< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

1400/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/کذب / مسوغات کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم فقه درباره تقیه و تبرّی از آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)‌ یا ائمه (علیهم‌السلام) بود. اگر مجبور باشیم یا کشته شویم یا تبرّی بجوییم دراین‌صورت آیا تقیه جایز، راجح یا واجب است؟ محقق خویی (رحمه‌الله) معتقد بود که تقیه جایز است؛ یعنی انسان مخیّر است که تقیه کند و جان خود را حفظ کند یا تبرّی نجوید و کشته شود اما مرحوم امام خمینی نظرش این بود که در مسئله حفظ جان تقیه واجب است ولی درباره اموال و اعراض، به صراحت چیزی نفرمود. دلایل قول دوم در روایات را بررسی می‌کردیم. به نظر ما از نظر قواعد، کشته شدن جایز نیست؛ انسان نباید خود را در معرض قتل قرار دهد. در احکام شرعی درباره جان، مال و عرض احتیاط شده و تا می‌توان باید کاری کرد که نفوس، اموال و اعراض انسان‌ها حفظ شود.

روایت ششم‌: أبي بكر الحضرمي[1] عن أبي عبد اللّه (علیه‌السلام) في حديث أَنَّهُ قِيلَ: لَهُ مَدُّ الرِّقَابِ‌ أَحَبُّ‌ إِلَيْكَ‌ أَمِ‌ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَلِيٍّ (علیه‌السلام)؟ فَقَالَ: «الرُّخْصَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّه (عزوجل) فِي عَمَّارٍ ﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ﴾[2] ».[3]

شخصی نزد امام صادق (علیه‌السلام) پرسید: آیا انسان گردن خود را بالا بگیرد و کشته شود بهتر است یا اینکه از امام علی (علیه‌السلام) برائت بجوید و جانش حفظ شود؟ امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: آزاد بودن (برائت جستن) نزد من بهتر است مگر نشنیدی که خداوند درباره عمار فرمود: ‌﴿إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ﴾.

معنای رخصت آن است که خود را محدود نکن و تبرّی بجو. آیا «احب» به معنای وجوب است یا استحباب؟ باید توجه داشت که در برخی چیزها جایی برای استحباب نیست؛ دوران امر بین حرمت و وجوب است و زمینه استحباب و کراهت وجود ندارد. در مقام تقیه و تبرّی، مسئله جان انسان است و قرار است که حکم برای جامعه اسلامی بیان شود نه یک نفر خاص. می‌خواهد بگوید که در طول تاریخ و تمام مکان‌ها انسان‌هایی هستند که قلبشان مطمئن به ایمان است اما با مواردی مواجه می‌شوند که مجبور به تبرّی می‌شوند دراین‌صورت آیا تبرّی بجویند یا جان خود را از دست بدهند؟ به نظر ما «احب» در اینجا به معنای استحباب نیست بلکه به معنای وجوب است. چون سائل تعبیر به «احب» کرد، امام صادق (علیه‌السلام) نیز از همین تعبیر استفاده نمود. احب وجوب دارد و به معنای این است که تنها راه همین است.

هرچند روایت مرفوعه و ضعیف است اما از آن برداشت می‌شود در جایی که پای جان در میان است، تقیه واجب است اما در اموال و انفس ممکن است وجوب نباشد مثلا اگر مال یا آبروی قلیلی در خطر است، انسان از آن می‌گذرد ولی تبرّی از اهل‌بیت‌ نمی‌جوید.

روایت هفتم: وَ عَنِ الْكَاهِلِيِّ[4] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ كانُوا أَسَرُّوا الْإِيمَانَ‌ وَ أَظْهَرُوا الْكُفْرَ وَ كَانُوا عَلَى إِجْهَارِ الْكُفْرِ أَعْظَمَ أَجْراً مِنْهُمْ عَلَى إِسْرَارِ الْإِيمَانِ».[5]

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: اصحاب کهف ایمان خود را مخفی و اظهار کفر می‌کردند. اینکه اظهار کفر می‌کردند اجرش بیشتر از آن بود که ایمان خود را مخفی می‌کردند.

ممکن است کسی ایمان خود را مخفی کند و کفر را هم اظهار نمی‌کند؛ در جامعه زندگی می‌کند اما چیزی درباره دین نمی‌گوید درحالی‌که ایمان دارد اما کسی ایمان دارد اما اعلام می‌کند که من کافر هستم. امام صادق (علیه‌السلام) اظهار کفر را بهتر می‌داند. ایمان دارد اما اظهار کفر می‌کند تا بتواند در جامعه رسوخ کند، زندگی کند و فعالیت اجتماعی و سیاسی داشته باشد.

سند روایت ضعیف است اما از نظر دلالت خوب است و پا را از مرحله سکوت و عدم تبرّی بالاتر گذاشته و می‌خواهد که اظهار کفر شود. این اظهار کفر به معنای التزام به رفتاری که او را مجبور نکرده‌اند نیست. مثلا اگر او را مجبور به شرب خمر نکرده‌اند نباید این کار را انجام دهد. ظاهر روایت این است که با اظهار کفر، بدون جلب توجه بتواند مانند یک شهروند عادی زندگی کند.

تعارض روایات

باید توجه داشت که دسته روایت در این مسئله داریم: دلالت بر جواز تقیه دارد؛ دلالت بر رحجان دارد؛ دلالت بر وجوب تقیه دارد. روایاتی که دلالت بر رحجان تقیه دارد منافاتی با روایات دال بر وجوب ندارد؛ یعنی رجحان اعم است و هم شامل استحباب و هم شامل وجوب است. روایاتی هم داریم که معارض با رجحان و وجوب است مانند:

روایت اول: مَا اسْتَفَاضَ عَنْهُ (علیه‌السلام) مِنْ قَوْلِهِ‌: «إِنَّكُمْ سَتُعْرَضُونَ مِنْ بَعْدِي عَلَى سَبِّي، فَسُبُّونِي، فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْكُمُ الْبَرَاءَةُ مِنِّي، فَلَا تَبَرَّءُوا مِنِّي، فَإِنِّي عَلَى الْإِسْلَامِ، فَمَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْبَرَاءَةُ مِنِّي، فَلْيَمْدُدْ عُنُقَهُ،‌ فَإِنْ تَبَرَّأَ مِنِّي، فَلَا دُنْيَا لَهُ وَ لَا آخِرَ».[6]

آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: بعداز من در معرض سب من قرار می‌گیرید، پس من را سب کنید اما اگر گفتند که از من برائت بجویید، این کار را نکنید؛ زیرا همانا من بر اسلام هستم. اگر برائت از من عرضه شد، گردن خود را جلو بیاورید. کسی که از من برائت بجوید دنیا و آخرتی ندارد.

این روایت دلالت دارد که نباید برائت جست اما سند روایت ضعیف است و معارض با روایاتی است که دستور به برائت و تقیه می‌داد.

روایت دوم: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ[7] ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِيُّ[8] قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ[9] قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا بْنِ شَيْبَانَ[10] ، قَالَ: حَدَّثَنَا بُكَيْرُ بْنُ سَلْمٍ[11] قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَيْمُونٍ[12] قَالَ: حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(علیه‌السلام) عَنْ أَبِيهِ(علیه‌السلام) عَنْ جَدِّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين‌(علیه‌السلام): «سَتُدْعَوْنَ إِلَى سَبِّي، فَسُبُّونِي وَ تُدْعَوْنَ إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنِّي، فَمُدُّوا الرِّقَابَ؛‌ فَإِنِّي عَلَى الْفِطْرَةِ».[13]

این روایت با سند ضعیف از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل می‌کند: به زودی از شما می‌خواهند که من را سب کنید، پس شما هم سب کنید. همچنین از شما می‌خواهند که از من برائت جویید در این صورت، گردن خود را جلو بگیرید (تا کشته شوید) زیرا همانا (دین) من بر فطرت است.

روایت سوم: وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ[14] عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه‌السلام): أَنَّهُ قَال‌: «إِنَّكُمْ سَتُعْرَضُونَ‌ عَلَى سَبِّي، فَإِنْ خِفْتُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَسُبُّونِي أَلَا وَ إِنَّكُمْ سَتُعْرَضُونَ‌ عَلَى الْبَرَاءَةِ مِنِّي، فَلَا تَفْعَلُوا؛ فَإِنِّي عَلَى الْفِطْرَةِ».[15]

این روایت هم سند ضعیفی دارد.

روایت چهارم: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ[16] فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: «أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ‌ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي، فَأَمَّا السَّبُّ، فَسُبُّونِي، فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ‌ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ، فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي؛ فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ».[17]

بعد از من مردی (معاویه) می‌آید که گلوی گشاد و شکم بزرگی دارد، آنچه می‌یابد می‌خورد و آنچه نمی‌یابد طلب می‌کند. او را بکشید اما شما او را نخواهید کشت. آگاه باشید که شما را امر می‌کند که من را سب کنید و از من برائت بجویید. اما درباره سب، پس من را سب کنید که برای من زکات و پاکی است و برای شما نجات است اما از من برائت نجویید. همانا من بر فطرت به دنیا آمدم و از اولین کسانی بودم که ایمان آوردم و هجرت کردم.

این روایت با سند ضعیف دلالت خوبی دارد که نباید برائت جست.

وجوه جمع بین روایات

پس ما در مقابل روایاتی هستیم که یک گروه، دلالت بر جواز تقیه دارد، گروهی دلالت بر وجوب تقیه دارد و گروهی دلالت بر حرمت تبری دارد. در اجتهاد تا می‌توانیم باید بین روایات جمع کنیم.

وجه اول:

یکی از راه‌های جمع بین این روایات این است که بگوییم مراد از حرمت تبری، آن است که در قلبتان تبرّی نجویید، چنانکه عمار نیز ‌﴿مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ﴾[18] بود. قلب ایمان دارد اما ظواهر هماهنگ ما آن‌ها است. انسان ممکن است چیزی به زبان بیاورد و با تلقین بعد از مدتی اعتقاد او شود اما اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام) تذکر می‌دهند که مراقب اعتقاد قلبی باشید.


[1] عبد الله بن محمّد أبو بکر الحضرمي: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة علی الأقوی.
[4] عبد الله بن یحیی الکاهلي: إماميّ ثقة.
[7] محمّد بن محمّد بن النعمان المفید: إماميّ ثقة.
[8] محمّد بن عمر بن محمّد بن سالم الجعابي: إماميّ ثقة.
[9] أحمد بن محمّد بن سعید بن عقدة: زیديّ جاروديّ ثقة.
[10] إماميّ ثقة.
[11] بکیر بن سالم: مهمل.
[12] مختلف فیه و هو عامّيّ علی قول و إماميّ علی قول، لم تثبت وثاقته، مهمل علی قول.
[14] الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسي [إماميّ ثقة] عن أبیه [محمّد بن الحسن الطوسي: إماميّ ثقة] عَنْ هِلَالِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَفَّارِ [مهمل] عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَلِيٍّ الدِّعْبِلِيِّ [إسماعیل بن عليّ بن عليّ الدعبلي إبن أخي دعبل الخزاعي: إماميّ ضعیف مخلّط] عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَلِيٍّ أَخِي دِعْبِلِ بْنِ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيِّ [مهمل] عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(علیه‌لاسلام) عَنْ أَبِيهِ(علیه‌السلام) عَنْ آبَائِهِ(علیهم‌السلام).
[16] السیّد الرضي: إماميّ ثقة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo