< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقابل حضرات خمس

فهذه هي الأسباب المانعة للنفس الناطقة من معرفة حقائق الأمور- و إلا فكل نفس بحسب الفطرة السابقة صالحة لأن تعرف حقائق الأشياء لأنها أمر رباني شريف فارق سائر جواهر هذا العالم بهذه الخاصية

و ما ورد عنه ص: لو لا أن الشياطين يحومون على قلوب بني آدم لنظروا إلى ملكوت السماء» إشارة إلى هذه القابلية و هذه الحجب الحائلة بين النفوس الإنسانية و عالم الملكوت فإذا ارتفع هذه الحجب و الموانع عن قلب الإنسان الذي هو نفسه الناطقة تجلى فيه صورة الملك و الملكوت- و هيئة الوجود على ما هي عليه فيرى[1] ذاته في جنة عرضها السماوات و الأرض بل يرى في ذاته جنة عرضها أوسع من عرض السماوات و الأرض لأنهما عبارة عن عالم الملك و الشهادة و هو محدود[2] و أما عالم الملكوت و الحقائق العقلية و هو الأسرار الغائبة من مشاهدة الحواس المخصوصة بإدراك البصيرة فلا نهاية لها و جملة عالم الملك و الملكوت إذا أخذت دفعة[3] تسمى الحضرة الربوبية لأن الله محيط بكل الموجودات إذ ليس في الوجود سوى ذات الله و أفعاله و مملكته من أفعاله فما يتجلى من ذلك[4] للقلب هو الجنة بعينها عند قوم و هو سبب استحقاق الجنة عند آخرين و يكون سعة المملكة في الجنة بقدر سعة المعرفة و بمقدار ما يتجلى للإنسان من الله و صفاته و أفعاله و إنما المراد من الطاعات و أعمال الجوارح كلها تصفية القلب و تطهير النفس و جلاؤها بإصلاح الجزء العملي منها: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» و نفس الطهارة و الصفاء ليست كمالا بالحقيقة لأنها أمر عدمي و الأعدام ليست من الكمالات بل المراد منها حصول أنوار الإيمان أعني إشراق نور المعرفة بالله و أفعاله و كتبه و رسله و اليوم الآخر و هو المراد بقوله تعالى:‌ «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‌ ... فَهُوَ عَلى‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ‌» فشرح الصدر غاية الحكمة العملية و النور غاية الحكمة النظرية فالحكيم الإلهي هو الجامع لهما و هو المؤمن الحقيقي بلسان الشريعة و ذلك الفوز العظيم‌.

 

تا پایان این فصل 7 مطلب دیگر باقی مانده است؛

مطلب نخست: همه انسان ها بر حسب فطرت اولیه که؛ «فطر الله التی فطر الناس علیها» است قابلیت کسب معرفت وبه دست آوردن سعادت عقلیه را دارا می باشند و این قابلیت و شایستگی را دارند زیرا نفس ناطقه امری ربانی وموجودی الهی است که فرمود: «ونفختُ فیه من روحی»

تا نفختُ فیه من روحی شنیدم شد یقین    بر من این معنا که ما زان وی و او زان ماست

 

نفس ناطقه موجودی شریف است و فارق انسان از سایر موجودات به همین نفس است وانسان از این روی گل سر سبد همه موجودات شده است لذا پیامبر ص فرمودند: «لو لا أن الشياطين يحومون على قلوب بني آدم لنظروا إلى ملكوت السماء» » انسان می تواند به ملکوت آسمان که عالم غیب است معرفت بیابد اما این 5 مانع بیان شده نمی گذارد که انسان کسب معارف کند و سعادت عقلی را بدست بیاورد

مطلب دوم: در مورد سعه و گستره بهشت حکیم سبزواری در منظومه حکمت می گوید:

بل جعل القوم اولو الفطانة    عناصرا کحجر المثانه

 

قوم حکما که دارای زیرکی وهوش اند عالم عناصر را در جنب سماوات قرار دادند و زمین را در کنار آسمان ها به نسبت سنگی قرار دادند که در مثانه حیوان و انسان در بدن آن انسان قرار دارد یعنی در جنب آسمان ها به شمار نمی آید قرآن در سوره آل عمران می فرماید: «وسارعوا الی مغفرة من ربکم وجنة عرضها کعرض السماوات و الارض» و در سوره حدید می فرماید: «سابقوا الی مغفرة من ربکم وجنة عرضها کعرض السماء والارض» بهشتی با این گستره و پهنه که اوسع از آسمان ها و زمین است در روایت آمده است: آسمان ها و زمین نسبت به عالم عقل کحلقة فی فلاة» است همانند انگشتری در بیابان است

آسمان ها و زمین از عالم مُلک و شهادت به شمار می روند وبرهان تناهی اثبات عالم جسم محدودیت عالم ملک را اثبات می کند بهشت وعالم ملکوت که عالم مثال است و عالم عقل و به طور کلی عالم تجرد نامحدود و نامتناهی است

مطلب سوم: درباره حضرات خمس یا عوالم کلیه خمسه است که در عرفان این بحث را مطرح می کنند

حضرات خمس: 5 حضرت داریم که 5 مرتبه از وجود یا دقیق تر 5 مرتبه از مراتب ظهورات وجود داریم حضرت مشتق از حضور است و آن هم به معنای وجود است وجود برای خودش حضور دارد در مقابل هر کدام از این ها عوالم کلیه است که عبارت از تعینات آن مراتب 5گانه وجود می باشد زیرا عالم مشتق از علامت است و علامت شیئ دو وجه دارد؛

     از آن جهت که شیئ را نشان می دهد خود شیئ است

     واز آن جهت که علامت شیئ است غیر شیئ است

بنابرین در مفهوم عالم غیریت و اثنینیت معتبر است لذا تعینات هر کدام از مراتب 5 گانه وجود غیر از وجود است وبه آنها عوالم کلیه می گویند که در مقابل حضرات خمس است که عبارتند از؛

    1. حضرت غیب الغیب مطلق: مرتبه ای بالاتر از این نیست تا نسبت به آن شهادت محسوب شود این همان حضرت واحدیت یا حضرت ربوبیت است عالم در مقابل آن هم عالم اعیان ثابته است یعنی ماهیات و ممکنات که در ازل ثابت در علم الهی بودند

نکته: درباره این غیب مطلق باید گفت: حضرت واحدیت که حضرت اسماء و صفات است و حضرت احدیت که حضرت ذات می باشد به خاطر وحدت مصداقی که دارند یک حضرت به شمار می روند همان جمله معروف که اسماء وصفات مصداقا عین هم وعین ذات اند ودر مفهوم غیر از هم و غیر از ذات اند

حضرت ربوبیت که نخستین مرتبه است این گونه درست می شود که باید لحاظ و نظر و اعتباری را در نظر داشت که اگر تمام موجودات عالم از ملک وملکوت را دفعةً لحاظ شوند یعنی این طور که همه موجود به وجود ذات باشند همین حضرت ربوبیت و حضرت اولی می شود

چنین اعتباری برای همه موجودات عالم که به وجود ذات موجود باشند از این جهت که وجود ذات بر همه موجودات احاطه دارد امکان پذیر است و اصلا موجودی غیر از ذات وفعل حق در کار نیست و هر چه هست ذات و افعال آن است وذات باید احاطه بر همه موجودات باید داشته باشد وگرنه موجود ثالثی ورابعی باید باشد که ذات حق و صفت وفعل آن نیست

    2. حضرت غیب مضاف جبروت که در مقابل آن عالم عقول ونفوس است

    3. حضرت غیب مضاف ملکوت که در مقابل آن عالم مثال است

    4. حضرت شهادت مطلقه که در مقابل عالم مُلک است شهادت مطلقه از این جهت که مرتبه ای بعد از آن نیست

    5. حضرت کون جامع که عالم انسان کامل در مقابل آن می باشد

مطلب چهارم: عرفا 3 جنت قایل می باشند؛

    1. جنت ذات: به آن جنة اللقاء هم می گویند که ظهور ذات برای نفس است اگر ذات حق تعالی بر نفس تجلی کرد جنت ذات است یا به تعبیر دیگر این جنت مرتبه فنای فی الله وبقای بالله است

بهشت من روی دلبر من خیال او حور در سر من    حلال زاهد بهشت وحوراء

 

    2. جنت صفت: ظهور صفات حق برای قلب و نفس جنت صفات است

    3. جنت افعال: ظهور افعال ابدائیه وانشائیه حق تعالی است؛

     ابدائی همان افعال عقلی است

     وانشائی هم افعال مثالی حق تعالی است

مطلب پنجم: بهشت ثمره و میوه درخت معرفت است حکیم سبزوراری در منظومه حکمت می گوید:

فجنة القاء وجنةَ الصفة    یُثمر للکُمّل غرسُ المعرفة

ان تغرسوا فمثل هذا اغرسوا    و فی ابتغائه بجدٍّ نافسٌ

 

جنت ذات و صفت میوه درخت معرفتی است که کاملان می نشانند وبرای کسب معرفت باید تلاش جدی داشت

آن ظهور ذات برای نفس که بهشت ذات می شود اگر ظهور عینی و خارجی باشد به تعبیر دیگر اگر معرفت ذات معرفت حضوری باشد کما این که در دیدگاه عرفا مطرح است- اگر این محقق گردد الان در بهشت است

اگر ظهور علمی و ذهنی باشد ومعرفت حصولی به ذات و صفات وافعال ابدائی و انشائی حق تعالی باشد سبب بهشت است واز اسباب بهشتی شدن شخص در دنیا می شود

مطلب ششم: دارایی انسان در بهشت به اندازه معرفتی است که در دنیا پیدا می کند در روایتی آمده که؛ شخصی نزد امام باقر ع از عبادت کسی تعریف کرد ایشان پرسیدند: کیف عقله؟ وبعد افزودند: «ان الثواب علی قدر عقله ...»

در زمان بنی اسرائیل عابدی در جزیره ای می زیست ملک موکل بر او از خدا خواست تا مقدار ثواب ودرجات عابد را بداند وقتی دید آن را اندک وناچیز شمرد که در برابر این همه عبادت چرا پاداشش اندک است خدابه فرشته فرمود: برو وبا او همنشین بشو

فرشته نزد او رفت وخواست همراهش باشد وعابد پذیرفت روزی فرشته به عابد گفت: این جزیره عجب جای دنج وگوشه خلوتی است برای عبادت! عابد گفت فقط افسوس از این که خدای ما خری ندارد تا علف هرز را بخورد وعلف ها ضایع نشود!

مظلب هفتم: غایت عبادات وطاعات اصلاح عقل عملی است چنان که خدا در سوره والشمس فرمود: «قد افلح من ذکاها وقد خاب من دسّاها» اما این غایتی که برای عبادات واصلاح عقل عملی، غایتی بالعرض است نه بالذات بلکه مقدمه است زیرا طهارت عدم ملکه است و عدم نمی تواند غایت چیزی باشد غایت اصلی از طاعات وعبادات تحصیل نور ایمان ومعرفت است برخی علوم با همه شرافتی که دارد مانند فقه که علامه بحر العلوم در درّة النجفیه می فرماید:

وانّ علم الفقه فی العلوم    کالقمر البازغ فی النجوم

 

ودرست هم هست اما با این وجود فقه مقدمه عمل است اما علم عرفان به حق، علمی است که تمام علوم و اعمال و عبادات وطاعات مقدمه آن می باشند این علم در مرود رسول مکرم ص با طی آن همه مقامات ووجدان آن ها باز به ایشان امر می شود: «وقل رب زدنی علما» در آیه شریفه می گوید: « ومن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام» کسی را خدا بخواهد هدایت کند به او شرح صدر و ظرفیت می دهد که غایت عقل عملی است وغایت عبادات وطاعات می باشد یعنی یک زمینه ای پیدا شود که با عمل به دستورات اسلام نور معرفت در قلب او بتابد.

ملاصدرا در پایان می گوید: حکیم الهی جامع هر دو است؛ یعنی هم شرح صدر دارد که غایت عقل عملی است و هم نور ایمان و معرفت که غایت عقل نظری است را دارا می باشد باید حکیم متشرع باشد ومتعبد باید مثل حکیم سبزورای باشد که با دست خود زکات مالش را جدا کند ومانند ملاصدرا 7 سفر حج پیاده برود وابن سینا باشد که در هر عویصه ومشکله ای با دو رکعت نماز حل مشکل کند حکیم الهی مومن حقیقی است که جامع بین ایمان و معرفت وطاعات و عبادات واعمال صالحه است.


[1] . ز ملک تا ملکوتش حجاب بر گیرند    هر آن که خدمت جام جهان نما بکندجام جهان نما دل انسان کامل است    مرآت حق نما به حقیقت همین دل است.
[2] . بنا بر ادله تناهی عالم جسم وجسمانی.
[3] . یعنی همه موجود به وجود ذات لحاظ بشوند که به آن حضرت ربوبی وحضرت واحدیت و غیب مطلق می گویند.
[4] . اشاره به اسرار عالم ملکوت و عالم عقل و همین طور اشاره به حضرت ربوبی است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo