< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول و مبانی معاد جسمانی

الأصل الثامن: أن القوة الخيالية جوهر قائم لا في محل من البدن و أعضائه‌؛

و لا هي موجودة في جهة من جهات هذا العالم الطبيعي و إنما هي مجردة عن هذا العالم واقعة في عالم جوهري متوسط بين العالمين عالم المفارقات العقلية و عالم الطبيعيات المادية.

و قد تفردنا بإثبات هذا المطلب ببراهين ساطعة و حجج قاطعة كما مرت.

الأصل التاسع: أن الصور الخيالية بل الصور الإدراكية ليست حالة في موضوع النفس و لا في محل آخر و إنما هي قائمة بالنفس قيام الفعل بالفاعل لا قيام المقبول بالقابل و كذا الإبصار عندنا؛

     ليس بانطباع شبح المرئي في عضو كالجليدية و نحوها كما ذهب إليه الطبيعيون

     و لا بخروج الشعاع كما زعمه الرياضيون

     و لا بإضافة علمية تقع للنفس إلى الصورة الخارجية عند تحقق الشرائط كما ظنه الإشراقيون

لأن هذه الآراء كلها باطلة كما بين في مقامه؛

     أما المذهبان الأولان؛ فإبطال كل منهما مذكورة في الكتب‌ المشهورة على وجوه عديدة و قد تصدى كل من الفريقين لإبطال رأي صاحبه و نقضه و جرحه «و كفى الله المؤمنين القتال»

     و أما المذهب الأخير؛ الذي اختاره الشيخ أبو نصر في الجمع بين الرأيين و الشيخ المقتول في حكمة الإشراق فنحن قد أبطلناه كما مر ذكره- (خطای در ابصار اما در علم حضوری خطایی نیست )

و اعلم: أن النفس ما دامت متعلقة بالبدن كان إبصاره بل إحساسه مطلقا غير تخيله لأن في الأول يحتاج إلى مادة خارجية و شرائط مخصوصة و في الثاني لايفتقر إليها و أما عند خروجها عن هذا العالم فلا يبقى الفرق بين التخيل و الإحساس إذ القوة الخيالية و هي خزانة الحس قد قويت و خرجت عن غبار البدن و زال عنها الضعف و النقص- و اتحدت القوى و رجعت إلى مبدئها(نفس) المشترك فتفعل النفس بقوته الخيالية ما تفعله بغيرها- و ترى بعين الخيال ما كانت تراه بعين الحس و صارت قدرتها و علمها و شهوتها شيئا واحدا فإدراكها للمشتهيات نفس قدرتها و إحضارها إياها عندها بل ليس في الجنة إلا شهوات النفس و مراداتها كما قال تعالى:‌« فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ‌ و قوله‌ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ‌».

 

اصل هشتم: درباره تجرد قوه خیال است؛

البته حکیم سبزواری در تعلیقه، حس مشترک را هم می افزایند زیرا حس مشترک مدرک است و خیال حافظ است

شاید بتوان یک اضراب دیگری داشت و گفت: بلکه تمام حواس باطنه اعم از واهمه و حافظه و متصرفه و حس مشترک وخیال مجرد هستند زیرا خیال بر 4 معنا اطلاق می شود؛

    1. قوه خیال در مقابل حس مشترک

    2. قوه متخیله که همان متصرفه در خدمت واهمه است

    3. همه حواس باطنه مثل بحث تجرد خیال در حکمت متعالیه که تجرد تمام حواس باطنه است

    4. امر سرابی و موهوم

اما در بحث تجرد خیال مراد از آن جمیع حواس باطنه منظور است

اما در این اصل تجرد خیال بررسی می شود و به این معنا است که؛

     قوه خیال نه در محلی است که در بدن واعضای بدن باشد مثل دماغ ومغز سر قوه خیال مظهرش البته دماغ است همان طور که آینه مظهر صورتی است که در آن واقع می شود نه محل آن لذا بدن و اعضای بدن محل قوه خیال نیست

     همین طور قوه خیال وضع و محازاتی با موجودات طبیعی و مادی ندارد که به قوه ای نزدیک و از دیگری دور باشد

     قوه خیال در جهتی از جهات عالم طبیعت نیست زیرا مادی نیست

     قوه خیال را باید در یک عالم دیگری که متوسط بین عالم طبیعت و عالم عقل است وبه نام مثال موسوم می باشددر نظر گرفت عالم مثال یک عالم جوهری است زیرا موجودات مثالی جوهر مقداری یا مقدار جوهری اند وموجودات مثالی صوری نمی باشند که در جرم فلکی انطباع یافته باشد چنان چه فارابی و ابن سینا درباره نفوس متوسطه قایل اند که پس از مفارقت از بدن به جرم فلکی تعلق یافته وبه واسطه جرم فلکی ثواب وعقاب جزئی را ادراک می کنند خیر عالم مثال عالمی جوهری است نه عرضی منتهی جوهر مقداری یا مقدار جوهری کهه این مقدار با مقدار عرضی که از جمله کمّ متصل است تفاوت می کند

قوه خیال تجرد مقداری و غیر تام دارد و تجردش مثالی است که تجرد از ماده است دون مقدار وشکل

ملاصدرا می گوید: ما در حکمت متعالیه تجرد قوه خیال را برهانی کردیم[1]

اصل نهم: صور خیالیه یعنی مدرکات جزئیه هم مجرد می باشند مقصود از صور خیالیه همان مدرکات به ادراک تخیل است زیر ادارک مراتبی دارد در ابتدا احساس و بعد تخیل و بعد توهم وبالاتر از همه هم تعقل است فرق ادراک حسی وتخیلی به حضور وخیال ماده خارجیه در پیشگاه حواس است اگر حاضر باشد ادراک حسی است و الا ادراک خیالی می باشد

این مطلب اختصاص به ادرکات جزئیه ندارد زیرا ملاصدرا بعدا ابصار را هم می افزایند ومدرکات حسی را هم شامل می شود که این ها هم مجرد اند لذا اصل نهم درباره تجرد مطلق مدرکات جزئیه است چه خیالی وچه مدرکات حسی وآن هم اعم از مدرکات بصری یا مدرکات سایر حواس ظاهر که مجرد می باشند یعنی نه حلول در بدن دارند که محلشان در بدن باشد محل هایی که مشاء برای مدرکات حسی تعیین کرده اند در حکمت متعالیه به عنوان مظاهر مطرح است ونه هم در عضو دیگری مانند دماغ ومغز که این هم در حکمت صدرایی به عنوان مظاهر است

ملاصدرا گوید: قیام مدرکات جزئیه به نفس قیام حلولی نیست مانند قیام مقبول که عرض است نسبت به قابل که جوهر است بلکه قیام مدرکات جزئیه به نفس قیام صدروی است یعنی از اب قیام فعل به فاعل و مانند قیام معلول به علت است

بعد می افزاید: در باب ابصار هم چنین است یعنی صور مبصره مُنشأ نفس اند ایشان ابصار را به انشاء نفس می دانند نه به؛

     نه به انطباع که حکمای طبیعی بر آن هستند

     نه به خروج شعاع که ریاضیون قایل ند

     نه به اضافه اشراقیه و علم حضوری به مبصر خارجی که اشراقیون وسهروردی و فاربی در کتاب الجمع بین الرأیین (ارسطو وافلاطون) بر این اعتقاد است

     بلکه به نظر ملاصدرا ابصار به انشاء نفس است وقتی شرایط ابصار محقق شد نفس این آمادگی را می یابد که صورتی مماثل با صورت خارجی در صقع خود بیافریند وابصار محقق می شود

حکیم سبزواری می گوید: «وصدر الآری هو رأی الصدر»

این اقول خود بر یکدیگر اشکالاتی کرده اند و «کفی الله المؤمنین القتال» ومراد دو قول اول است وباطل می باشند

قول به علم حضوری هم درست نیست به جهت خطایی در بصر واقع می شود اگر نفس علم حضوری به مبصر خارجی پیدا می کرد خطایی نداشت خطا همیشه در تطبیق و علم حصولی است ودر تطبیق صورت ذهنی با موجود مادی خارجی والا علم حضوری نیل به وجود خارجی است و در علم حضوری خطا واقع نشود اما در علم حصولی و در ابصار در پاورقی روش رئالیسم بیان شده که چشم 800 خطا دارد

تذییل: مادامی که نفس در این عالم است ادراک خیالی ضعف دارد در لذت های حسی آثار بر آن مترتب است می توان در خانه ای نشست که از آن کسی باشد اما تخیل خانه داری اثری خارجی برایش مترتب نیست ادارک خیالی ضعیف است زیرا نیاز به ماده خارجی ندارد اما ادراک حسی مئونه ای دارد که ماده خارجی می باشد این ضعف خیال تا زمانی است که انسان در این عالم است اما به محض این که انسان از این عالم خارج شد قوه خیال قوت می گیرد

خروج از این عالم؛ چه

     با موت طبیعی باشد

     یا با موت اختیاری وارادی باشد

     یا به خواب باشد

     یا به تنویم باشد یعنی خواب مغناطیسی یا هیپنوتیزم باشد

     یا با اغما و بیهوشی و...

در صورتی که نفس از این عالم خارج شد قوه خیال از غبار بدن بیرون می رود این خیال متصل است و گرفتار غبار بدن می باشد ودر صورت بیرون رفتن از این عالم تبدیل به خیال منفصل می شود و تبدیل به یک موجود عالم خیال ومثال خارجی شده و در این حال قوت یافته و به مرتب از قوه حاسه قوی تر می شود به این خاطر که اگر الان کسی بخواهد ادراک حسی بکند برای این ادراک حسی مراحلی نیاز است؛

     نخستین مرحله تصور و ادراک مثل یک خانه است

     بعد تصدیق به فایده است

     شوق به داشتن خانه

     تأکید شوق ویا همان اشتیاق

     تبدیل اشتیاق به اراده

     حرکت عضلات و اعمال قدرت برای ساختن وداشتن خانه

     محقق شدن خانه حسی

اما در صورتی که نفس با یکی از اشکال مذکور نفس از عالم طبیعت خارج شد هر قوه ای کار قوای دیگر را هم انجام می دهد؛

     قوه خیال کار قوه شوقیه که ارتباط با اراده دارد را انجام می دهد

     وکار قوه مدرکه که تصور باشد

     وکار قوه عامله که اعمال قدرت می کند یعنی احضار خواسته خارجی خود مثل خانه داری

از این روی که بعد از خروج نفس از عالم طبیعت قوای نفس متحد شده و همه به نفس باز می گردند و در نفس جمع می شوند اما اکنون در عالم طبیعت قوا در بدن متفرق هستند اما در عالم برزخ و مثال یکی شده و کار هم را انجام می دهند در بهشت نفس آزاد است برخلاف جهنم که «حیل بینهم وبین ما یشتهون» نفس ها گرفتار هستند اما در بهشت ادراک همانا اراده واشتهاء همانا به کار افتادن قدرت و مشتهیات همانا روایات این بحث هم قبل تر بیان شد که با اراده خوردن پرنده ای در بهشت فراهم می شود وبا الحمدلله گفتن بهشتی دوباره پرنده به حال نخست باز می گردد ‌« فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ»‌ و قوله:‌ «فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ‌».

رهبر راحل (ره) در بحث درس اصول خود می گفتند: در یک قطره آب بهشتی همه لذات وجود دارد این مطلب را علامه طباطبایی در رساله الولایة هم خاطر نشان شده اند.بهشت آنجاست که آزاری نباشد*****کسی را با کسی کاری نباشد

[1] - اسفار اربعه عقلیه ج8 فصل 2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo