< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

97/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول و مبانی معاد جسمانی

الأصل العاشر: أن الصور المقدارية و الأشكال و الهيئات الجرمية

كما تحصل من الفاعل بمشاركة المادة القابلة بحسب استعداداتها و انفعالاتها كذلك قد تحصل من‌ الجهات الفاعلية و حيثياتها الإدراكية من غير مشاركة المادة؛

     و من هذا القبيل وجود الأفلاك و الكواكب من المبادي العقلية على سبيل الاختراع بمجرد التصورات إذ قبل‌ الأجسام الأولية ليست مواد سابقة عليها

     و من هذا القبيل الصور الخيالية الصادرة من النفس بالقوة المصورة من الأجرام و الأعظام المشكلة التي ربما تكون أعظم من الأفلاك- الكلية الخارجية و كذلك الصحارى و المفاوز الواسعة و الجبال العظيمة و البلاد و الجنات و الأشجار التي لم يخلق مثلها في البلاد

و إنها ليست قائمة بالجرم الدماغي و لا حالة في القوة الخيالية كما برهن عليه و لا في عالم المثال الكلي كما بيناه سابقا بل في مملكة النفس و عالمها و صقعها الخارج عن هذا العالم الهيولاني.

و قد سبق أن الصور التي يتصورها النفس بقوتها المصورة و تراها بباصرتها الخيالية لها وجود لا في هذا العالم و إلا ليراها كل سليم الحس و ليس كذلك بل في عالم آخر غائب عن هذا العالم و لا فرق بينها و بين ما تراها النفس بقوة الحس إلا بعدم ثباتها و ضعف تجوهرها لاشتغال النفس‌ بغيرها و تفرق همتها و توزُّع خاطرها بما تنفعل من المؤثرات الخارجية و تشتغل بها حتى لو فرض أن يرتفع عنها الاشتغال بأفاعيل سائر القوى الحيوانية و الطبيعية و تكون مصروفة الهمة إلى فعل التخيل و التصور تكون الصور و الأجسام التي تتصورها و تفعلها بقوة الخيال في غاية ما لها من القوام و تأكد الوجود و يكون تأثيرها أقوى من تأثير المحسوسات المادية كما يحكى عن أهل الكرامات و خوارق العادات و إذا كان حال النفس في تصوير الأشياء على هذا الوجه و هي بعد في الدنيا ذات تعلق ببدنها فما ظنك إذا انقطعت علائقها عن الدنيا بالكلية و قويت قوتها و تأكدت فعليتها فكل نفس إنسانية فارقت الدنيا و كانت من أهل السلامة- عن الأمراض النفسانية و ذمائم الأخلاق و الملكات غير مرتهن بما يزعجها و يؤذيها و يمنعها عن الرجوع إلى ذاتها تكون لها عالم خاص بها فيه من كل ما تريده و تشتهيه و هذا أدنى مرتبة من مراتب السعداء فإن كل أحد منهم له جنة عرضها كعرض السماوات و منازل الأبرار و المقربين فوق هذا إلى ما لا يحصى.‌

 

از بحث گذشته نکته ای باقی مانده است؛

مشاء موجودی که هم مادی باشد و هم مجرد را قبول نمی کنند ملاصدرا گوید: در وقت واحد و از جهت واحده درست نیست اما با اختلاف جهت و زمان ایرادی ندارد

حکیم سبزواری در تعلیقه می گوید: مشاء نفس و عقل را دو قسم متباین از اقسام جوهر به شمار می آورند جوهر را 5 قسم دانسته که دو تا عقل و نفس است اما ملاصدرا نفس را در ابتدا جسمانی می داند و در بقاء عقل می شود

اصل دهم: ایجاد فاعل به دو گونه است؛

     گاهی صورت مقداری و شکلی و هیأت جرمی را با مشارکت ماده ایجاد می کند مثل این که صورت مقداری و شکلی و هیأت جرمی را در ماده موم ایجاد کند

     گاهی هم فاعل با جهات فاعلیه خود وبا ادراک خود همین ها را بدون مشارکت ماده ایجاد می کند مثل این که فاعل با ادراک وعلم و تصور خود یک صورت مقدرای و شکل و هیأت جرمی را بدون مشارکت ماده یجاد کند

