< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

96/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریه ابتکاری مدرس زنوزی در معاد جسمانی

تا کنون مرحوم کمپانی 3 مقدمه را بیان کرده اند با بیان 2 مقدمه دیگر می توان نظریه ابتکاری استادشان استهباناتی و استاد ایشان مدرس زنوزی را در معاد جسمانی بیان کند که این بدن است که سراغ نفس می رود و عود به نفس می یابد چند اصل بیان شد؛

    1. اتحاد نفس و بدن

    2. رابطه علیت متقابل بین نفس و بدن که نفس ایجادگر بدن وبدن هم اعدادگر نفس است

    3. فاعل هر وجودی حق تعالی است هر موجودی هم رو به غایت متناسب با خودش در حرکت است

    4. ارتباط وجودی نفس و بدن بعد از مرگ

مقدمه چهارم: در این بخش 3 دلیل و شاهد بر اتحاد نفس و بدن بیان می شود؛

دلیل نخست: نفس یک تدبیرات طبیعی ونباتی با تغذیه ونمو دارد زیرا بدن به طور دایم رو به تحلل با حرارت اربعه می باشد حرارت غریزیه 37 درجه و حرارت اسطقسیه وعنصر آتش وحرارت کوکبیه از خورشید و ماه و حرارت نفسانیه و بدنیه باعث تحلل و نابودی بدن می باشد واین جایگزین می خواهد که تغذیه بدل ما یتحلل را تأمین می کند نفس نمو را در بدن انجام می دهد قوای نفس نباتی که نامیه وغاذیه ومولده با افعال طبیعی بدن خود دلیل بر اتحاد نفس و بدن است زیرا اگر نفس و بدن تباین وجودی داشته باشند یعنی 2 وجود جدا و مستقل از هم باشند نفس نمی تواند فعل طبیعی نباتی را در بدن انجام دهد مثلا 2 نفر باشند که یکی غذا بخورد و دیگری رشد کند امکان پذیر نمی باشد بلکه نفس و بدن اتحاد و ارتباط وجودی دارند نفس و بدن نمی توانند دو جزیره پراکنده و جدا از هم باشند و ارتباطی وپیوندی بینشان برقرار نباشد

دلیل دوم: حالات نفس در بدن تأثیر می گذارد نفس است که خجالت می کشد ولی صورت سرخ می شود نفس می ترسد ورنگ چهره زرد می شود خشم از حالات نفس و روح است ولی انسان خشمگین خونش به جوش می آید در خشم شدید بدن می سوزد وصورت سیاه می شود و درنهایت می میرد نمی شود که کسی عصبانی شود یا بترسد و شرم کند و اثر آن در لفرد دیگری ظاهر شود

دلیل سوم: نفس یک صحنه شهوت انگیزی را تخیل می کند بدن محتلم می شود نمی شود کسی تخیل کند و دیگری محتلم گردد

گنه کرد در بلخ آهنگری    به شُشتر زدن گردن مسگری

 

بنابر اتحاد نفس وبدن باعث می شود که ممارست وتکرار اعمال بدنی اختیاری سبب حصول ملکات در نفس می شود یک فعل اختیاری که در ناحیه بدن زیاد انجام شود باعث پیدایش ملکه در نفس می شود مثلا کسی صدیق باشد ملکه صدق در او شکل می گیرد یا نقطه مقابلش ملکه کذب رسوخ ملکات در نفس وجای گیر یو تمکن در نفس باعث تسهیل و تسزیع صدور فعل از بدن می شود یعنی هم فعل آسان تر توسط بدن انجام می شود هم سریع تر بلکه باعث صدور عمل و فعل از بدن بدون اعمال رویه و فعل می شود وفعل به طور خودکار از بدن صادر می شود این بخاطر اتحاد وجودی نفسو بدن است که مزاولت اعمال اختیاری بدنی که سبب حصول ملکات در نفس ورسوخ ملکات باعث تسریع و تسهیل از بدن وبلکه بدون رویه و فکر و به طور خودکار از بدن صادر می شوددر فراز 3 مقدمه 4 با همین مصدریت ملکه وموثریت برای فعل بدن کار داریم

فراز سوم: در این فراز می گوید: اگر با نگاه دقیق نگریسته شود یعنی اگر به دیدگاه تحقیقی عرفا در باب علیت نظر شود معمولا در حوزه مباحث معرفتی نظر نهایی و تحقیقی از آن عرفا است از آن جمله در باب علیت که ایشان بر این باور اند که علیت به تشأون و تجلی است یعنی معلول واثر مظهر علت و مؤثر است و مرتبه نازله ورقیقه آن است یعنی معلول همان وجود علت است که در مرتبه پایین تر ظهور پیدا کرده است اگر به این مبنای عرفانی نظر شود ووجود معلول در مرتبه وجود علت تحقق دارد بوده وهست و در مرتبه پایین تر ظهور وتجلی کرده است علت باید مرتبه بالاتر وجود معلول را داشته باشد تا بتواند به آن وجود افاضه کند والا فاقد شیئ نمی تواند معطی باشد

ذات نایافته از هستی بخش    کی تواند که شود هستی بخش

کهنه ابری که بود ز آب تهی    نآید از وی صفت آب دهی

 

این که وجود معلول باید در مرتبه وجود علت باشد نه با محدودیتی که در مرتبه وجود معلول است بلکه به یک نحوه ای که متناسب با وجود علت باشد نه با آن نحوه ای که متناسب با وجود معلول است که گویند به نحو اشرف و اعلی است به نحوه بالاتر از آن که در خود وجود معلول است حال بر این دیدگاه عرفا، گفته شد که ملکه نفس موثر وعلت برای عمل بدن است با توجه به دیدگاه عرفا نتیجه این می شود که عمل بدنی مرتبه نازله ملکه نفس و رقیقه ان و تجلی و مظهر نفس می شود ملکه نفس هم می شود همان عمل بدنی اما در یک مرتیه بالاتر که مرتبه تجرد می شود ملکه صفت نفس است نفس هم مجرد است پس مکله مجرد می شود عمل بدنی مادی است این عمل مادی بدن همان ملکه مجرد نفس است اما در یک مرتبه پایین تر وآن ملکه مجرد نفس همین عمل مادی بدن است اما در مرتبه بالاتر تجرد می باشد در فرار نهایی بحث از فراز 3 استفاده می کند که عمل مادی بدن اگر بالا برود همان ملکه مجرد می شود

فراز چهارم: نفس بعد از مرگ یک مناسبات وجودی وآثار وودایع وجودی در بدن به عنوان خلیفه خودش باقی می گذارد وارتباطش از بدن به طور کلی قطع نمی شود زیرا عمل مادی بدن همان ملکه مجرد نفس است که پایین آمده است و اگر این عمل مادی بالا برود همان ملکه مجرد می شود بنابرین بعد از مفارقت نفس از بدن وبا مرگ انسان یک سری ارتباطات وجودی و آثار و ودایع از ناحیه نفس در این بدن باقی می ماند وپیوند به طور کلی گسسته نمی وشد بدنی که نفس و ملکه مجرده نفس در آن ظهور می کردو فعل مادی بدن می شد واگر این فعل مادی ارتقاء می یافت همان ویژگی نفس و صفت مجرد نفس می بود این رابطه این گونه نیست که بعد از مرگ هم هیچ پیوند و آثاری از آن باقی نماند آثار خوبی وبدی که نفس در این بدن انجام داده و نفس تنزل یافته و در این بدن عمل خوب یا بدی را انجام داده در بدن آثار آن به طور کلی از صفحه بدنن محو نمی شود و عنوان جانشین نفس و خلیفه آن در بدن باقی می ماند ارتباط نفس باقی می ماند به طوری که هذر بدنی بعد از مرگ ولو بدن خاک شود از ابدان دیگر مشخص و ممتاز است یعنی با اثر تکوینی وجودی نفس روی ن نوشته است که این بدن فلانی است حتی اگر ذره ذره وغبار شود اما باز هم بخاطر همان ودیعه و اثری که نفس از خودش در این بدن باقی گذاشته است روی آن بدن به اثر وجودی تکوینی حک شده است

ایشان می گوید: اگر کسی اهل مکاشفه و مشاهده باشد و در مکاشفه قوی هم باشد اگر خاک بدنی را ببیند می فهمد که بدن کیست؟ بنابرین نه بدن کسی به نفس دیگری متصل می شود ونه نفس احدی به بدن دیگری متصل شود هر نفسی به بدن خود و هر بدنی به نفس خود تعلق دارد ودر معاد وقیامت هم اشتباهی رخ نمی دهد بلکه خاک هر بدنی به سراغ نفس مربوط به همان بدن خواهد رفت نفسی هم که از این بدن است ارتباط وجودیش از همین بدن استنتیجه 4 فراز دوام ارتباط نفسو بدن بعد از مفارقت نفس از بدن وبعد از مرگ خواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo