< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

97/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت / مستثنیات غیبت/ تظلّم مظلوم

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با مستثنیات غیبت بود. یکی از مستثنیات غیبت مسئله تظلم المظلوم بود که مظلوم برای احقاق حق ناچار می‌شود که ظالم را غیبت کند. این مطلب در صریح آیه شریفه ﴿لَّا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ﴾[1] و ﴿وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ﴾ ﴿إنّ ما السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[2] وجود دارد. لکن یکی از شرایطی که در اینجا مرحوم شیخ انصاری ذکر فرموده‌اند این است که این تظلم مظلوم «عند من یرجوا ازالة الظلم» باشد و بعضی هم شرط «بقدر الحاجة» را اضافه کرده‌اند. برای این مدعا ادله‌ای را ذکر کردیم و مؤیداتی هم ذکر شد.

مؤید چهارم که در جلسه قبل بیان کردیم روایتی از پیامبر اکرم (ص) بود که «قال النبی (ص): إنّ لصاحب الحقّ مقالاً»[3] این روایت بر این دلالت دارد که کسی که صاحب حق است می‌تواند اعتراض کند و حرفش را بیان کند. در مورد این روایت دو اشکال را در جلسه قبل بیان کردیم.

اشکال سوم: آیا این روایت دلالت بر این دارد که صاحب حق می‌تواند غیبت کند یا نه؟ مرحوم خویی در اینجا اشکالی را بیان می‌کنند که این روایت ظهور در حق فعلی دارد یعنی کسی که الآن صاحب حق است می‌تواند فریاد بزند و اعتراض کند؛ اما کسانی که مظلوم واقع‌شده‌اند و فوت کرده‌اند، این جمله «إنّ لصاحب الحقّ مقالاً» شامل آن‌ها نمی‌شود و این روایت مانند روایت «قال رسول‌الله صلی‌الله علیه وآله: لي الواجد بالدين يحل عرضه وعقوبته ما لم يكن دينه فيما يكره الله عزّ وجلّ»[4] است یعنی تأخیر واجد، کسی که پول دارد و قرضش را ادا نمی‌کند، باعث می‌شود که آبرویش حلال شود.[5]

به نظر ما این فرمایش صحیح نیست چون «إنّ لصاحب الحقّ مقالاً» می‌گوید کسی که صاحب حق است، آن‌کسی که مظلوم واقع‌شده می‌تواند اعتراض کند و مشکلاتش را بیان کند، حال گاهی خود مظلوم اعتراض می‌کند و گاهی ورثه مظلوم اعتراض می‌کنند. آیا ورثه مظلوم حق ندارند اعتراض کنند و حق را برگردانند؟ ورثه هم حق‌دارند و مظلوم واقع‌شده‌اند، لذا می‌توانند اعتراض کنند. اگر حق ورثه را نخورده بودند الآن چقدر مال به آن‌ها ارث می‌رسید. پس ورثه هم مظلوم بالفعل هستند و می‌توانند اعتراض کنند و این جمله «إنّ لصاحب الحقّ مقالاً» یقیناً شامل آن‌ها می‌شود.

پس به نظر ما این روایت هم شامل انسان زنده می‌شود و هم شامل ورثه میت که حق به آن‌ها منتقل می‌شود، درست است که به پدر آن‌ها ظلم شده ولی الآن این‌ها مظلوم هستند و ارثیه‌ای که باید به آن‌ها تعلق بگیرد، تعلق نگرفته است و روایت «لي الواجد بالدين يحل عرضه وعقوبته ما لم يكن دينه فيما يكره الله عزّ وجلّ» مؤید همین مطلب است. کسی که از شما پول قرض می‌گیرد و یک تاریخ را برای ادای دین او تعیین می‌کنید؛ فرض کنید یک ماه یا دو ماه برای او تعیین می‌کنید و پس از رسیدن موعد بااینکه پول دارد ولی دینش را ادا نمی‌کند، این آبرویش را حلال می‌کند؛ یعنی خودش احترام خودش را از بین می‌برد. غیبت هم یکی از مصادیق آبروست. این هم مؤید همین مطلب است که عنوان ظلم بر آن صدق می‌کند و غیبت ظالم در مورد ظلم جایز است.

اشکال چهارم: اشکال دیگری که در مورد این روایت وارد است این است که اصل روایت به این صورت است که: «أن رجلاً أتی النبی (ص) یتقاضاه (ای یطلب منه قضاء دین و هو بعیر له سن معین) فأغلظ (ای شدد فی المطالبة. قیل لکونه کات یهودیا أراد أن یمتحن ما ورد فی التوراة من وصفه بالحلم؛ و قیل: کان اعرابیا جافا فإغلاظه من قبیل العادة فی الأعراب لا غیر) فهمّ به أصحابه (ای ارادوا أن یؤخذوه بالقول أو بالفعل) فقال رسول‌الله (ص): دعوه فإنّ لصاحب الحق مقالاً ثمّ قال: أعطوه سناً مثل سنّه قالوا یا رسول‌الله ألا أمثل من سنّه (ای لانجد إلا أفضل من سنه) فقال: أعطوه فإنّ من خیرکم أحسنکم قضاءً»[6] این روایت مسند و ضعیف است چون روایان مهمل در سلسله سندش وجود دارد همچنین ابوهریره در سندش وجود دارد که عامی و ضعیف است.

شخصی خدمت پیامبر (ص) آمد و تقاضای ادای دین کرد که قرض مرا بدهید، پیغمبر (ص) از او قرض گرفته بود و تقاضای ادای دین کرد و شروع کرد به دادوفریاد کردن که قرض مرا بدهید، اصحاب پیغمبر ناراحت شدند که چه انسان بی‌ادبی است و می‌خواستند به او حمله کنند رسول خدا (ص) فرمود او را رها کنید، حرفش درست است او از من طلبکار است و می‌خواهد طلبش را بگیرد. پیغمبر (ص) دستور می‌دهد که قرضش را فوراً ادا کنید و آنچه قرضش بوده به او بدهید و آن یهودی وقتی اخلاق پیامبر را که می‌بیند، می‌گوید می‌خواستم پیامبر (ص) امتحان کنم و ببینم حلمش چگونه است، بعد مسلمان می‌شود.این روایتی است که در اینجا ذکرشده است.

آیت‌الله سبحانی می‌فرماید: من بعید می‌دانم که این روایت درست باشد که پیغمبر (ص) باوجود مهاجرین و انصار و اصحاب، از یک شخص یهودی قرض بگیرد.[7]

ولی به نظر ما ممکن است پیامبر (ص) برای مسلمان شدن آن یهودی از او قرض گرفته باشد چون می‌دانسته که چنین اتفاقی می‌افتد، لذا ممکن است این روایت صحت هم داشته باشد، البته ازنظر طبیعی بعید است که پیامبر (ص) باوجود مهاجر و انصار از یهودی قرض گرفته باشد ولی مجموع اتفاقاتی که افتاد به نفع پیامبر (ص) تمام شد چون آن یهودی مسلمان شد لذا دلیل قاطعی وجود ندارد که بگوییم این روایت جعلی است.

علاوه بر اینکه مرحوم شیخ این به این روایت استدلال نکرده‌اند بلکه به‌عنوان مؤید این روایت را ذکر کرده‌اند.

به نظر ما فرمایش مرحوم شیخ انصاری خیلی خوب است و مجموعه فرمایش ایشان جمع بین ادله است یعنی شما در مقام استنباط همیشه به یک آیه یا روایت اکتفا نکنید و مجموع آیات و روایات را در نظر بگیرید و از مجموع آیات و روایات به‌حکم برسید. یک آیه می‌فرماید: ﴿وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً﴾[8] ﴿لَّا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ﴾[9] و ﴿وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ﴾ ﴿إنّ ما السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[10] جمع بین این آیات این است که غیبت حرام است و اگر مظلوم واقع شدید جایز می‌شود آن‌هم درصورتی‌که در مورد ظلم باشد و به مقدار نیاز بیان شود، جمع بین آیات این است و روایات هم مؤید همین مطلب هستند. لذا به نظر می‌رسد که فرمایشات مرحوم شیخ صحیح است و هیچ مشکلی در آن نیست و این قید را هم باید اضافه کنیم که غیبت کردن «عند من یرجوا ازالة الظلم» باشد و «بقدر الحاجة» بیان شود.

استثناء سوم: جرح شهود و روات. یکی از مستثنیات غیبت، جرح شهود و روات حدیث است. کسانی که می‌خواهند در دادگاه شهادت دهند و چیزی را اثبات کنند و شما می‌دانید که این شخص فاسق و فاجر و دروغ‌گو است، شما بیان می‌کنید که او فاسق است. غیبت شاهدی که می‌خواهد به‌دروغ چیزی را ثابت کند، جایز است. شما با غیبت کردن، او را از عدالت ساقط می‌کنید که حقی که با شهادت این شخص در دادگاه ثابت می‌شود تضییع نشود. یکی هم در رابطه با روات حدیث، وقتی شما می‌دانید که انسان دروغ‌گویی است که از ائمه روایت نقل می‌کند، شما می‌توانید او را غیبت‌کنید و از عدالت ساقط کنید که مردم به او اعتماد نکنند و دین خدا ملعبه دست این‌ها قرار نگیرد.

در این مورد نیز همان سؤال مطرح است که آیا در غیبت این‌ها هم همان دو شرط باید رعایت شود؟ یعنی غیبت این‌ها فقط به مقداری که از عدالت ساقط شوند کفایت می‌کند یا تمام اسرار زندگی‌شان را بگوییم و همچنین عند من یرجوا ازالة الظلم بگوییم یا نزد همه بیان کنیم؟ همان مطالبی که در بحث گذشته در رابطه با مظلوم و ظالم مطرح کردیم در اینجا هم در بحث شاهد و راوی، مطرح است.

 


[6] صحیح البخاری: ج4، ص141.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo