر من العفة السخاء و الحياء و الصبر و المسامحة و القناعة و الورع و قلة الطمع و المساعدة- و يصدر عن إفراطها الحرص و الوقاحة و التبذير و الرياء و الهتك و المجافة و الملق‌و الحسد و الشماتة و التذلل للأغنياء و استحقار الفقراء و غير ذلك و أما قوة العقل و الحكمة فيصدر عن اعتدالها حسن العدل و التدبير و جودة الذهن و ثقابة الرأي- و إصابة الظن و التفطن لدقائق الأعمال و خبايا آفات النفوس و أما إفراطها فتحصل منه الجربزة و المكر و الخدع و الدهاء و يحصل من ضعفها البله و الحمق و الغباوة و الانخداع

 

نکته نهم: ملا صدار در ادامه می گوید: همان طور که ظاهر انسان و صورت او اعضایی دارد که اگر آن اعضاء تناسب داشته باشند صورت ظاهر زیبا می شود همین طور هم سیرت انسان و نفس او هم ارکانی دارد که اگر اعتدال داشته باشند سیرت او زیبا شده و حسن خلق و حکمت و حریت که مجمع فضایل بودند حاصل می شود

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست    ای برادر سیرت نیکو بیار

 

حکمت و حریت که به تعبیری مجامع اخلاق فضیله بودند حاصل می شود که این ارکان ۴ تا است

     قوه علم:‌همان استعداد عقل نظری است

     قوه غضب

     قوه شهوت

     قوه عقل و عدل بین این امور است

حکیم سبزواری گوید: یعنی قدرت عقل عملی بر عدالت بین این ۳ قوه ای که بیان شد که علم یا استعداد عقل نظری و قوه شهوت و قوه غضب است و قوه عقل عملی بین عدالت این امور ۳ گانه ای که گذشت که بتواند اعتدال را در این ۳ قوه ایجاد کند ودر صورتی که این قوی اعتدال داشته باشند حسن خلق پدید آمده و سیرت زیبا شده و حکمت و حریت که به تعبیری مجامع فضایل اند حاصل می شوند وبه تعبیری گویند زیرا به تعبیر دیگر این ۴ رکن یعنی قوه علم و شهوت و عقل وغضب مجامع اخلاق اند که اخلاق فضیله و رذیله به این ها بر می گردد و از این ها خلق هایی منشعب می شود که اگر آن خلق ها اعتدال داشته باشند حسن خلق و اخلاق نیکو پیدا می شود

اعتدال قوه علم -که همان استعداد عقل نظری بود- به حکمت است این حکمت همان حکمت خلقیه است ومراد حکمت نظری و عملی نیست زیرا آن ها دو علم اند نه خلق

قبل تر در مورد این حکمت گفته شد: «کون النفس صادقة الآرا فی القضایا و الاحکام» این تعریفی بود که برای حکمت غریزیه بیان کردند

وبا این حکمت ادراک می شود؛

     صدق و کذب در اقوال

     و حق و باطل در اعتقادات

     خوب و بد در افعال

این حد اعتدال قوه عمل است که همان حکمت است که صدق و کذب در اقوال و حق و باطل در اعتقادات وجمیل و قبیح در افعال می باشد

ابن سینا در اواخر الهیات شفا حکمت خلقی را که حد وسط است در امور معاش قرار داده است ودر رکن ۴ بدان خواهیم رسید اما حکیم سبزواری در تعلیقه گوید: حکمت خلقی اختصاص به امور معاش ندارد ودر نظریات هم هست به همین معنایی که الان گفته شد

در این صورت که در نظریات و در قوه علم که استعداد عقل نظری است وجود داشت طرف افراط و تفریطی دارد که؛

     در طرف افراط امعان در نظریات ندارد و حکمت حد اعتدال آن است و طرف افراط آن تردد و وسواس و شکاکیت است که آگاهی پیدا نکردن بر حقایق است وعدم مداومت بر خدمت به علوم حقیقیه. سپس حکیم سبزواری در حاشیه می گوید:‌چنین افراد چنینی با غرور در معقولات تصرف کرده و اظهار نظر هم می کنند

این حکمت غریزی و خلقیه که حد اعتدال قوه علم و استعداد عقل نظری است ثمره و میوه اش همان حکمت عملی و حکمت علمی است که آن ها علم اند و دانش ولذا حاصل و ثمره اش دو دانش است که حکمت عملی و نظری است و علم اخلاق هم از علم حکمت عملی است،حکمتی که اساس خیرات و رأس فضایل است زیرا قرآن می گوید: «ومن اوتی الحکمة فقط اوتی خیرا کثیرا» و می فرماید: «یعلمهم الکتاب والحکمة ذلک فضل الله یوتیه من یشاء ذلک فضل عظیم»

لذا حکمت خلقی دانش نیست و خلق است و حد وسط و اعتدال مطلوب است اما در حکمت نظری وعملی که دانش اند حد وسط مطلوب نیست بلکه کثرت مطلوب است وهر چه بیشتر باشد بهتر است و در ضرب العسلی آمده؛ «الشیئ یعز حیث یندر والعلم یعز حیث یغدر» هر چیزی که کمیاب شود ارزش مندتر است اما علم هر چه بیشتر شود ارزشمند تر است

     طرف تفریط آن

دو قوه شهوت وغضب اعتدالشان به انقیادشان است تحت حکم عقل وشرع است یعنی اگر شهوت و غضب منقاد و مطیع عقل و شرع باشند به اعتدال می رسند

عقل نظری به منزله مشیر ناصح است و عقل عملی به منزله منفذ و منضی وقطعی کردن و تنفیذ است و قوه شهوت وغضب به منزله فرس و کلب سیار اند

مثلا عقل نظری می گوید: کظم غیظ خوب است «والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس» خشمی وغیظی را عقل عملی تنفیذ وتنجیز می کند که در این مورد خوب است که تنفیذ کند که خوب است کظم غیظ نمود در مورد غضب این حکم تنفیذ می شود قوه غضب به منزله کلب صیاد است وقوه شهوت هم به منزله فرس صیاد ومطیع صیاد اند که هر وقت بخواهد فرس حرکت می کند یا می ایستد و کلب را هر وقت صیاد بخواهد می گیرد و هر وقت بخواهد رها می کند

اعتدال قوه شهوت عبارت از عفت است واعتدال قوه غضب شجاعت است و هر کدام طرف افراط و تفریطی دارد

     طرف افراط شجاعت تهور و بی باکی است

     طرف تفریطش جبن و ترسویی است

     طرف افراط عفت در شهود شَرَه است

     طرف تفریط عفت هم خمود است

از هر کدام از این حد وسط ها و حد اعتدال ها و از طرف افراط و تفریط هر کدام خلق هایی نام برده می شود

قوه چهارم: همان عقل و حکمت است همان حکمتی که شیخ درالهیات شفا در امور معاش قرار داده است این حکمت در اینجا در امور روزمره معاش وزندگی است کسی که می خواهد خرید کند حد اعتدال این است که نرخ را از چند جا بگیرد و بعد هم خرید کند

     طرف افراطش جربذه است مانند کسی که تا ته بازار برود و خرید نکند

     طرف تفریطش هم بلاهت است که کسی در اولین مغازه هر چه گفت بخرد

این ها اصول اخلاق نیک اند شبستری در گلشن راز گوید:

اساس خلق نیک آمد عدالت    پس از وی حکمت و عفت، شجاعت

 

عدالت همان حکمت در امور معاش است و حکمت دیگری حکمت خلقی و غریزی در واقع علم است و عفت و شجاعت هم در شهوت و غضب است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo