درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
99/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مکاسب محرمه/کذب / توریه
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره توریه است که آیا توریه موضوعاً و حکماً از افراد کذب است یا نه؟ عدهای از فقها قائل بودند که توریه، هم موضوعاً و هم حکماً از کذب خارج است و برای مدعای خود ادلهای را اقامه کردهاند. یکی از ادله داستان حضرت یوسف است که در روایتی به آن اشاره شده است:
روایت دیگر
فَقُلْتُ: قَوْلُهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- فِي يُوسُفَ(علیهالسلام):﴿... أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ﴾[1] قَالَ(علیهالسلام): «إِنَّهُمْ سَرَقُوا يُوسُفَ(علیهالسلام) مِنْ أَبِيهِ أَلَا تَرَى أَنَّهُ قَالَ لَهُمْ حِينَ قَالَ: ﴿... ما ذا تَفْقِدُونَ﴾[2] ﴿قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ ...﴾[3] وَ لَمْ يَقُلْ: سَرَقْتُمْ صُوَاعَ الْمَلِكِ؛ إِنَّمَا عَنَى سَرَقْتُمْ يُوسُفَ(علیهالسلام) مِنْ أَبِيه ...».[4]
برادران حضرت یوسف به مصر آمدند تا آذوقه با خود ببرند، حضرت یوسف (علیهالسلام) دوست داشت که بنیامین را نزد خود نگاه دارد؛ لذا دستور داد که پیمانه ملک را در بار بنیامین قرار دهند. وقتی قصد خروج از مصر داشتند مؤذن صدا زد ای کاروان، شما دزد هستید. برادران حضرت یوسف ناراحت شدند و گفتند: ما دزد نیستیم. این چه نسبتی است که به ما میدهید. مؤذن گفت: پیمانه ملک گم شده است. (دزدی را به برادران یوسف نداد). امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: مراد مؤذن از نسبت دزدی این است که آنها یوسف را از پدرش دزدیدند.
استناد کنندگان به این روایت میگویند: مؤذن توریه کرد؛ زیرا ظاهر کلام این است که شما پیمانه پادشاه را دزدیدهاید اما از آن اراده دزدیدن یوسف شده است. مؤذن خلاف ظاهری را اراده کرده که مطابق با واقع است.
عدهای از برزگان به این روایت استدلال کردهاند.[5] [6]
اشکالات
اشکال اول: روایت به دلیل مرسله بودن ضعیف السند است.
اشکال دوم: در این روایت اسمی از توریه و کذب نیامده است. چه اشکالی دارد که بگوییم، حضرت یوسف (علیهالسلام) مصلحت دید که دروغی گفته شود. ممکن است پیامبری برای حفظ مصالحی دروغ بگوید. در اینجا هم نه خود حضرت یوسف بلکه مؤذن دروغی را گفت.
اشکال سوم: این دروغ به حضرت یوسف بازگشتی ندارد. حضرت یوسف ظرف را در بار قرار داد و مؤذن هم اطلاعی نداشت لذا مؤذن از طرف خودش این جمله را گفت.
از این روایت استفاده میشود که دروغگفتن در برخی موارد جایز است؛ حال نمیگوییم که حضرت یوسف (علیهالسلام) دروغ گفت اما مؤذن دروغ گفت. همه علما و بزرگان قبول دارند که دروغگفتن در برخی موارد جایز است و حتی گاهی واجب است. اگر دروغ برای جلب مصلحت لازم و بزرگی است، خلاف شأن پیامبر هم نیست.
ممکن است توریه تحقق داشته باشد اما حکم توریه با کذب فرقی ندارد؛ یعنی همانگونه که کذب حرام است، توریه هم حرام است. اگر جایی کذب حرام شد، توریه هم حرام میشود و اگر کذب جایز است توریه هم جایز است؛ پس توریه موضوعاً کذب نیست اما حکماً کذب است. ممکن است بگویید که توریه چیزی بین دروغ و راست است اما دلیل نمیشود که با آن مردم را فریب دهید.
روایت دیگر
«... فَقُلْتُ قَوْلُهُ: ﴿... إِنِّي سَقِيمٌ﴾[7] قَالَ (علیهالسلام): «مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ (علیهالسلام) سَقِيماً وَ مَا كَذَبَ، إِنَّمَا عَنَى سَقِيماً فِي دِينِهِ مُرْتَاداً ...».[8]
روز عیدی بود که مردم شهر میخواستند برای تفریح به اطراف شهر بروند، به حضرت ابراهیم (علیهالسلام) هم گفتند که تو هم بیا. حضرت فرمود: من مریض هستم، حال ندارم. وقتی همه رفتند حضرت آمد و تمام بتها را شکست. روایت میگوید که حضرت ابراهیم بیمار نبود و دروغ هم نگفت بلکه مراد این است که من در دین خودم مشکوک هستم.
حضرت ابراهیم ابتدا در ستارگان نگاه کرد و نتیجه این نگاه کردن این بود که اعلام نمود من مریض هستم؛ قرآن نفرمود «و قال» بلکه فرمود: «فقال».
برخی گفتهاند که سقیم به معنای شاک است؛ سقیم معنایی دارد که یکی از آنها شاک است.[9] حضرت به مردم میگوید که درباره دینم درحال فکر کردن هستم. توجه میکنمکه خدای من کیست. در حیرت دستم، دقت میکنم تا هدایت شوم. حضرت به آسمان نگاه کرد تا ببیند آیا ستارگان، ماه، خورشید یا ... خدای او هستند؛ لذا فرمود من شاک هستم و نمیتوانم تصمیمگیری کنم.
بنابراین حضرت ابراهیم دروغ نگفته است و شاک بوده. البتهاین شاک بودن هم مصلحتی است برای اینکه ایمان به خدا را برای مردم اثبات کند.
همان جواب داستان حضرت یوسف را میتوان در اینجا داشت یعنی بگوییم که دروغی مصلحتی بوده است برای هدایت مردم به راه راست و شکستن بتها. قبلاً هم گفتیم که کذب، قبح ذاتی ندارد و قبحش اقتضایی است.
البته این روایت ضعیف است و نمیتوان به آن استناد کرد.
دروغ جایی جایز است که راه دیگری نباشد و تنها راه، دروغ است. اگر ما حقایق اسلام را به مردم بگوییم مردم بهتر هدایت میشود تا اینکه دروغ بگوییم. ممکن است موارد خاصی باشد که برای اصلاح یا هدایت مردم، تنها راه دروغ باشد اما اینکه هرجایی بخواهیم دروغ بگوییم، درست نیست.