ملاصدرا برای بیان این صورت دوم، 2 نمونه بیان می کند؛

نمونه نخست: چنان چه عقول به اذن الله تعالی جرم افلاک و کواکب را ایجاد واختراع می کنند بدون این که ماده ای در قبل و استعداد در ماده ای در کار باشد برخلاف موم که استعداد وماده پیشین وجود دارد اما افلاک اجسام اولیه اند وقبل از آنها جسمی نیست وماده ای وجود ندارد ولکن عقول بنا بر گفته مشاء عقل اول با جهات سافله خود نفس فلک نهم یا فلک اقصی یا فلک محدد الجهات را ایجاد می کند جهات سافله عقل اول یکی علم به خودش است زیرا علم عقول فعلی ومعلوم آفرین است عقل به خود و به مادون خود مثل فلک علم دارد و آن را ایجاد می کند

نمونه دوم: تصوراتی که انسان دارد هم از این قسم ایجاد بدون مشارکت ماده است انسان با حس مشترک خود آسمان ها و افلاک را تصور می کند حتی اشکالی را که بزرگتر از افلاک اند را تصور می کند ویا دشت ها وصحرا و کوه و باغ و بیابان و سرزمین هایی را تصور می کند که تا کنون آفریده نشده است وماده ای ندارند این صورت ها نه حالّ در دماغ ومغز می باشند و نه در قسمتی از مغز بلکه این صورت ها در عالم مثال مطلق و برزخ متصل هم نیست چنان چه شیخ اشراق صورت های در آینه و در آب شفاف و اجسام صاف را از عالم مثال می داند اما ملاصدرا این ها در ذهن و صقع نفس ومثال متصل به وجود انسان می داند.

بعد ملاصدرا از این مطلب دهم نتیجه ای می گیرند با این استقبال که؛ صوری که قوه خیال ایجاد کرده و آن را در خارج هم می بیند منتهی با بصر خیالی یا باطنی نه با چشم سر مثل صورت هایی که مجانین می بینند یا بیماران که در تشنگی آب را تصور می کند و دست دراز می کند تا آب موهوم را برگیرد این صورت ها در عالم حس و طبیعت نیست والا باید هر صاحب حسی آن ها را می دید مثل پرستار آن بیماری که آب را تصور کرده هم باید آن پرستار آب را می دید

وجود این صورت ها در عالم برزخ ومثال است بین این صورت ها و صورت هایی که در عالم حس دیده می شود هیچ تفاوتی نیست منتهی این که، صورت در عالم حس نسبت به آن صورتی که با تخیل شخص دیده می شود ثبات و دوام دارد صورتی که بیمار می بیند ثبات ندارد وفقط لحظه ای می بیند وصورتی هم که او می بیند ضعیف تر است اما صورت حسی، قوی تر است

سرّش این است که؛ اشتغالات نفس وتفرق همت وتوجه وتوزّع خاطر و فکر سبب ضعف صورت خیالی در دنیا است ودر صورت هایی که کاهنان و ساحران می بینند واگر موقتا نفسی قوی باشد و بتواند اشتغالات بدنی را قطع کند واراده و همت خود را روی صورتی متمرکز کند می تواند صورتی را به اذن الله تعالی در خارج ایجاد کند که تاثیرش به مراتب قوی تر از صورت هایی است که در خارج با حس دیده می شود مثل انبیاء و اولیاء که با کرامات و معجزات و خوارق عادات و با تخیل وهمت خود صورتی را در خارج ایجاد می کنند که با بصر خارجی هم دیده می شود مثلا با تصرف اولیاء الله بصیرت اصحاب نبی ص باز می شد و ایشان جبرییل را به صورت دحیه کلبی می دیدند.

وقتی نفسی با قطع موقتی اشتغالات بدنی و طبیعی وتمرکز همت (العارف یخلق بهمته ما یکون وجوده فی الخارج) می تواند در خارج ایجادگری کند وحال نفسی که به طور کلی و برای همیشه با مرگ ارتباطش با بدن قطع می شود اگر خالی از رذایل باشد یعنی آزاد باشد تا بتواند بازگشت به خویشتن داشته باشد -اگر نفسی رذایل اخلاقی داشته باشد در بند آن شده وگرفتار می شود ونمی گذارد نفس به خود مشغول باشد- اگر نفسی که از دنیا می رود خالی از رذایل وذمایم اخلاقی باشد علمی مخصوص به خود دارد ویک بهشت اختصاصی خواهد داشت که به پهنای آسمان ها و زمین ها است وهر چه را که اراده کند در آنجا موجود می شود

ملاصدرا گوید: این برای کمترین مقامات اهل بهشت است ابرار ونیکان ومقربان وباریافتگان را خدا می داند که چه مقاماتی دارند به گفته شبستری؛

دو عالم را همه بر هم زنی تو    ندانم تا چه مستی ها کنی تو

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo