< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مرتبه پنجم اعتقاد به معاد جسمانی

حقيقة البعث يرجع إلى؛

    1. إحياء الموتى

    2. و نزع الصور من المواد

    3. و إخراج الأرواح من الأجساد

    4. بإنشائهم نشأة أخرى

    5. و تبديل وجودهم بوجود أرفع و أنور

و أعلم؛ فإن الجهل هو الموت الأكبر و العلم هو الحياة الأشرف و قد ذكر الله تعالى في كتابه العلم و الجهل و سماهما حياة و موتا كما سماهما نورا و ظلمة بقوله تعالى:‌ «أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (122)»

و اعلم؛ أن لكل نفس من نفوس السعداء في عالم الآخرة مملكة عظيمة الفسحة- و عالما أعظم و أوسع مما في السماوات و الأرضين و هي ليست خارجة عن ذاته بل جميع مملكته و مماليكه و خدمه و حشمه و بساتينه و أشجاره و حوره و غلمانه كلها قائمة به و هو حافظها و منشئها بإذن الله تعالى و قوته.

و وجود الأشياء الأخروية و إن كانت تشبه الصور التي يراها الإنسان في المنام أو في‌ بعض المرايا لكن يفارقها بالذات و الحقيقة[1]

أما وجه المشابهة: فهو؛

     أن كلاً منها بحيث لا يكون في موضوعات الهيولى و لا في الأمكنة و الجهات لهذه المواد

     و أن لا تزاحم بين أعداد الصور لكل منهما و أن شيئا منهما لا يزاحم لشي‌ء من هذا العالم في مكانه أو زمانه

فإن النائم ربما يرى أفلاكا عظيمة و صحارى واسعة و مفاوز نائية مثل الذي يراه في يقظة هذا العالم و هي مع كونها مغايرة لما في الخارج بالعدد لكن لا تزاحم و لا تضايق بينهما فكذلك ما يراه الإنسان بعد الموت و في القبر لا تزاحم و لا تضايق بينه و بين هذه الأجسام فالميت يرى في قبره ما لا يسع فيه لو كان من أجرام هذا العالم[2]

و أما وجه المباينة: فهو أن نشأة الآخرة و الصور الواقعة فيها قوية الجوهر شديدة الوجود عظيمة التأثير إلذاذا و إيلاما و هي أقوى و أشد و آكد و أقوى من موجودات هذا العالم فكيف من الصور المنامية و المرآتية و نسبة النشأة الآخرة إلى الدنيا كنسبة الانتباه إلى نشأة النوم‌ كما في قوله ع: «الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا»[3]

و قد سبقت الإشارة إلى كيفية وجود الصور الأخروية في عدة مواضع من هذا الكتاب‌

 

ملاصدرا در ادامه بیان مرتبه 5 از مراتب اعتقاد به معاد جسمانی 3 مطلب را بیان می فرماید:

مطلب نخست: درباره حقیقت بعث جسمانی است ایشان می گوید: حقیقت بعث به چندین مورد وابسته است؛

    1. حقیقت بعث به احیای مردگان بر می گردد جسمی که در عالم طبیعت است و جسم طبیعی که مرده است خود جسم طبیعی حیات ندارد بلکه حیاتش بالعرض است به واسطه نفس وروح است خودش میت بالذات است اما در معاد جسمانی حی بالذات می شود «انّ الدار الآخرة لهی الحیوان» دار آخرت مانند دنیا و نشأه دنیوی نیست که در آن احیا وزندگانی بخشی از آن باشد بلکه نشأه آخرت سراسر حیات است لذا حقیقت بعث به احیای مردگان بر می گردد یعنی جسمی که در نشأه دنیا میت بالذات است در نشأه آخرت وبرزخ ودر معاد جسمانی و در مرتبه مثال، آن جسم حی بالذات می شود چنان چه قرآن می فرماید: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79)» سوال از این است که این استخوان ها که اجسام میت بالذات هستند را چه کسی احیاء می کند تا خودشان زنده شوند

    2. دومین مطلب در حقیقت بعث نزع صور از مواد می باشد یعنی آن چه در بعث جسمانی اتفاق می افتد این است که صورت از ماده کنده می شود و نشأه آخرت عالم صور بلا مواد است و شیئت شیئ هم به صورت آن است یعنی صورت انسان بدون ماده هست صورت با همین شکل و مقدار و جهت ووضعی که دارد اما فرقش این است که در عالم طبیعت صورت با ماده است و در آنجا از ماده جدا شده و مجرد می شودو باقی می ماند و از بین نمی رود ولی در عالم ماده فرسوده وزایل می شود

    3. سومین مطلب از حقیقت بعث به این است که اخراج ارواح از اجساد می شود روح از این کالبد طبیعی ومادی واز بدن مادی خارج شده وبدن مادی خاک می شود.

    4. دیگر این که حقیقت بعث وابسته به انشاء وایجاد انسان در نشأه و عالم دیگری است واتفاقی که در بعث رخ می دهد این نیست که انسان در عالم طبیعت و دنیا دوباره ایجاد گردد بلکه رو به حق تعالی می رود و در نشأه عالم دیگر و فضا و جهان ومحیط است و افق جهان دیگری بر انسان باز می شود این را هم در حقیقت بعث باید لحاظ کرد

    5. بلاخره حقیقت بعث این است که وجود انسان که مادی است به یک وجود ارفع که مجرد است تبدیل می شود به یک وجود ارفع و بالا واشرفی که مجرد است تبدیل می شود.

البته این ها می تواند تعابیر گوناگون برای تنویر حقیقت بعث باشد و مطالب علی حده نباشد

اما در مورد پنجمین مورد حقیقت بعث به آن باز می گردد ووجود انسان تبدیل می شود به یک وجود ارفع و رفیع تر ویک وجود شریف تر از آن چه این عالم دنیا وطبیعت داشت، علتش این است که وجود انسان در نشأه آخرت یک وجود ادراکی می شود در عالم دنیا و طبیعت این گونه است که؛ «لقد کنت فی غفلة من هذا» انسان در دنیا یک وجود بی خبر و غافل است و حقایق وواقعیات برای همه انسان ها در نشأه دنیا روشن ومکشوف نمی باشد وجود انسان در عالم طبیعت در بی خبری وظلمت است اما در آخرت «یوم تبلی السرایر» است و «کشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید» وجودی که سراسر نور و ادرک و آگاهی است زیرا مجرد است وآگاهی روشنایی است وچون وجود انسان در نشأه آخرت یک وجود ادراکی عالم و آگاه و نوری است در آنجا دیگر جای جهل و بی خبری نیست لذا وجود انسان در نشأه آخرت بالاتر از عالم طبیعت و دنیا است یعنی علم و آگاهی و ادراکی که انسان در نشأه آخرت پیدا می کند باعث رفیع تر شدن وجود انسان در عالم آخرت نسبت به دنیا است

سؤال: چرا علم وآگاهی سبب این چنین رفعت وجود انسان در عالم آخرت است؟

جواب: زیرا جهل موت اکبر و علم حیات اشرف است از این روی که موت جسم اصغر است وبا مفارقت روح از بدن حاصل می شد اما جهل موت ومرگ روح ونفس است نفس جاهل دچار مرگی بالاتر است

ومات قوم و ما ماتت مکارمهم    وعاش فینا آخرون وهم فینا کاموات

 

حیاتی که حیات روح است حیات اشرف می باشد و نفس عالم زنده و نفس جاهل مرده است لذا علم و آگاهی وادراک وروشنایی باعث رفعت وجود اخروی می شود همان طور که ظلمت و جهل و تاریکی باعث خساست وپستی وجود دنیوی می شود چنان که قرآن کریم علم ومعرفت را حیات و نور نامیده است و جهل و گمراهی را موت وظلمت نامیده است در برابر هدایت و علم؛ «أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (122)»

مطلب دوم: اصحاب یمین که اهل سعادت برزخی واخروی هستند وبهشتیان در نشأه آخرت وبرزخ و مثال یک سلطنت گستره وحکومت وسیع دارند که از تمام دنیا وسعتش بیشتر است دولت وسلطنت و ریاستی بعد از مرگ در عالم آخرت می یابد که وسعتش از همه دنیا و طبیعت بیشتر است ودر این حکومت و سلطنت خدم و حشم وباغ ها و بستان ها و حور وغِلمانی دارد اما جالب توجه این است که تمام این مملکت ومملوک هایی که تحت اختیار او هستند همه در احاطه وجودی او می باشند نه بیرون از وجود او زیرا مملکت های دنیا این گونه است که آن چه در تحت حکومت و فرمانروایی وتملک شخص هست خارج از وجود اوست و در حوزه وجودی شخص نیست ووجود آنها وابسته به وجود مَلک ومالک نیست اما در سلطنت اخروی وبهشتی همه مملکت در اختیار او تحت فرمانش در حوزه تصرف واحاطه وجودی او هستند به طوری که به اذن الله مُنشئ آن ها است و حافظ آن ها می باشد قرآن می فرماید: « عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا (6) » چشمه بهشتی را خود شخص و به اراده خود ان را می جوشاند وجاری می سازد وبه اذن الله تعالی این ها را ایجاد وابداع وحفظ می کند و نوعی حکومت وجودی بر مملکت وسرزمینی دارد که از تمام دنیا وسیع تر است «وجنة عرضها کعرض السموات و الارض»

مطلب سوم: این صور اخروی و مثالی وبهشتی وبرزخی وموجودات نشأه آخرت و عالم مثال که صورت های بدون ماده اند از دو جهت شبیه صور منامیه و مرآتیه می باشند واز یک جهت هم با آن ها فرق دارند؛

وجه شباهت نخست: همان طور که صورت های منامیه و مرآتیه در موضوعات و محل های ماده نمی باشند وحالّ در یک محل مادی نیستند وعوارض مادی مانند مکان و جهت را هم ندارد مثلا تصویری که در خواب می بینی وهمین طور تصویر در آینه جهت ندارد بلکه این آینه است که جهت دارد و به آن اشاره می شود همان طور که خود ماده ندارد بلکه آن ماده ای که آینه از آن ساخته شده است ماده دارد نه ماده صورت درون آینه

پیش از آن که صورت در آینه منعکس شود این ماده بوده است بعد از انعکاس در آینه باز هم ماده در سر جایش است و کم و زیاد نشده است جهت و مکان هم از خود آینه است نه از صورت های منعکس شده در آینه وموجودات درون آینه هم جهت ندارند بلکه به واسطه آینه جهت دارد شده است اگر باسنگی آینه را بشکنی جسم آینه می شکند ولی صورت های آن آسیبی نمی بیند همین طور موجودات برزخی واخروی هم ماده و مکان و جهت ندارند

وجه شباهت دوم: بین صوری که در خواب و آینه می بیند وبین آن صورت های در عالم خارج و ماده هیچ تزاحمی وجود ندارد مثلا دیدن چند صورت در خواب و آینه بدون هیچ تزاحمی موجود ومحقق است انسان در خواب افلاک و آسمان های پهناور را می بیند یا یک صحراهای وسیع و بیابان های دور دستی را می بیند این ها هیچ تزاحمی با بیابان های عالم طبیعت ندارند.

همین طور هم موجودات اخروی هیچ تزاحمی با موجودات این عالم ندارند مثلا در روایتی هست که قبر شخص مومن به اندازه ای که چشمش کار می کند گسترش می یابد[4] وباز می شود ودر روایتی بیان شده که کمترین اهل بهشت را خانه ای بدهند به اندازه گنجایش همه جن و انس است و اگر بخواهد میهمانی بدهد همه جن و انس را می تواند دعوت کند[5] قبر در لسان روایات به معنای عالم برزخ است «القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حُفر النیران»

وجه مباینت و افتراق: موجودات وصور اخروی از موجودات عالم طبیعت قوی تر وشدید تر هستند تا چه برسد به صورت های منامیه یا صورت های در آینه

نسبت دنیا به آخرت نسبت خواب به بیداری است همان طور که پیامبر فرمود: ««الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا»

مرحوم علامه طباطبایی از استادشان آسید علی قاضی طباطبایی نقل می کردند: معروف است که می گویند: «بیدار بودیم و جمله در خواب شدیم» آقای قاضی می گوید: بلکه برعکس است «ودر خواب بودیم و جمله با مرگ بیدار شدیم» انسان تا زنده است خواب است و با مرگ شیپور بیدار باش دمیده می شود و بیدار می گردد.

حکیم سبزواری در حاشیه می گوید: صورتی که در خواب می بینیم در خیال متصل است اما صورت برزخی و اخروی در خیال منفصل و در عالم بیرونی است یا صورتی که در آینه دیده می شود محتاج به آینه است اما صورت اخروی به چیزی محتاج نیست تا در او وجود بیابد بلکه قایم به خود است و از آینه بی نیاز می باشد اگر چه صورت های در رؤیا و در برزخ مُنشئ آن همان نفس است

شیخ اشراق بر این باور است که صورت هایی که در آینه می بینیم خود از موجودات مثالی می باشند.

 


[1] . صورتی که در خواب می بینیم در خیال متصل است اما صورت برزخی و اخروی در خیال منفصل و در عالم بیرونی است یا صورتی که در آینه دیده می شود محتاج به آینه است اما صورت اخروی به چیزی محتاج نیست تا در او وجود بیابد بلکه قایم به خود است اگر چه مُنشئ آن همان نفس استشیخ اشراق بر این باور است که صورت هایی که در آینه می بینیم خود از موجودات مثالی می باشند.
[2] . «لأن قبر المؤمن یسع مدّ بصره» بحار الانوار ج6 ص219 و «خانه کمترین مومنان در بهشت گنجایش همه انسان ها و جنیان را دارد» بحار الانوار ج8 ص120.
[3] . ملا صدرا رساله مبسوطی در شرح این حدیث دارند.
[4] . بحار الانوار ج6 ص219.
[5] . بحار الانوار ج8 ص120.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo