< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

99/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مکاسب محرمه/کذب / توریه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره توریه و ادله‌ای جواز آن بود. مرحوم امام،‌ محقق خویی و عده‌ای از فقها، قائلند که توریه کذب نیست و جایز است. روایتی بیان کردیم که راوی می‌گوید: «حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) بِحَدِيثٍ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ زَعَمْتَ لِيَ السَّاعَةَ كَذَا وَ كَذَا؟ فَقَالَ(علیه‌السلام): «لَا» فَعَظُمَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتُ بَلَى وَ اللَّهِ زَعَمْتَ. فَقَالَ (علیه‌السلام): «لَا وَ اللَّهِ مَا زَعَمْتُهُ». قَالَ: فَعَظُمَ عَلَيَّ. فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بَلَى وَ اللَّهِ قَدْ قُلْتَهُ قَالَ (علیه‌السلام): «نَعَمْ قَدْ قُلْتُهُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ زَعْمٍ فِي الْقُرْآنِ كَذِبٌ‌».[1]

اولاً سند روایت ضعیف است و ثانیاً راوی از قول امام صادق (علیه‌السلام) بع «زعم» تعبیر کرده است، حضرت فرمود که زعم من این نبوده بلکه قول من این بوده است. حضرت کلام راوی را تصحیح نمود به اینکه زعم، گمان و تردید است درحالی‌که من،‌ این مطلب را با قطع بیان کردم. به نظر ما اینجا اصلاً توریه وجود ندارد؛ توریه در جایی است که متکلم مراد خود را مخفی می‌کند و مخاطب مراد متکلم را نمی‌داند و فریب می‌خورد. در توریه متکلم خلاف ظاهر را اراده می‌کند و آن را اظهار نمی‌کند درحالی‌که در این روایت، امام اراده خود را بیان می‌کند: «نَعَمْ قَدْ قُلْتُهُ».

مرحوم امام خمینی می‌فرماید: «إنّها ظاهرة الدلالة في جواز التورية مطلقاً؛ فإنّ دفع عبد الأعلى عن إطلاق كلمة زعمت- التي بمعنى قلت و تستعمل في حقّ و باطل- ليس من الإصلاح الذي يجوّز الكذب أو ما بحكمه. و لهذا لا يجوز الكذب في نظيره».[2] دلالت این روایت ظاهر است در اینکه توریه مطلقا جایز است. زعم، هم در حق استعمال می‌شود و هم در باطل، حال اصلاح کلام راوی توسط امام (علیه‌السلام) مجوز کذب یا آنچه در حکم است، نیست.

اشکال

به نظر ما تصحیح کلام دیگری توریه نیست. مراد امام (علیه‌السلام این است که چرا تعبیر به زعم می‌کنی؟ من گمان و شک در این مطلب ندارم بلکه آن را قاطع بیان کردم. زعم، نشانه تردید در متکلم است و تردید مناسب شأن امام معصوم نیست که واقعیت را بیان می‌کند. همچنین در ذیل روایت، مقصود امام مشخص می‌شود درحالی‌که توریه در جایی است که مقصود مشخص نباشد و مخاطب متوجه مراد نشود.

روایت دیگر

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ[3] عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ[4] عَنِ الْوَشَّاءِ[5] عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ[6] عَنْ أَبِي بَصِيرٍ[7] قَالَ: قِيلَ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه‌السلام)[8] وَ أَنَا عِنْدَهُ إِنَّ سَالِمَ بْنَ أَبِي حَفْصَةَ[9] وَ أَصْحَابَهُ يَرْوُونَ عَنْكَ أَنَّكَ تَكَلَّمُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً لَكَ مِنْهَا الْمَخْرَجُ فَقَالَ: «مَا يُرِيدُ سَالِمٌ مِنِّي أَ يُرِيدُ أَنْ أَجِي‌ءَ بِالْمَلَائِكَةِ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ بِهَذَا النَّبِيُّونَ وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ (علیه‌السلام) ﴿... إِنِّي سَقِيمٌ﴾[10] وَ مَا كَانَ سَقِيماً وَ مَا كَذَبَ وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ (علیه‌السلام) ﴿... بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا ...﴾[11] وَ مَا فَعَلَهُ وَ مَا كَذَبَ وَ لَقَدْ قَالَ يُوسُفُ (علیه‌السلام): ﴿... أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ﴾[12] وَ اللَّهِ مَا كَانُوا سَارِقِينَ وَ مَا كَذَبَ».[13]

خدمت امام باقر گفته شد: سالم بن ابی‌حفصه و یارانش می‌گویند که شما هفتاد گونه صحبت می‌کنید (یک جمله است اما هفتاد وجه دارد) که اگر ایراد بگیرند می‌گویید مقصود چیز دیگری بوده است. امام (علیه‌السلام) فرمود: سالم از من چه می‌خواهد؟ آیا می‌خواهد که ملائکه را برای او بیاورم؟ به خدا قسم هیچ کدام از پیامبران این کار را نکردند. (این‌گونه صحبت کردن من مصالحی دارد) حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) فرمود: ﴿... إِنِّي سَقِيمٌ﴾ درحالی‌که مریض نبود و دروغ هم نگفت؛ حضرت ابراهیم فرمود: ﴿... بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا ...﴾ درحالی‌که بت بزرگ این کار را نکرده بود و حضرت هم دروغ نگفت؛ حضرت یوسف (علیه‌السلام) فرمود: ﴿... أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ﴾ به‌ خدا قسم دزد نبودند و حضرت هم دروغ نگفت.

مرحوم امام به این روایت استناد کرده است.[14]

اشکال به استدلال به روایت

اشکال اول: دلالت این روایت را قبلاً در بحث جواز توریه بیان کردیم. اگر حضرت ابراهیم می‌فرماید: «بت بزرگ این کار را کرده است» مشروط می‌شود به اینکه اگر بت‌ها صحبت می‌کنند بت بزرگ این کار را کرده است، اگر صحبت نمی‌کنند کار بت بزرگ نیست. چرا چیزهایی که هیچ اراده‌ای ندارند را عبادت می‌کنید؟ حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) با استدلال منطقی صحبت می‌کند و توریه نیست. توریه در جایی است که مراد مجهول باشد درحالی‌که در اینجا همه می‌دانند که بت‌ها صحبت نمی‌کنند.

برای فهم برخی مطالب باید دقت و فکر نمود، مانند فهم آیات قرآن کریم. دقت در فهم مطالب، توریه نیست؛ توریه در جایی است که مراد متکلم مخفی باشد و تا آخرین لحظه هم مخاطب مراد را نداند. حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از جمله شرطیه استفاده کرده است: ﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا ينْطِقُونَ﴾[15] ؛ مفهوم جمله شرطیه آن است که اگر شرط منتفی شد، مشروط هم منتفی است؛ اگر صحبت نمی‌کنند پس کار بت بزرگ نیست.

اشکال دوم: آیا کلام «ذی وجوه» توریه است؟ برخی استاد فن سخن هستند و دوپهلو صحبت می‌کنند، آیا این کار توریه است؟ کلامی که از مجملات و مبهمات است توریه نیست. توریه در جایی است که کلام، ظاهری داشته باشد و متکلم، خلاف ظاهر را اراده کند

اشکال سوم: توریه در جایی است که قرینه وجود نداشته باشد و مخاطب متوجه مراد متکلم نشود درحالی‌که در جریان حضرت ابراهیم قرینه وجود دارد.

روایت دیگر

«حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَكِيمٍ[16] عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَهْدِيٍّ[17] عَنْ إِسْرَائِيلَ[18] عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْأَعْلَى[19] عَنْ جَدَّتِهِ[20] عَنْ أَبِيهَا سُوَيْدِ بْنِ حَنْظَلَةَ[21] ، قَالَ: خَرَجْنَا نُرِيدُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله علیه و آله) وَ مَعَنَا وَائِلُ بْن‌ حُجْرٍ[22] [23] ، فَأَخَذَهُ عَدُوٌّ لَهُ، فَتَحَرَّجَ النَّاسُ أَنْ يَحْلِفُوا، فَحَلَفْتُ أَنَا أَنَّهُ أَخِي، فَخَلَّى سَبِيلَهُ، فَأَتَيْنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله علیه و آله) فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّ الْقَوْمَ تَحَرَّجُوا أَنْ يَحْلِفُوا وَ حَلَفْتُ أَنَا أَنَّهُ أَخِي. فَقَالَ: «صَدَقْتَ، الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ»[24] .

راوی می‌گوید: خارج شدیم برای اینکه خدمت رسول‌الله (صلی‌الله علیه و آله) برویم. وائل بن حجر با ما بود، یکی از دشمنان وائل، او را گرفت (و با او برخورد شدیدی کرد) پس مردم در نجات او به سختی افتادند که قسم بخورند. من قسم خوردم که او برادر من است، پس او را رها کرد (و نجات یافت). وقتی خدمت رسول‌الله رسیدیم، جریان را گفتیم که مردم راه چاره را در قسم دانستند و من قسم خوردم که برادر من است. پیامبر فرمود: راست گفتی؛ مسلمان برادر مسلمان است.

مرحوم امام به این روایت استدلال کرده است.[25] برداشت دشمن وائل این بوده که برادر نسبی قسم‌خورنده است، پیامبر هم این عمل را تأیید نموده است.

اشکال به استدلال

اشکال اول: تمام راویان این حدیث، مهمل هستند؛ پس روایت سند ضعیفی دارد.

اشکال دوم: در میان مسلمانان جا افتاده بوده است که مسلمان برادر مسلمان است. پیامبر بارها فرموده بود که مؤمنین و مسلمانان برادر هستند؛ پس اصطلاح بعیدی نبوده است.

اشکال سوم: متکلم، اراده اصلاح داشته است؛ برای نجات مسلمانی توریه می‌کند. برای نجات مسلمان، توریه و دروغ اشکالی ندارد. از مجموع روایات استفاده می‌شود که هرجا کذب جایز است، توریه هم جایز است. برای نجات مسلمان از دست دشمن، دروغ گفتن هم جایز است.

در جایی که بدهکار برای رهایی می‌گوید بدهکار نیستم، هرچه توریه کند بازهم دروغ می‌گوید؛ زیرا می‌خواهد از حق فرار کند.

به نظر ما از مجموع این روایات استدلال شده استفاده نمی‌شود که در جایی کذب جایز نباشد اما توریه جایز باشد؛ اگر توریه جایز است کذب هم جایز است.


[3] الحسین بن محمّد بن عامر: إماميّ ثقة.
[4] المعلّی بن محمّد البصري: مختلف فیه و هو إماميّ ثقة ظاهراً.
[5] الحسن بن عليّ الوشّاء: إماميّ ثقة.
[6] الأحمر: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[7] یحیی أبو بصیر الأسدي: إماميّ ثقة من أصحاب الإجماع.
[8] الإمام الباقر (علیه‌السلام).
[9] العجلي: کان مرجئاً و هو من رؤساء البتریّة.
[16] مهمل.
[17] مهمل.
[18] مهمل.
[19] مهمل.
[20] مهمل.
[21] مهمل.
[22] هو عثمانيّ خبيث، فارق أمير المؤمنين(علیه‌السلام)‌.
[24] سنن إبن ماجه3: 494 - 495، ح1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo