< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ابتکاری مدرس زنوزی در معاد جسمانی

مقدمه دوم: درباره علیت متقابل نفس و بدن است این دو برای هم علیت دارند منتهی؛

     علیت بدن برای نفس اعدادی است

     وعلیت نفس برای بدن ایجادی و فاعلی است

علیت اعدادی: به این معنا که اگر بدن نباشد نفس افاضه نمی شود شرط افاضه نفس تحقق بدن است نفس در زمینه ودر أرض وجود بدن وجود می یابد تا از طرف مبادی عالیه و از طرف مبدأ اول نفس افاضه گردد

اگر این معنا را لحاظ کنیم که بدن خود مشتمل بر اعضایی است و روح بخاری در اعضاء است باید بگوییم روح بخاری علیت اعدادی برای نفس دارد و تا روح بخاری نباشد نفس از عالم بالا افاضه نمی شود همان طور که اعضاء علیت اعدادی برای روح بخاری دارند والا روح بخاری بوجود نمی آیند بلکه باید اعضاء وجوارح باشد و بدنی باشد و با ترکیب ونسبت مخصوصی با هم ترکیب شوند تا از گردش خون در بدن یک بخار لطیفی متساعد شود که در طب قدیم به آن روح بخاری می گفتند

اما علیت فاعلی: نفس علیت ایجادی برای بدن دارد واین بدین معنا نیست که نفس بدن را ایجاد کند بلکه به این معنا که ممر وجود بدن وجود نفس است یعنی وجود بدن باید از ممر مجرای وجود نفس عبور کند تا تحقق بیابد یعنی وجود اول باید از نفس بگذرد و عبور ومرور کند تا بدن تحقق بیابد

ما بدن را مستقل در نظر می گیریم وبا قطع نظر از این که داری روح بخاری واعضاء و جوارحی است واگر این ها را در نظر بگیریم باید بگوییم نفس علت ایجادی برای روح بخاری وآن هم علیت برای اعضاء دارد یعنی باید فیض وجود اول از ممر نفس بگذرد وبه روح بخاری برسد وبعد از روح بخاری بگذرد و به اعضاء برسد

بعد مرحوم کمپانی برهانی و بیانی برای اعلیت ایجادی وفاعلی نفس نسبت بدن اقامه می کند

برهان: با توجه به اتحاد حقیقی که بین نفس و بدن است که در مقدمه نخست گذشت باید یکی از این دو متحد حقیقی که نفس است بالفعل باشد و دیگری که بدن است باید بالقوه باشد والا امکان ندارد که هر دو بالفعل باشند وبین آنها هم اتحاد حقیقی برقرار باشد زیرا اگر هر دو بالفعل باشند وفعلیت داشته باشند اتحاد حقیقی بین دو موجود بالفعل محال است زیرا بعد از اتحاد اگر دو چیز اند که اتحاد پیدا نکرده اند واگر یکی اند پس دو چیز اتحاد پیدا نکرده اند وتبدیل به یک موجود نشده اند پس یکی باید بالفعل و بدن هم باید قوه وجود نفس باشد ونفس فعلیت وجود بدن باشد لذا گفت: اتحاد از آن نظر است که بدن ماده وجنس وجود نفس است یعنی قوه وجود نفس است حال در این صورت برهان این گونه خواهد بود که؛ یک جعل و ایجاد از عالم بالا و از طرف مبادی عالیه و حق تعالی به هر دو تعلق می یابد وهر دو با یک جعل وجود خواهند یافت منتهی آن که در جعل اصالت با آن است و اولا وبالذات مورد جعل و ایجاد قرار می گیرد آن است که بالفل است یعنی نفس وبدن که بالقوه است ثانیا و بالعرض مورد جعل وایجاد قرار می گیرد آن که متأصل در مجعولیت است .در موجودیت اصالت دارد همان نفس است که فعلیت دارد بدن هم که بالقوه است ثانیا و بالعرض مورد جعل قرار می گیرد با همان جعل واحد زیرا اینها اتحاد حقیقی بین نفس و بدن است یکی بالفعل است و دیگری بالقوه است نفس فعلیت وجود بدن است وآن قوه در پناه همان فعلیت و زیر سایه همان فعلیت تحقق ووجود می یابد حال اگر نفس مجعول اولا وبالذات شد به این معنا است که فیض وجود هنگام ایجاد از طرف مبادی عالیه وحق تعالی اول به نفس می رسد و از معبر و گذر وجود نفس بعدا به بدن می رسد واین بدان معنا است که نفس نیبت به بدن فاعلیت و فعلیت ایجادی دارد

بعد نتیجه ای از این دو مقدمه بیان شده استنتاج می نماید یعنی مقدمه نخست که اتحاد حقیقی بدن و نفس بود ودومی که علیت ایجادی نفس برای بدن و علیت اعدادی بدن برای نفس می باشد وشرط وجود نفس است

نتیجه: بین نفس و بدن یک رابطه و یک تناسب ویک علقه ذاتی ووجودی است یک علقه مستحکم ذاتی ووپیوندی وثیق و ناگسستنی وجودی است والا رابطه علیت متقابل بین نفس و بدن نخواهد بود و این رابطه بلا مجوز و مرجح و ملزم خواهد بود بلکه رابطه وثیق و ذاتی بین نفس و بدن مجوز این رابطه علیت متقابل خواهد بود

تلخیص وجمع بندی دو مقدمه: یک تناسب ذاتی ووجودی بین نفس و بدن برقرار است به طوری که رابطه علیت متقابل باهم دارند که از طرفی علیت اعدادی واز طرفی ایجادی است.

مقدمه سوم: وجود هر موجودی از حق تعالی صادر می شود و هر موجودی طالب کمال متناسب با ذات ووجود خودش می باشد انسان شقی دنبال کمال در شقاوت هست که انحطاط نام دارد و انسان سعید در پی کمال سعادت خود است

این مقدمه را مرحوم کمپانی با قاعده الواحد آغاز می کند که قاعده ای مشهور است و ایشان می گوید: در نزد اهل آن روشن است واستاد انصاری شیرازی از امام راحل نقل می کردند که این یک قاعده ای بدیهی است اما باید اطرافش و موضوع و محمول آن اگر درست تصور شود تصدیق به آن بدیهی وروشن است

الواحد لایصدر منه الا الواحد: واحد حقیقی وواحد بسیط الذات و بسیط حقیقی موضوع این قاعده است و جز یک معلول از آن صادر نمی شود

برهان برای اثبات قاعده الواحد: در علت باید خصوصیتی باشد که به خاطر آن معلول از علت صادر گردد والا« لصدر کل شیئ عن کل شیئ» یعنی در غیر این تناسب بین علت و معلول باید هر چیزی علت هر چیزی و معلول هر چیزی باشد وسنگ روی سنگ بند نمی شود

معلولی که از حق تعالی صادر می شود که موضوع این قاعده است که تنها واحد بسیط الذات است باید خصوصیتی در خدا باشد تا بدان جهت معلول از او صادر گردد واین خصوصیت هم باید ذاتی علت وعین ذات علت باشد زیرا علتی که حق تعالی است بالذات می خواهد علت برای معلول شود خودش و ذاتش می خواهد علت شود نه با امری عارضی

در این صورت اگر قرار باشد دو معلول از خدا صادر گردد باید دو خصوصیت عین ذات و ذاتی در جانب علتی که حق تعالی است تا بتوان دو معلول از او صادر گردد و در این صورت دیگر علت واحد حقیقی نمی شود و دو ذات خواهد بود ودر ذاتش ترکیب لازم می آید و بساطتت نخواهد داشت و این خُلف و خلاف فرض است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo