درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
96/12/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه
خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود و اینکه آیا در غیبت قصد انتقاص لازم است یا نه؟ در جلسه قبل کلام مرحوم امام مطرح شد. ایشان قصد انتقاص را تعریف کردند به اینکه «حبّ شیوع ما هو فاحشة بالحمل الشائع»[1] وقتی که انسان غیبت میکند و گناه شخصی را بیان مینماید، عملاً کاری را انجام داده است که فاحشه شیوع پیدا میکند، هرچند قصد شیوع فاحشه را هم نداشته باشد. پس نتیجه غیبت، شیوع فاحشه است. لذا قصد انتقاص این نیست که حتماً غیبت کننده، نیّت کوچک کردن غیبت شونده را داشته باشد، ممکن است نیّت خوبی هم در میان باشد ولی نتیجه آن انتقاص و کوچک کردن غیبت شونده است. به این، قصد انتقاص بالحمل الشائع الصناعی گفته میشود یعنی در خارج انتقاص حاصل شده و شما میدانید که وقتی این حرف را میزنید، او در جامعه تحقیر میشود.
مرحوم امام نتیجه میگیرند که قصد انتقاص در هر غیبتی وجود دارد. ایشان به عنوان دلیل اوّل چهار آیه را برای اثبات این مطلب ذکر کردند که در جلسه قبل مطرح شد.
دلیل دوّم: کلام لغویینمرحوم امام به عنوان دلیل دوّم میفرمایند که از کلمات لغویین که تعبیر به «غابه عابه» را بیان نمودهاند، استفاده میشود که غیبت همیشه همراه با قصد انتقاص است.[2]
به نظر ما: در کلمات لغویین دلیلی بر لزوم قصد انتقاص وجود ندارد، ضمن اینکه این فرمایشات غالباً و نوعاً درست است ولی دائماً درست نیست؛ یعنی غالباً قصد انتقاص وجود دارد و کسی که غیبت میکند، میداند که طرف مقابل تحقیر میشود ولی ممکن است کسی بگوید که من قصد تحقیر او را نداشتهام و دنبال راه حل مشکل او بودهام. در اینجا با اینکه قصد لطف دارد اما از روی بی توجّهی و بیدرایتی در جمع بیان میکند با اینکه باید به مشاور یا روانشناس این مطلب را بیان کند و دنبال راه حل مشکل از این طریق باشد. لذا ما میگوییم غیبت، ظلم در حق دیگران است و قبیح میباشد. غیبت انسان بما هو انسان جایز نیست مگر اینکه محارب باشد. منظور ما این است که راه فرار برای اشخاص پیدا نشود که بتوانند غیبت کنند و بعد بگویند که من قصد انتقاص نداشتم.
دلیل سوّم: کلام فقهادلیل سوّمی که مرحوم امام برای اعتبار قصد انتقاص بیان مینمایند این است که: شاید اعتبار قصد انتقاص مقتضای کلام کسانی است که تعریف غیبت را مقیّد به «ما یکرهه» کردهاند از این جهت که اکراه نوعاً ملازم با قصد انتقاص است.[3]
به نظر ما: همانطور که مرحوم امام هم فرمودند نوعاً درست است و اکراه ملازم با قصد انتقاص است ولی دائماً اینطور نیست. پس قصد انتقاص از مقوّمات غیبت نیست که در جایی گفته شود قصد انتقاص نداشتم یا در جای دیگر بگوید قصد انتقاص داشتم. عرف تشخیص میدهد که با غیبت آبروی شخص ریخت.
دلیل چهارم: تبادرچهارمین دلیلی که مرحوم امام بیان نمودهاند تبادر است. ایشان میفرماید: «المتبادر من الغيبة اعتبار هذا القيد في مفهومها فيكون جميع الادلّة التى علّق فيها الحكم علی عنوانها ظاهرة فيه»[4] . متبادر از غیبت وجود قصد انتقاص است. وقتی میگوییم فلانی غیبت کرد به این معناست که او را تحقیر کرد.
به نظر ما: آنچه به ذهن متبادر میشود صدق عرفی است، یعنی عرف میگوید انتقاص حاصل شده است، غیبت کننده قصد داشته باشد یا نه، فرقی نمیکند. لذا علمایی مانند محقّق ایروانی و محقّق خویی و آیت الله مکارم و سبحانی از این نظریه دست برداشته و فرمودهاند که قصد انتقاص شرط نیست. وقتی که عرف تشخیص داد که غیبت صورت گرفته، دیگر غیبت حاصل است.
قول دوم: عدم لزوم قصد انتقاص در تحقق غیبت است. همانطور که قبلاً گفته شد، قول حق، همین است. مرحوم ایروانی فرمودهاند: اگر تنقیص در خارج محقق شود دیگر قصد دخالتی ندارد.[5]
محقق خویی میفرماید: «فانّ صدق عنوان العيب على المقول امر عرفیّ لا يرتبط بالقصد»[6]
آیت الله سبحانی فرمودهاند: «ثمّ إنّ الظاهر انّ مقوّم الغیبة رفع الستر عمّا ستره اللّه من النقص الخلقی، و الخلقی (بضم الخاء) و الدینی فلا یشترط فیه قصد التنقیص، بل یکفی فیه کونه رافعاً للستر»[7] . مقوّم غیبت این است که نقایص جسمی و اخلاقی و دینی به شخصی نسبت داده شود حال قصد انتقاص وجود داشته باشد یا نه.
به نظر ما: این کلام صحیح است منتهی به نظر هم رفع ستر باشد و هم کراهة المغتاب.