< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول ومبانی معاد جسمانی

و مما يُبيِّن ذلك (وحدت نفس) و يوضحه أن المدرك بجميع الإدراكات الحسية و الخيالية و العقلية و الفاعل بجميع الأفاعيل الطبيعية و الحيوانية و الإنسانية الواقعة من الإنسان هو نفسه المدبرة فلها؛

     النزول إلى مرتبة الحواس و الآلات الطبيعية

     و لها الصعود إلى مرتبة العقل الفعال و ما فوقه في آن واحد

و ذلك لسعة وجودها و وفور نورها المنتشرة في الأطراف و الأكناف فذاتها تتطور بالشئون و الأطوار و تتنزل بأمر الله إلى منازل القوى و الأعضاء- فإذا نزلت بساحة المواد (ن.خ. الی ساحة) و الأجساد كان حكمها حكم القوى (هذا مقام الوحدة فی الکثرة)

و إذا رجعت إلى ذاتها (مرتبه عقل و تعقل) و حاق جوهرها و ذلك عند تمامها كانت الكل في وحدة (مقام کثرة فی الوحدة)

فمن هذا الأصل يتبين أن شيئا واحدا- يجوز كونه متعلقا بالمادة تارة و مجردا عنها أخرى و أما ما اشتهر عند أتباع المشائيين- أن نحوي الوجود الرابطي و الاستقلالي لا يجتمعان في شي‌ء واحد فهو غير مبرهن عليه إلا أن يراد في وقت واحد من جهة واحدة

الأصل السابع: أن هوية البدن و تشخصه أنما يكونان بنفسه لا بجرمه‌؛

فزيد مثلا زيد بنفسه‌ لا بجسده و لأجل ذلك يستمر وجوده و تشخصه ما دامت النفس باقية فيه؛

     و إن تبدلت أجزاؤه

     و تحولت لوازمه (اعراض) من أينه و كمه و كيفه و وضعه و متاه كما في طول عمره

و كذا القياس لو تبدلت صورته الطبيعية؛

     بصورة مثالية كما في المنام و في عالم القبر و البرزخ إلى يوم البعث

     أو بصورة أخروية كما في الآخرة

فإن الهوية الإنسانية في جميع هذه التحولات و التقلبات واحدة هي هي بعينها

 

مؤید وحدت نفس: ملاصدرا می گوید: نفس فاعل افعال طبیعی وافعال حیوانی و افعال انسانی در انسان است

     افعال طبیعی همان افعال مادی نفس نباتی با قوای آن است از جمله؛

    1. قوه غاذیه: که خود 4 خادم دارد؛

     جاذبه

     ماسکه

     هاضمه

     دافعه

    2. قوه منمیه

    3. قوه مولده

فعل تغذیه و نمو هضم غذا در انسان فعلی طبیعی ومادی است و فاعل آن نفس است اگر نفس مدبر بدن نباشد تغذیه ورشد و نمو وهضمی محقق نمی شود

     افعال حیوانی از قبیل؛

     ادراک توسط قوه مدرکه در انسان انجام می شود وخود دو قسم است

    1. ادارک ظاهری

    2. ادراک باطنی

     تحریک با قوه محرکه ای که در انسان است

فاعل هر دو گونه افعال حیوانی اعم از ادراک وتحریک نفس است

     افعال انسانی که همان تعقل و ادرک کلیات است وفعل نفس انسانی است

حال مؤید این است که فاعل افعال طبیعی ومادی وافعال حیوانی که تجرد غیر تام دارند وافعال انسانی مانند تعقل که تجرد تام دارد نفس ناطقه است لذا نفس وحدت دارد ونفس تا مرتبه ماده تنزل می یابد که افعال طبیعی مادی را انجام می دهد و امکان صعود به مرتبه عقل وبالاتر هم برایش فراهم است که افعال انسانی مثل تعقل را نفس می تواند انجام دهد بلکه بالاتر از این مرتبه را که؛

بار دیگر از مَلک پرّان شوم    آنچه اندر وهم نآید آن شوم

 

انسان می تواند از عالم عقل هم عبور کند و فنای در مرتبه واحدیت و احدیت بیابد علت این که نفس گاه به مرتبه ماده تنزل می یابد و از طرفی دیگر می تواند تا مرتبه عقل و بالاتر صعود کند رازش در این است که سعه وجودی نفس از مرتبه ماده تا تعقل را شامل می شود نفس وجود سعی دارد که از حضیض ماده تا اوج تجرد را در بر می گیرد وهنگامی که به مرتبه ماده تنزل می یابد حکمش حکم مادیات است واین مقام وحدت در کثرت نفس است ودر این صورت نفس مظهر اسم "یا مَن دنی فی علوه" است نفس در عین علو ذاتی که دارد در مرتبه نازل مادی ظهور می یابد وبه این مرتبه تنزل می یابد وفعل مادی انجام می دهد مثل تغذیه و دفع و هضم

وهنگامی که نفس کمال می یابد وتمام می شود یعنی یک موجود مجرد تام ومستقل از ماده می شود و به اصل و ذات خودش که مرتبه تعقل است باز می گردد تمام مراتب مادون از مرتبه ماده و مثال وعقل دارد در عین وحدت نفس در مرتبه عقل دارد جمع می باشند واین مقام کثرت در وحدت نفس است

طبق این اصل ششم و مؤید آن برای وحدت نفس اشکالی ندارد که موجودی در یک مرتبه مادی باشد ودر مرتبه ای دیگر مجرد باشد مثل نفس که؛

     در مرتبه فعل نباتی مادی است و در مرتبه تعقل مجرد است

     یا نفس در حدوث مادی است ودر بقاء مجرد است به تعبیر ملاصدرا که نفس را "جسمانیة الحدوث وروحانیة البقاء" می داند

برخلاف مشاء که بر این باور اند: یک موجود نمی تواند هم مادی باشد وهم مجرد. البته در زمان واحد و از جهت واحد و در مرتبه واحده یک موجود نمی تواند هم مادی و هم مجرد باشد اما در حدوث و بقا یا از جهت افعال نباتی و افعال انسانی ویا در دو مرتبه مجرد و مادی باشد.

اصل هفتم: تشخص وهویت و شخصیت بدن به نفس است

حکیم سبزورای تعلیقه ای در این باره دارد وپیشتر در مطلب 2 گذشت که تشخص به وجود است با وجود آن مطلب چرا این اصل را بیان کرده است وآیا نیازی به بیان این اصل هست یا خیر؟

ایشان دو دلیل بیان می کند که آن اصل بی نیاز کننده از این مطلب 7 نمی باشد؛

وجه نخست: تشخص بدن به نفس است و تشخص نفس به وجود است واصل 2 مربوط به نفس است و اصل 7 مربوط به بدن است زیرا انسان مرکب از بدن ونفس است بدن ماده این مرکب و نفس صورت آن است ودر اصل 5 گذشت که هویت هر مرکبی به صورت آن است نه به ماده آن بنابرین هویت انسان به نفس اوست وبنا بر اصل دوم تشخص نفس به وجود است

وجه دوم: این که تشخص هر چیزی به وجود باشد را همه حکما قبول ندارند اما این که تشخص بدن به نفس است را همه قبول دارند لذا اصل 2 ما را از اصل 7 بی نیاز نمی کند

اما در این مطلب بیان می شود مادامی که نفس باقی است چه بدن خودش عوض شود یا اعضای آن باز هم شخصیت انسان وهویت او محفوظ می ماند مثلا اعضای بدن زید عوض شود چنان چه می گویند در هر 8 یا 12 سال همه سلول های بدن عوض می شود یا پیوند اعضایی مثل قلب و کبد وکلیه برای زید پیش بیاید یا این که خود بدن عوض شود یعنی بدن طبیعی مادی به بدن مثالی تبدیل شود حال چه تبدیل در خیال متصل باشد مثل خواب یا در خیال منفصل که عالم برزخ خارجی است یا این که بدن طبیعی و مادی به بدن عقلی و اخروی تبدیل شود در هر صورت مادامی که نفس زید باقی وموجود است شخصیت وهویت زید محفوظ است هو هو وزید همان است که قبل از تبدیل بود

علت: زیرا این نفس زید یک وجودی دارد که با حرکت جوهری ذاتی از مرتبه ماده حرکت خود را آغاز می کند تا به مرتبه کمال تجرد عقلی ختم شود البته اگر به مانعی برخورد نکند

اصل هویت زید وجود اوست که نفس او می باشد وبا حرکت ذاتی جوهری از مرتبه عالم طبیعت وماده حرکت می کند تا به مرتبه کمال تجرد عقلی ختم گردد تا آن موقعی که این نفس در این مسیر حرکت جوهری در مرتبه ماده وطبیعت است این فاعل وحافظ اعضا وقوای بدن است از این مرتبه که ترقی کند مُبدل اعضای طبیعی مادی به اعضاء مثالی است یعنی مبدل وجود طبیعی بدن به وجود مثالی است وبعد هم به وجود عقلی البته اگر به کمال عقلی با تقدیر الهی وجاذبه ربانی برسد زیرا همه به این مرتبه راه نمی یابند وبسیاری در این مسیر به مانع برخورد می کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo