< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان دیدگاه ها در معاد

3- و قد اتفق المحققون من الفلاسفة و المليين على حقية المعاد و ثبوت النشأة الباقية لكنهم اختلفوا في كيفيته فذهب جمهور الإسلاميين و عامة الفقهاء و أصحاب الحديث إلى أنه جسماني فقط بناء على أن الروح عندهم جسم سار في البدن سريان النار في الفحم و الماء في الورد و الزيت في الزيتونة

4- و ذهب جمهور الفلاسفة و أتباع المشائيين إلى أنه روحاني أي عقلي فقط[1] لأن البدن ينعدم بصوره و أعراضه لقطع تعلق النفس عنها فلا يُعاد بشخصه تارة أخرى إذ المعدوم لا يُعاد و النفس جوهر مجرد باق لا سبيل إليه للفناء فتعود إلى عالم المفارقات لقطع التعلقات بالموت الطبيعي[2]

5- و ذهب كثير من أكابر الحكماء و مشايخ العرفاء و جماعة من المتكلمين كحجة الإسلام الغزالي و الكعبي و الحليمي و الراغب الإصفهاني و كثير من أصحابنا الإمامية كالشيخ المفيد و أبي جعفر الطوسي و السيد المرتضى و العلامة الحلي و المحقق الطوسي رضوان الله تعالى عليهم أجمعين إلى القول بالمعادين‌ جميعا ذهابا إلى أن النفس مجردة تعود إلى البدن و به يقول جمهور النصارى و التناسخية إلا أن الفرق بأن محققي المسلمين و من يحذو حذوهم يقولون بحدوث الأرواح و ردّها إلى البدن لا في هذا العالم بل في الآخرة و التناسخية بقدمها و ردها إلى البدن في هذا العالم و ينكرون الآخرة و الجنة و النار الجسمانيتين.

ثم إن هؤلاء القائلين بالمعادين جميعا اختلفت كلماتهم في أن المعاد من جانب البدن- أ هو هذا البدن بعينه أو مثله و كل من العينية أو المثلية أ يكون باعتبار كل واحد من الأعضاء و الأشكال و التخاطيط أم لا و الظاهر أن هذا الأخير[3] لم يوجبه أحد بل كثير من الإسلاميين مال كلامهم إلى أن البدن المعاد غير البدن الأول بحسب الخلقة و الشكل- و ربما يستدل عليه ببعض الأخبار المذكورة فيها صفات أهل الجنة و النار ككون أهل الجنة جُردا مُردا و كون ضرس الكافر مثل جبل أحد و بقوله تعالى:‌«كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ»‌ و بقوله تعالى:‌ « أَوَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‌ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ‌».

 

تا کنون دو دیدگاه انکار معاد وتوقف در معاد گذشته است اکنون 3 دیدگاه دیگر در مقابل آن نظریات مطرح می شود که اثبات معاد می کند وحکماء وملیین که اعتقاد به دین و مذهب دارند جملگی بر اثبات و حقیقت معاد اعتقاد دارند و خود 3 دیدگاه می یابند؛

دیدگاه سوم: چند گروه بر این باور ند؛

     جمهور متکلمین ومشهور و اکثر ایشان

     و دیدگاه عموم فقهاء و اکثریت ایشان

     و اصحاب حدیث

ایشان بر این باور اند که معاد تنها جسمانی است ومنکر معاد روحانی می باشند ومعاد را فقط برای جسم و بدن قایل اند نه برای نفس وروح از این جهت که؛ ملا صدرا در جلد 8 آراء متکلمان را درباره نفس مطرح کردند اکثر ایشان نفس وورح را عرض ووصف می دانند وبر این اعتقادند که روح همان صفت حیات است مثلا جسمی حیات ندارد مثل سنگ وجسمی هم عرض حیات را دارد مانند انسان با مردن این صفت حیات از بین می رود ووقتی انسان مُرد صفت و عرض حیات او هم از بین می رود بنابرین روح صفت جسم است و عرضی است که عارض بر جسم می شود ولذا معاد روحانی در این دیدگاه معنایی ندارد معاد روحانی بر این پایه است که نفس مجردی در کار باشد ودر غیر این صورت روح صفت و عرض جسم می شود لذا باید اکثر متکلمین به معاد جسمانی تنها اعتقاد بیابند

     برخی از متکلمین روح را جسم لطیف می دانند جسم لطیفی که ساری در بدن است مانند سریان آتش در ذغال وآب در گل وروغن در زیتون

آتش جسم لطیفی است و در ذغال که جسمی چگال و ضخیم است سریان دارد ومانند گلاب و... بنابر این نظریه متکلمان باز روح جسمانی و مادی است که ساری در جسم کثیف وضخیم است ایشان هم باید معاد را منحصر در معاد جسمانی بدانند زیرا معاد روحانی متوقف بر تجرد نفس و روح است.

در همان مجلد 8 در گزارش آراء متکلمین در باره نفس و روح ملاصدرا گفت: متأخرین از متکلمان اصرار بر عرض بودن روح دارند

بنابرین اگر کسی قایل به روح مجرد نشد وتجرد نفس را برنتافت باید معاد را منحصر در معاد جسمانی بداند

دیدگاه چهارم: مشهور حکمای مشاء که نقطه مقابل دیدگاه سوم می باشد ایشان معاد را منحصر در معاد روحانی می دانند و فقط برای روح حشر ومعاد قایل اند وبرای جسم حشری قایل نمی باشند از این روی که؛

     ایشان از سویی نفس را مجرد می دانند

     از سوی دیگر بر این اعتقاد اند که بدن با جسم که با مرگ از بین می رود دیگر به شخصه و شخص این بدن با همه مشخصاتی که دارد اعاده اش ممکن نیست زیرا اعاده معدوم محال است جسم و بدن معدوم شده محال است که با همه مشخصاتی که داشته از جمله زمانش نمی تواند اعاده وبازگشت دوباره داشته باشد. وروح بعد از مرگ به عالم مجردات و مفارقات منتقل شده و آنجا حشر و معاد می یابد

دیدگاه پنجم: این نظریه؛

     اکابر حکماء

     مشایخ عرفاء

     جماعتی از متکلمین مانند غزالی وکعبی معتزلی وحلیمی بخارایی وراغب اصفهانی

     بسیاری از اصحاب امامیه مانند شیخ طوسی وشیخ مفید و شیخ صدوق و محقق حلی وسید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی

بنابر این دیدگاه معاد جسمانی و روحانی است وحکیم سبزواری در تعلیقه گوید: این قول فحل و رأی جزل است در منظومه حکمت فرمود:

مَن حصّر المعاد فی الروحانی    قصّر کالحاصر فی الجسمانی

 

کسی که معاد را در روحانی منحصر می کند نظر کوتاهی دارد و در اندیشه کوتاهی نموده است مانند کسی که معاد را منحصر در جسمانی دانسته است بلکه معاد جسمانی و روحانی است ودر اینجا هم می گوید: این قول فحل و رأی جزل است زیرا انسان هم نفس است و هم بدن وانسان نفس تنها یا بدن تنها نیست تا فرشته یا حیوانی شود و انسان نمی بود وبا همین بدن و نفس اعمالی را در دنیا انجام می دهد حال یا از قبیل طاعات یا معاصی که با بدن و نفس انجام می دهد و هر کدام از بدن و نفس کمال ومجازاتی دارد وهم بدن و هم قوای جزئی بدنی و مادی کمال ومجازاتی دارند وهم نفس و قوای عقلی

انسان دو بُعد دارد؛

     بُعد مادی که همین بدن و قوای جزئی بدن است

     بعد مجرد که روح و نفس و قوای عقلی است

     اگر کسی فقط به معاد بدن وقوای بدنی معتقد باشد تعطیل در خواص لازم می آید ودر خواصی که نفس مجرد وکمال عقلی می یابند این ها باید معاد نداشته باشند و تعطیل در مورد ایشان لازم می آید

     واگر کسی مانند مشاء تنها به معاد روحانی باور داشته باشد تعطیل در امر بیشتر مردم لازم می آید زیرا بسیاری از مردم به کمال در تجرد عقلی نایل نمی شوند ایشان بنا بر نظریه حکمت متعالیه نفس مجرد عقلی نمی یابند ولذا نباید به کمال و مجازات خود برسند

ملاصدرا می گوید: جمهور نصاری وتناسخیه هم به این دیدگاه پنجم قایل اند جز این که تفاوتی تناسخیه با قایلان این دیدگاه دارد این است که؛ تناسخیه معاد نفس و بدن را در دنیا قایل اند وحکماء بزرگ و عرفای عالی مقام این معاد را در آخرت قبول دارند.

ملاصدرا گوید: صاحبان دیدگاه 5 خود دودسته شده اند که در مجموع 6 دیدگاه درباره معاد پیدا می شود؛

    1. این که بدن معاد دارد ومُعاد است و اعاده می شود عین همین بدن اعاده می شود که خود دو شعبه دارد؛

     عین بدن با جمیع اعضاء و اشکال و خطوط اعاده می شود این فرض قایلی ندارد

     بلکه عین آن خطوط اعاده نمی شود

    2. بلکه مثل ومشابه این بدن اعاده در قیامت می شود

     مثل بدن با جمیع اعضاء و اشکال و خطوط اعاده می شود

     لازم نیست دقیق مثل آن خطوط و اعضاء اعاده شود

در این بین عینیت در اشکال و اعضاء و خطوط اعضاء را کسی در میان دو رویکرد عین و مثل قایل نشده است زیرا در روایت داریم: «اهل الجنة جُردٌ مُردٌ وابناء ثلاثین سنة» بهشتیان به صورت جوان امرد با صورت بی مو در سن 30 سالگی خواهند بود لذا پیرمرد چین و چروک های اعضاء را با خود به بهشت نمی برد بلکه روتوش می شود ویا درروایت آمده: «ضرس الکافر مثل جبل احد» دندان کافر به اندازه کوه احد است یا آیات شریفه که می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا (56) هر زمان پوستشان بسوزد به پوست دیگری تبدیل می شود و همان پوست و خطوط نخواهد بود و آیه شریفه؛ « أَوَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‌ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ‌» از این کلمه "مثلهم" استفاده می شود که لازم نیست اعضاء با خطوطی که داشته اند اعاده شوند.

تفصیل این نظریات و دیدگاه ها در باب 11 بیان می شود.


[1] . آقا علی مدرس زنوزی در رساله سبیل الرشاد ص105 می گوید: «وانا الی هذه الغایة لم اقف علی انکار احدهم من ناقصیهم من انکار المعاد مطلقا فضلا عن کاملیهیم» حتی فلاسفه ناقص هم معاد جسمانی را مطلقا انکار نکرده اند چه برسد به فلاسفه کامل.
[2] . در موت و مرگ اخترامی احتمال دراد که به مرتبه کمال عقلی نرسد.
[3] . کل واحد من الشقوق.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo